يکي از ويژگيهاي مهم قهرمانان آرماني در داستانهاي ادبيات جهان دانشوري آنان است. دانشور بودن پهلوانان در ادب فارسي نيز از اهميت بسزايي برخوردار است. در کنار قدرت بدني بالا، علم نيز از اصول مهم براي هر پهلواني بوده است؛ به گونهاي که در متون داستاني گوناگوني که از گذشتههاي دور براي ما به يادگار مانده، دانشوري قهرمانان داستانها موضوع بسيار مهمي بوده که مدنظر سرايندگان و نويسندگان اين قبيل آثار بوده است.
در داستانهاي حماسي، غنايي و بهخصوص عرفاني و تعليمي مهم بوده که قهرمان داستان از دانش فراواني در زمينههاي گوناگون علمي زمان خود بهره داشته باشد. پديدآورندگان اين داستانها به طرق مختلف اين موضوع را در آثار خود انعکاس دادهاند. براي نمونه در داستان خسرو و شيرين، خسرو در کنار ساير هنرها دانشور نيز بوده است. در شاهنامه نيز به شکلهاي گوناگوني بر دانشوري رستم و اسفنديار و فريدون و کيخسرو و... تأکيد ميشود. در منطقالطير عطار نيشابوري، هدهد که قهرمان اصلي داستان است، از همه داناتر است. در کليله و دمنه اغلب شخصيتهاي داستان، از آنجا که نمادي مابهازاي خارجي دارند (يعني تمثيلي هستند)، نيز از دانش بالايي برخوردارند. به همين ترتيب اگر بسياري از کتابهاي مهم ادب فارسي بررسي شوند، با همين شخصيتهايي مواجهيم که به دانايي آنها اشاره شده است.
براي اثبات عالم بودن اين افراد شيوههاي مختلفي پيش پاي شاعران و نويسندگان اين آثار است. برخي از نويسندگان مستقيم اشاره ميکنند که قهرمانانشان در کودکي و نوجواني چه دانشهايي را آموختهاند. مثلا نظامي در هفت پيکر در اشاره به دانشاندوزي بهرام گور در نوجواني گويد:
جز به آموختن نبودش راي
بود عقلش به علم راهنماي
تازي و پارسي و يوناني
ياد دادش مغ دبستاني
و در اينکه منذر همه دانشها را به او آموخت، ميگويد:
چون که شهزاده را به عقل و به راي
دانشآموز ديد و رمزگشاي
تخت و ميلش نهاد پيش به مهر
در وي آموخت رازهاي سپهر
هر ضميري که آن نهاني بود
گر زميني گر آسماني بود
همه را يک به يک به هم بردوخت
چون به هم جمله شد در او آموخت
تا چنان بهرهمند شد بهرام
که اصل هر علم را شناخت تمام
در نمودار زيچ و اسطرلاب
درکشيدي ز روي غيب نقاب
در اين ابيات اشاره شده که بهرام با چندين زبان آشنا بوده و از دانش نجوم نيز بهرههاي فراواني داشته است. در داستانهاي ديگر هم اشاره به علمآموزي قهرمانان داستاني شده است و حتي در بسياري از اين داستانها به معلمان و استاداني نيز که اين قهرمانان را پرورش ميدادهاند، اشاره شده است.
گاهي اوقات براي اثبات دانشوري قهرمانان داستان، معماهايي از اين قهرمانان در طول داستان پرسيده ميشده است. براي نمونه زماني که زال از کوه البرز به ميان مردم ميآيد، او را نزد منوچهر شاه ميبرند. منوچهر بسياري از موبدان و دانشوران را آماده ميکند تا از او درباره دانشهاي گوناگون سوال کنند و البته زال نيز به همه پرسشها پاسخ ميگويد و بدين ترتيب دانش فراوان او اثبات ميشود.
يکي ديگر از راههاي اثبات دانشوري قهرمانان در داستانهاي کهن ايراني، مباحثات علمي و مناظراتي است که آنان با موبدان و دانشمندان در حين داستان دارند. مباحثات بزرگمهر در شاهنامه نمونهاي از اين مناظرات است.
يکي از کتابهاي مهم در تاريخ ادبيات حماسي ايران، گرشاسبنامه، سروده علي بن احمد اسدي طوسي (قرن پنجم هجري) است. گرشاسب از نوادگان جمشيدشاه است و قدرت جسماني بالايي دارد. نام او در اوستا و متون پهلوي نيز آمده و در شاهنامه اشارات بسيار اندکي به او وجود دارد. اما اسدي طوسي داستان او را بهطور مفصل در منظومه خود، البته براساس منابع قرن چهارم و پنجم، به شعر درآورده است. در اين منظومه اشاره شده که گرشاسب به سرزمينهاي بسياري مسافرت کرده و شهرها و جزاير شگفتانگيز بسياري را ديده و با موجودات عجيبالخلقه فراواني مبارزه کرده است. گرشاسب همانگونه که در پهلواني سرآمد بوده، در علم و دانش نيز سرآمد بوده است. اهميت دانش براي گرشاسب نيز مانند همه پهلوانان داستانهاي حماسي اين است که او را در همه زمينهها برتر نمايد.
برخي از وجوه دانشورانه گرشاسب که اسدي طوسي به آن اشاره کرده است، بدين قرار است:
1. مناظره با برهمن هندي: گرشاسب در سفر به سرزمين هند پس از ملاقات با مهراج به ديدن يکي از داناترين شخصيتهاي هندي يعني برهمن ميرود و طبق سنت اين قبيل داستانها با او به مباحثات طولاني علمي ميپردازد و سوالهاي گوناگوني از او ميپرسد و پس از شنيدن پاسخهاي برهمن:
بر او پهلوان آفرين کرد و گفت:
شدم با بسي خرّمي از تو جفت
چراغ خرد در دل افروختم
فراوان ز هر دانش آموختم
2. گفتوگو با داناي رومي: زماني که گرشاسب به قرطبه ميرسد، با داناي رومي ملاقات ميکند که سال-هاي بسياري را در کوهها به دور از مردم زيسته است. گرشاسب از او نيز سوالهاي فراواني ميپرسد و همه سوالها نيز پيرامون مسائل خرد و دين و فلسفه و از اين قبيل امور است. براي نمونه پس از پرسش از جان، پرسش و پاسخ گرشاسب با داناي رومي چنين است:
سپهدار گفتنش سر سرکشان
که از جان مرا خوب دادي نشان
وليکن چو رفتنش را بود گاه
کجا باشدش جاي و آرامگاه
ورا گفت: بر چارمين آسمان
بود جاي او تا به آخر زمان
به قنديلي اندر ز پاکيزه نور
بود مانده آسوده وز رنج دور
چو باشد گه رستخيز و شمار
به تن زنده گرداندش کردگار
گزارد همه کارش از خوب و زشت
گرش جاي دوزخ بود گر بهشت...
3. پندها و وصاياي گرشاسب: يکي ديگر از نمودهاي دانشوري در منظومههاي داستاني و بهخصوص آثار حماسي، پندها و وصيتهاي قهرمانان داستان براي فرزندان و آيندگان است. در گرشاسبنامه با پندهاي جمشيد، اثرط، کيومرث و بسياري ديگر مواجه هستيم؛ گويي اين داستانها علاوه بر جنبه قهرماني هدفي بسيار مهم نيز داشتهاند و آن آموزش مخاطبان نيز بوده است. بر همين اساس با بسياري از اين پندنامهها در اين متون مواجه هستيم؛ به گونهاي که با جمعآوري اين آثار گنجينهاي بسيار غني از آموزههاي گذشتگان خواهيم داشت. پندهاي گرشاسب به نريمان درواقع نمادي از دانش فراوان گرشاسب نيز هست. اين پندها را اسدي دو بار ذکر کرده است؛ نخست زماني که گرشاسب با فغفور مبارزه ميکند و بار دوم نيز زماني که گرشاسب در بستر مرگ قرار دارد. بخشي از پندهاي گرشاسب به نريمان بدين قرار است:
به فرهنگ، پرور چو داري پسر
نخستين نويسنده کن از هنر
نويسنده را دست گويا بود
گل دانش از دلش بويا بود...
مياساي از انديشه گونهگون
که دانش ز انديشه گردد فزون.
منبع: بنیاد ملی نخبگان
بازنشر: سایت علمی نخبگان جوان
اکنون ساعت 5:56 pm به وقت تهران میباشد.
امروز: جمعه 26 دي 1399
اینستاگرام: @majles.e.javan![]() |
تلگرام: @majles.e.javan![]() |
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت com.نخبگان مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
مسئولیت مطالب ارسالی کاربران بر عهده سایت علمی نخبگان جوان نمی باشد
تهیه و تنظیم مطالب: com.نخبگان
افزودن دیدگاه جدید