پاسخ : شب شعر همراه با نقد
باز هم بار دگر کوچه شود فرش رهت؟
یا که با ضربت او کار فلک ساخته شد؟
اینجا حرف زیاده
کوچه ها منتظر رد شدنش
تا که باز هم بار دگر
همره نیمه شب او باشند
ایا باز هم گذارت به کوچه ها می اوفتد و یا که با ضربت خصم لعین قصه عبور نیمه شبی ات از کوچه را پایان رسید؟؟؟؟
چشم ایتام به راهت که بیایی شب تار
چشم ،خون ریز و بسی ناله چنان فاخته شد
قطعا چشم هایی منتظر خواهند ماند
تا باز هم بار دگر مهر و محبتت ببینند و تو را لمس کنند
فاخته پرنده ایست که ناله اش معروف میباشد
صدای اواز او آنگونه است که گویی برای فرزندانش ناله میکند و شعر میخواند
تا اینجا تو لفاه داریم از مهر و محبتی حرف میزنیم که تو ادامه شعر قراره در موردش صحبت کنیم
پاسخ : شب شعر همراه با نقد
صحبتی بود میان در و مرغابی ها
کاندرآن مسئله بر هجر تو پرداخته شد
اگر کمی دقت کنیم میبینیم که تنها کسانی که از واقعه قبل از وقوع آن خبر داشتند کلون در و مرغابی ها بودند که
سعی در ممانعت از رفتن حضرت به مسجد کردند
خب صحبت این دو با هم طبیعتا درباره هجران علیست
صحبتی که هیچ کس متوجه نشد و نتوانست پیشگیری کند
چاه، حتما که شبی بهر تو فریاد زند
نغمه فاتحه بر عاطفه بنواخته شد
چاه حتما شبی تمام درد و دل علی را به گوش جهانیان میرساند
یک عمر ناله شنید و دم نزد
و اون محبتی که ازش صحبت کردیم اینجا باید بگیم که فاتحه اون محبت خونده شد
کسی قدر نگاهش نشناخت
محبتی هنوز هم در میان دلها هست همانطور که هنوز هم یتیم نوازی معنا دارد
آسمان زیر قدمهاش، زمین شرم زده
بعد پرواز، علی بر همه بشناخته شد
او آسمانی بود زمین جای قدمهاش نبود
بعد از آسمانی شدن و پرواز بود که همه اورا شناختند
و فهمیدند علی زائر نیمه شب هر کوچه بود
پاسخ : شب شعر همراه با نقد
سلام دوستان!خوب من یه شعر از پروین اعتصامی میخوام بنویسم به اسم درخت بی بر.
.
.
.
آن قصه شنیدید که در باغ یکی روز از جور تبر زار بنالید سپیدار
کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی از تیشه هیزم شکن و اره نجار
خوب تا اینجا که معلومه!یه روز سپیدار از تبر به خاطر اینکه شاخ هاشو کنده و از ریشه جدا کرده گله و شکایت می کنه.
گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس کین موسم حاصل بود و نیست تو را بار
تبر میگه که جرم تو اینه که فصل میوه دادنه و تو میوه ندادی
تا شام نیفتاد صدای تبر از گوش شد توده در آن باغ سحر هیمه بسیار
دهقان چو تنور خود ازین هیمه برافروخت بگریست سپیدار و چنین گفت دگربار
آوخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار
هر شاخه ام افتاد در آخر به تنوری زین جامه نه یک پود به جا ماند و نه یک تار
چون ریشه من کنده شد از باغ و بخشکید در صفحه ایام نه گل باد و نه گلزار
از سوختن همی زارم و گریم زان را که بسوزد چو من گریه کند زار
کو دولت و فیروزی و آسایش و آرام کو دعوی دیروزی و آن پایه و مقدار
همون طور که خوندین تبر سپیدارو تیکه تیکه می کنه و به هیزم تبدیلش می کنه و کشاورز آتیشش میزنه سپیدار از اینکه روزگار با اون چنین کرده می ناله دقت کنین:
آوخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی
اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار
هر شاخه ام افتاد در آخر به تنوری
از سوختن همی زارم و گریم
و جملاتی از این قبیل بیزاری سپدارو نشون میده
خندید برو شعله که از دست که نالی ناچیزی تو کرد بدین گونه تو را خوار
آن شاخ که سر برکشد و میوه نیارد فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار
[nishkhand]اینجا لحن شعله خیلی نیشدار هست.ببینید میگه ناچیزی تو کرد بدین گونه تو را خوار یعنی چی؟یعنی بی ارزشی تو تو رو به این روز انداخت.
میگه چیزی که ثمره ای نداشته باشه سزاوار سوختنه.
جز دانش و حکمت نبود میوه انسان ای میوه فروش هنر این دکه و بازار
از گفته ناکرده و بیهوده چه حاصل کردار نکو کن که نه سودیست ز گفتار
آسان گذرد گر شب و روز ومه و سالت روز عمل و مزد بود کار تو دشوار
از روز نخستین اگرت سنگ گران بود دور فلک و پست نمیکرد و سبکسار
خوب اینجا میگه که ثمره انسان دانش و حکمتشه و اینکه به جای اینکه شعار بدیم اخلاقمون رو درست کنیم.و میگه باید تلاش کنیم.