اگر اين نخستين بازديد شما از این انجمن میباشد:
شما بايد پيش از ارسال و یا مشاهده مطالب ثبت نام كنيد در غیر این صورت شما نمي توانيد از برخی امکانات انجمن استفاده کنید.
جهت اعلام همکاری با سایت علمی نخبگان جوان ، به اینجا مراجعه کنید.
در صورتی که رمز عبور خود را فراموش کرده اید جهت بازیابی به اینجا مراجعه کنید.
در صورتی درخواست ارسال مجدد لینک فعالسازی را دارید به اینجا مراجعه کنید.
جهت اطلاعات بیشتر با مدیریت سایت تماس بگیرید.
نرم افزار مورد نیاز جهت پخش فایل های صوتی
دانلود
سلام دوستای عزیز شرمنده تاخیر داشتم سال نوتون مبارک ... بهترین ها رو براتون آرزو دارم... به امید روزی که سهم همه ی ماهی ها رودخونه و دریا باشه ..نه تُنگِ تَنگ!! آمین
تقدیم به تمام دوستان عزیزم در انجمن علمی نخبگان جوان سال 1392 رو در کنار شما دوستان عزیز و با مرام گذروندم و این باعث افتخاره منه و دوست دارم و ارزو میکنم این لحظات زیبا در سال های بعدی هم تکرار بشه با این تفاوت که هر سال به صورت تصاعدی بر تعداد موفقیت هاتون اضافه بشه... امیدوارم از پیروزی های سالی که گذشت خشنود باشید و از شکست ها درس گرفته باشید و چراغ امید دلتون روشن تر از هر وقت دیگه باشه و بی صبرانه مشتاق شروعی با هدف هایی روشن و مشخص باشید پیام امیدو به گوشم رسوندی/صدات خاطرم هست سکوتو شکستی/ تویی که شبیه نفس توهوامی/نمیدیدم اما یه عمر که هستی مثل یک ستاره که دنباله داره/به تنهایی هر شبم دعوتی تو/ یه جور عجیبی بهم ربط داریم/که ناراحتم وقتی ناراحتی تو (ستاره های دنباله دار-علی لهراسبی) سال نو مبارک
نشسته بود پسر، روی جعبهاش با واکس غریب بود ، کسی را نداشت الا واکس نشسته بـــود و سکوت از نگــاه او میریخت و گاه بغض صدا میشکست : «آقا واکس؟» درست اول پائیــــز ، هفت سالش بـــود و روی جعبهی مشقش نوشت : بابا واکس... غـــروب بود ، و مرد از خدا نمیفهمید و میزد آن پسرک کفش سردِ او را واکس (سیاه مشقی از اسمِ خدا خدا بر کفش نماز محضـی از اعجاز فرچهها با واکس) بـرای خنده لگد زد به زیـــر قوطــی ، بعد صدای خندهی مرد و زنی که : «ها ها واکس- چقدر روی زمیــن خندهدار میچرخد!» (چه داستان عجیبی!) بله، در اینجا واکس- پرید تــوی ِخیــابان ، پسر بــــه دنبــالش صدای شیههی ماشین رسید، اما واکس- یواش قِل زد و رد شد ، کنــــــار جدول مان و خون سرخ و سیاهی کشیده شد تا واکس... غروب بود ، و دنیـــا هنــــوز مــیچرخید و کفشهای همه خورده بود گویا واکس و کارخانه بـــه کارش ادامه میداد و هنوز طبق زمان هر دقیقه صدها واکس... کسـی میان خیابان سه بار "مادر!" گفت و هیچ چیز تکان هم نخورد، حتی واکس صدای باد ، خیابان ، و جعبــــهای پاره نشسته بود ولی روی جعبه تنها واکس . . . "پوریا میر رکنی "
چاکریم داداش خدا کنه
سلام شب خوش خب خوبه ...خداروشکر....
سلام کمیل خان خوبی ایشالا؟ دیگه سفارشتو کردن پیش ما خوش اومدی به این سایت.
راستی این داداش محمدمون هم توو کار خودرو و اینا هستن فکر میکنم دوستای خوبی برا هم بشین mamadshumakher
سلام خوش اومدین
مـــــحرم تـسلیــــــت ...
دوست آشنا
یار همراه
کاربر فعال سایت