دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 26 نخستنخست 123456789101112 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 257

موضوع: اشعار استاد احمد شاملو

  1. #11
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    پایتخت عطش

    (1)

    آفتاب آتش بی دریغ است
    و رویای آبشاران
    در مرز هر نگاه

    بر در گاه هر ثقبه
    سایه ها
    روسبیان آرامشند. پیجوی آن سایه بزرگم من که عطش خشکدشت را باطل می کند
    ***
    چه پگاه و چه پسین،
    اینجا نیمروز
    مظهرهست است:
    آتش سوزنده را رنگی و اعتباری نیست
    دروازه امکان بر باران بسته است
    شن از حرمت رود و بستر شنپوش خشکرود از وحشت هرگز سخن می گوید
    بوته گز به عبث سایه ئی در خلوت خویش می جوید
    ***
    ای شب تشنه! خدا کجاست؟
    تو
    روزی دگر گونه ای
    به رنگ دگر
    که با تو
    در آفرینش تو
    بیدادی رفته است:
    تو زنگی زمانی
    *****
    (2)

    کنار تو را ترک گفته ام
    و زیر آسمان نگونسار که از جنبش هر پرنده تهی است و
    هلالی کدر چونان مرده ماهی سیمگونه
    فلسی بر سطح موجش می گذرد
    به باز جست تو برخواستم
    تا در پایتخت عطش
    در جلوه ئی دیگر
    بازت یابم
    ای آب روشن!
    ترا با معیار عطش می سنجم
    ***
    در این سرا بچه
    ایا
    زورق تشنگی است
    آنچه مرا به سوی شما می راند.
    یا خود
    زمزمه شماست
    ومن نه به خود می روم
    که زمزمه شما
    به جانب خویشم می خواند؟
    نخل من ای واحه من!
    در پناه شما چشمه سار خنکی هست
    که خاطره اش عریانم می کند
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  2. کاربرانی که از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند.


  3. #12
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    سخنی نیست

    چه بگویم؟ سخنی نیست

    می وزد از سر امید، نسیمی؛
    لیک تا زمزمه ای ساز کند
    در همه خلوت صحرا
    به رهش
    نارونی نیست
    چه بگویم؟ سخنی نیست
    ***
    پشت درهای فرو بسته
    شب از دشنه و دشمن پر
    به کنج اندیشی
    خاموش
    نشسته ست
    بام ها
    زیرفشار شب
    کج،
    کوچه
    از آمدو رفت شب بد چشم سمج
    خسته ست
    ***
    چه بگویم ؟ سخنی نیست

    در همه خلوت این شهر،آوا
    جز زموشی که دراند کفنی
    نیست
    وندر این ظلمت جا
    جزسیا نوحه شو مرده زنی
    نیست

    ورنسیمی جنبد
    به رهش نجوا را
    نارونی نیست
    چه بگویم؟
    سخنی نیست...
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  4. کاربرانی که از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند.


  5. #13
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    مرگ ‚ من را

    اینک موج سنگین گذرزمان است که در من می گذرد
    اینک موج سنگین زمان است که چون جوبار آهن در من می گذرد
    اینک موج سنگین زمان است که چو نان دریائی از پولاد و سنگ در من می گذرد
    ***
    در گذر گاه نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
    در گذرگاه باران سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
    در گذر گاه سایه سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام

    نیلوفر و باران در تو بود
    خنجر و فریادی در من
    فواره و رؤیا در تو بود
    تالاب و سیاهی در من

    در گذرگاهت سرودی دگر گونه آغاز کردم
    ***
    من برگ را سرودی کردم
    سر سبز تر ز بیشه

    من موج را سرودی کردم
    پرنبض تر ز انسان

    من عشق را سرودی کردم
    پر طبل تر زمرگ

    سر سبز تر ز جنگل
    من برگ را سرودی کردم

    پرتپش تر از دل دریا
    من موج را سرودی کردم

    پر طبل تر از حیات
    من مرگ را
    سرودی کردم
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  6. کاربرانی که از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند.


  7. #14
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    وصل

    (1)
    در برابر بی کرانی سکن
    جنبش کوچک گلبرگ
    به پروانه ئی ماننده بود

    زمان با گام شتابناک بر خواست
    و در سرگردانی
    یله شد
    در باغستان خشک
    معجزه وصل
    بهاری کرد

    سراب عطشان
    برکه ئی صافی شد
    و گنجشکان دست آموز بوسه
    شادی را
    در خشکسار باغ
    به رقص در آوردند
    (2)
    اینک چشمی بی دریغ
    که فانوس را اشکش
    شور بختی مردمی را که تنها بودم وتاریک
    لبخند می زند

    آنک منم که سرگردانی هایم را همه
    تا بدین قله جل جتا
    پیموده ام
    آنک منم
    میخ صلیب از کف دستان به دندان برکنده

    آنک منم
    پا بر صلیب باژگون نهاده
    با قامتی به بلندی فریاد
    (3)
    در سرزمین حسرت معجزهای فرود آ مد
    [ واین خود معجزه ئی دیگر گونه بود ]

    فریاد کردم،:
    «- ای مسافر!
    با من از زنجیریان بخت که چنان سهمنک دوست می داشتم
    این مایه ستیزه چرا رفت؟
    با ایشان چه می باید کرد؟»

    «- بر ایشان مگیر!»

    چنین گفت و چنین کردم

    لایه تیره فرو نشست
    آبگیر کدر
    صافی شد
    و سنگریزه های زمزمه
    در ژرفای زلال
    درخشید

    دندانهای خشم
    به لبخندی
    زیبا شد

    رنج دیرینه
    همه کینه هایش را
    خندید

    پای آبله در چمنزار آفتاب
    فرود آمد
    بی آنکه از شب نا آشتی
    داغ سیاهی بر جگر نهاده باشم
    (4)
    نه!
    هرگز شب را باور نکردم
    چرا که
    در فراسوهای دهلیزش
    به امید دریچه ئی
    دل بسته بودم
    (5)
    شکوهی در جانم تنوره می کشد
    گوئی از پاک ترین هوای کوهستان
    لبالب
    قدحی در کشیده ام

    در فرصت میان ستاره ها
    شلنگ انداز
    رقصی میکنم-
    دیوانه
    به تماشای من بیا!
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  8. کاربرانی که از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند.


  9. #15
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    ققنوس در باران


    سفر

    خدای را
    مسجد من کجاست
    ای ناخدای من؟
    در کدامین جزیره آن آبگه ایمن است
    که راهش
    از هفت دریای بی زنهار
    می گذرد؟
    ***
    از تنگابی پیچاپیچ گذشتیم
    - با نخستین شام سفر -
    که مزرعه سبز آبگینه بود.

    و با کاهش شب
    - که پنداری
    در تنگه سنگی
    جای خوش تر داشت -
    به در یائی مرده درآمدیم
    - با آسمان سربی ِ کوتاهش -
    که موج و باد را
    به سکونی جاودانه مسخ کرده بود.
    و آفتابی رطوبت زده
    - که در فراخی ِ بی تصمیمی خویش
    سر گردانی می کشید،
    و در تردید ِ میان فرو نشستن یا بر خاستن
    به ولنگاری
    یله بود-.
    ***
    ما به سختی در هوای کندیده طاعونی ‎‏َدم می زدیم و
    عرق ریزان
    در تلاشی نو میدانه
    پارو می کشیدم
    بر پهنه خاموش ِ دریائی پوسیده
    که سراسر
    پوشیده ز اجسادی ست که چشمان ایشان
    هنوز
    از وحشت توفان بزرگ
    بر گشاده است
    و از آتش خشمی که به هر جنبنده
    در نگاه ایشان است
    نیزه های شکن شکن تندر
    جستن می کند.
    ***
    و تنگاب ها
    و دریاها.
    تنگاب ها
    و دریاهای دیگر...
    ***
    آنگاه به دریائی جوشان در آمدیم،
    با گرداب های هول
    وخرسنگ های تفته
    که خیزاب ها
    بر آن
    می جوشید.

    ((-اینک دریای ابرهاست...

    اگر عشق نیست
    هرگز هیچ آدمیزاده را
    تاب سفری اینچن
    نیست!))
    چنین گفتی
    با لبانی که مدام
    پنداری
    نام گلی
    تکرار می کنند.

    و از آن هنگام که سفر را لنگر بر گرفتیم
    اینک کلام تو بود از لبانی
    که تکرار بهار و باغ است.

    و کلام تو در جان من نشست
    و من آ ن را
    حرف
    به حرف
    باز گفتم.
    کلماتی که عطر دهان تو را داشت.

    و در آن دوزخ
    - که آب گندیده
    دود کنان
    بر تابه های تفته ی سنگ
    می سوخت ـ
    رطوبت دهانت را
    از هر یکان ِ حرف
    چشیدم.

    و تو به چربدستی
    کشتی را
    بر دریای دمه خیز ِ جوشان
    می گذراندی.
    و کشتی
    با سنگینی سیــّالش
    با غـّژا غـّژ ِ د گل های بلند
    - که از بار غرور بادبان ها
    پست می شد -
    در گذار ِاز دیوارهای ِ پوک ِ پیچان
    به کابوسی می مانست
    که در تبی سنگین
    می گذرد.
    ***
    امـّا
    چندان که روز بی آفتاب
    به زردی نشست،
    از پس تنگابی کوتاه
    راه
    به دریایی دیگر بردیم
    که پاکی
    گفتی
    زنگیان
    غم غربت را در کاسه مرجانی آن گریسته اند و
    من اندوه ایشان را و
    تو اندوه مرا
    ***
    و مسجد من
    در جزیره ئی ست
    هم از این دریا.
    اما کدامین جزیره، کدامین جزیره،نوح من ای ناخدای من؟
    تو خود ایا جست و جوی جزیره را
    از فراز کشتی
    کبوتری پرواز می دهی؟
    یا به گونه ای دیگر؟ به راهی دیگر؟
    - که در این دریا بار
    همه چیزی
    به صداقت
    از آب تا مهتاب گسترده است
    و نقره کدر فلس ماهیان
    در آب
    ماهی دیگریست
    در آسمانی
    باژ گونه -.
    ***
    در گستره خلوتی ابدی
    در جزیره بکری فرود آمدیم.
    گفتی
    ((- اینت سفر، که با مقصود فرجامید:
    سختینه ئی ته سرانجامی خوش!))
    و به سجده
    من
    پیشانی بر خاک نهادم.
    ***
    خدای را
    نا خدای من!
    مسجد من کجاست؟
    در کدامین دریا
    کدامین جزیره؟-
    آن جا که من از خویش برفتم تا در پای تو سجده کنم
    و مذهبی عتیق را
    - چونان مومیائی شده ئی از فراسوهای قرون -
    به ورود گونه ئی
    جان بخشم.

    مسجد من کجاست؟

    با دستهای عاشقت
    آن جا
    مرا
    مزاری بنا کن!
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  10. 2 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  11. #16
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    شبانه ( سه سرود برای آفتاب )

    اعترافی طولانیست شب اعترافی طولانیست
    فریادی برای رهائیست شب فریادی برای رهائیست
    و فریادی برای بند.

    شب
    اعترافی طولانیست.
    ***
    اگر نخستین شب زندان است
    یا شام واپسین
    - تا آفتاب دیگررا
    در چهار راه ها فرایاد آری
    یا خود به حلقه دارش از خاطر
    ببری-،
    فریادی بی انتهاست شب فریادی بی انتهاست
    فریادی از نوامیدی فریادی از امید،
    فریادی برای رهائیست شب فریادی برای بند.

    شب فریادی طولانیست.
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  12. 2 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  13. #17
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    چلچلی

    من آن مفهوم مجــّرد را جسته ام.

    پای در پای آفتابی بی مصرف
    که پیمانه می کنم
    با پیمانه روزهای خویش که به چوبین کاسه ی جذامیان ماننده است.
    من آن مفهوم مجــّرد را می جویم.
    پیمانه ها به چهل رسید و آن نیز برگذشت.
    افسانه های سرگردانیت
    - ای قلب در به در! -
    به پایان خویش نزدیک میشود.

    بیهوده مرگ
    به تهدید
    چشم می دراند.
    ما به حقیقت ساعت ها
    شهادت نداده ایم
    جز به گونه این رنجها
    که از عشق های رنگین آدمیان
    به نصیب برده ایم
    چونان خاطره ئی هر یک
    در میان نهاده
    از نیش خنجری
    با درختی.
    ***
    با این همه از یاد مبر
    که ما
    - من وتو -
    انسان را
    رعایت کرده ایم.
    ***
    درباران وبه شب
    به زیر دو گوش ما
    در فاصله ئی کوتاه از بسترهای عفاف ما
    روسبیان
    به اعلام حضور خویش
    آهنگ های قدیمی را
    با سوت
    میزنند.
    (در برابر کدامین حادثه
    ایا
    انسان را
    دیده ای
    با عرق شرم
    بر جبینش؟)
    ***
    آنگاه که خوشتراش ترین تن ها را به سکه سیمی
    توان خرید،
    مرا
    - دریغا دریغ -
    هنگامی که به کیمیای عشق
    احساس نیاز
    می افتد
    همه آن دم است .
    همه آن دم است .
    ***
    قلبم را در مجری ِ کهنه ئی
    پنهان می کنم
    در اتاقی که دریچه ئیش
    نیست.
    از مهتابی
    به کوچه تاریک
    خم می شوم
    وبه جای همه نومیدان
    میگریم.

    آه
    من
    حرام شده ام!
    ***
    با این همه - ای قلب در به در!-
    از یاد مبر
    که ما
    - من وتو -
    عشق را رعایت کرده ایم،
    از یاد مبر
    که ما
    - من و تو -
    انسان را
    رعایت کرده ایم،
    خود اگر شاهکار خدابود
    یا نبود
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  14. 2 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  15. #18
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    مرگ ناصری

    با آوازی یکدست،
    یکدست
    دنباله چوبین بار
    در قفایش
    خطّی سنگین و مرتعش
    بر خاک می کشید.

    ((-تاج خاری برسرش بگذارید!))
    و آواز ِ دراز ِ دنباله بار
    در هذیان ِ دردش
    یکدست
    رشته ئی آتشین
    می رشت.

    ((- شتاب کن ناصری، شتاب کن!))

    از رحمی که در جان خویش یافت
    سبک شد
    و چونان قوئی مغرور
    در زلالی خویشتن نگریست

    ((- تازیانه اش بزنید!))

    رشته چر مباف
    فرود آمد.
    و ریسمان ِ بی انتهای ِ سرخ
    در طول ِ خویش
    از گرهی بزرگ.
    بر گذشت.

    ((- شتاب کن ناصری، شتاب کن!))
    ***
    از صف غوغای تماشا ئیان
    العازر
    گام زنان راه خود را گرفت
    دست ها
    در پس ِ پشت
    به هم در افکنده،
    و جانش را ار آزار ِ گران ِ دینی گزنده
    آزاد یافت:

    ((- مگر خود نمی خواست، ورنه میتوانست!))
    ***
    آسمان کوتاه
    به سنگینی
    بر آواز ِ روی در خاموشی ِ رحم
    فرو افتاد.
    سوگواران، به خاکپشته بر شدند
    و خورشید و ماه
    به هم
    بر آمد.
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  16. 2 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  17. #19
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    که زندان مرا باور مباد ...

    که زندان مرا بارو مباد
    جز پوستی که بر استخوانم.

    باروئی آری،
    اما
    گرد بر گرد جهان
    نه فرا گرد تنهائی جانم.

    آه
    آرزو! آرزو!
    ***
    پیازینه پوستوار حصاری
    که با خلوت خویش چون به خالی بنشینیم
    هفت دربازه فراز اید
    بر نیاز و تعلق جان.

    فرو بسته باد و
    فرو بسته تر،
    و با هر در بازه
    هفت قفل ِ آهنجوش ِگران!

    آه
    آرزو!آرزو
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  18. 2 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  19. #20
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    صبوحی

    به پرواز
    شک کرده بودم
    به هنگامی که شانه هایم
    از توان سنگین بال
    خمیده بود،
    و در پاکبازی معصومانه گرگ ومیش
    شبکور گرسنه چشم حریص
    بال می زد.
    به پرواز شک کرده بودم من.
    ***
    سحرگاهان
    سحر شیری رنگی ِ نام بزرگ
    در تجلی بود.

    با مریمی که می شکفت گفتم«شوق دیدار خدایت هست؟»
    بی که به پاسخ آوائی بر آورد
    خسته گی باز زادن را
    به خوابی سنگین
    فروشد
    همچنان
    که تجلی ساحرانه نام بزرگ؛
    و شک
    بر شانه های خمیده ام
    جای نشین ِ سنگینی ِ توانمند
    بالی شد
    که دیگر بارش
    به پرواز
    احساس نیازی
    نبود
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  20. 2 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


صفحه 2 از 26 نخستنخست 123456789101112 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مقاله: نگاهی به عنصر«بینامتنیت» در رمان«آدم زنده» احمد محمود
    توسط solna در انجمن نقد و بررسی ادبی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 1st June 2013, 07:37 AM
  2. پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: 12th November 2012, 02:08 PM
  3. معرفي احمد شاملو
    توسط ساسي در انجمن مشاهیر ادبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 17th February 2011, 04:21 PM
  4. مقاله: سالشمار 1400 ساله شعر و موسیقی ایران و جهان
    توسط ICE در انجمن کارگاه آموزشی موسیقی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 17th March 2010, 10:08 AM
  5. سالي‌ دو ماه‌
    توسط آبجی در انجمن کارگاه داستان نویسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 20th February 2010, 11:55 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •