میچکند از نگاهها، پنهان *** اشکها، یادگار دریایند
آسمان هم به گریه میآید *** وقتی از چشم «کودکی»، آیند
کودکی مانده در دل غربت *** خفته امّا درون ویرانه
آن که روزی نگاه زیبایش *** شد...
نوع: ارسال ها; کاربر: elmamoz; کلمات کلیدی:
میچکند از نگاهها، پنهان *** اشکها، یادگار دریایند
آسمان هم به گریه میآید *** وقتی از چشم «کودکی»، آیند
کودکی مانده در دل غربت *** خفته امّا درون ویرانه
آن که روزی نگاه زیبایش *** شد...
محشر بود[tashvigh]
در میان گونه گونه مرگ ها
تلخ تر مرگی ست، مرگ برگ ها
زان که در هنگامه ی اوج و هبوط
تلخی مرگ ست با شرم سقوط
وز دگر سو٬ خوش ترین مرگ جهان٬
-زانچه بینی٬ آشکارا و نهان-
رو به بالا و ز پستی ها رها...
سلام عزیزم بنظرم این مشکلیکه داری تو پایه دوم دبیرستان عادیه فقط باید بدونی چطور مدیریتش کنی اول از همه اینکه خودتو اصلا نبازی دوم اینکه خودت از خودت بپرسی که واقعا خودت دوست داری که خوب درس بخونی...
الا بذکرالله تطمئن القلوب
منم دانلود کردم میشه بگی تا کی میشه جواب داد؟آخه باید چندبار گوش بدم الان تمرکز ندارم[golrooz]
سلام دوستان من هم روزی یکبار برداشتم امیدوارم خدا از همه قبول کنه[golrooz]
ر گاه که به سراغم می آییحس دوست داشتنت تازه می گردد
تنها کَسم بودن برای رها شدن زنده می گردد
گاهی از نبودنهایت می ترسم
می ترسم مبادا این ذهن خسته و کهنه فراموشت کند
و بی کس شوم من
تنها بمانم
و...
وقتی که حتی از دل و جان دوستش داری
باید هزار آیا و اما را بلد باشی
.
یعنی ببینی و نبینی!...بشنوی اما...
یعنی زبان اهل دنیا را بلد باشی
روح من
شکستی ،
اشک ریختی ،
دیدم
که چه بی رحمانه تو را شکستند
دیدم
که چه سوزناک در خود شکستی
دیدم
که چه معصومانه اشک ریختی
دیدم
و اشک...
و خاطراتی مبهم از گذشته
و احساسی که ماند در کوچه های خیس سادگی ام
فرصت با تو بودن توهمی شیرین بود
خواب کودکانه ی من
خوشبحالش چقدر هنرمنده[tashvigh]
کاملا موافقم آقا رضا [tashvigh]واقعا همینطوره خانوما بر خلاف آقایون که موقع ناراحتی دوست ندارن کسی باهاشون حرف بزنه یا حتی خودشون حرفی بزنن خیلی دوست دارن که کسیکه شریک زندگیشه اونو درآغوش بگیره...
واقعا همه زندگی ما برای راضی نگه داشتن مردمه در صورتیکه هر کاری هم بکنی بازم اونطوریکه میخوایم نمیشه پس بهتره که همه چیزرو از روی اصول انجام بدیم نه بخاطر تایید دیگران.[golrooz]
بقیه الله خیرلکم ان کنتم مومنین
بی تو، مهتاب شبی ، باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانة جانم ، گل یاد تو درخشید
اینجا پائیز است آنجا را نمیدانم..
هیچگاه افتادن برگهای زرد درختها را اینگونه بر روی سر خود، زیبا احساس نکرده بودم،..
گویا جشنی است از تکرار خاطرههای دور من،..
اینک که مینویسم باز دارم مسیر...
باﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﺑﺎ ﺗﺮﺍﻧﻪ، ﻣﻲ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ...
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﻛﻮ؟
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﻛﻮ؟
ﺁﻥ ﺩﻝ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﻛﻮ؟
...ﺭﻭﺯﻫﺎﻱ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻛﻮ؟
ﻓﺼﻞ ﺧﻮﺏ ﺳﺎﺩﮔﻲ ﻛﻮ؟
ﻳﺎﺩﺕ ﺁﻳﺪ ﺭﻭﺯﺑﺎﺭﺍﻥ،ﮔﺮﺩﺵ ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﺩﻳﺮﻳﻦ؟
ﭘﺲ ﭼﻪ ﺷﺪ ﺩﻳﮕﺮ،ﻛﺠﺎﺭﻓﺖ؟
ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ...
وای من پارسال شب کنکور کارشناسی ارشد از بس استرس داشتم اصلا خوابم نبرد تا خود صبح هر چی تلاش کردم بخوابم فایده ای نداشت صبحش سر کنکور خیلی گیج بودم سرم گیج میرفت ومغزم باهام اصلا همکاری نکرد خیلی...
زیباست بخاطر توزیستن وبرای توماندن وبه پای تو سوختن و
چه تلخ وغم انگیزاست دوراز تو بودن برای تو گریستن وبه
عشق ودنیای تو نرسیدن ای کاش می دانستی بدون تو وبه دور
ازدستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست
شب سردی ست و هوا منتظر باران است
وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است
شب بخیر ای نفست شرح پریشانی من
ماه پیشانی من دلبر بارانی من۰۰۰۰۰
به حق چبزای ندیده ونشنیده [taajob]
حجاب مصونیت است نه محدودیت
به خودم میرسم که وقتی منو میبینه خوش تیپ باشم
یک زندگی خوب توام با آرامش