اندیشه
بودا
چون تیرانداز که تیر خویش راست اندازد، خردمند نیز اندیشهی لرزان و نابرجای را، که حفظ و بازداشتناش دشوار است، راست کند.
چون ماهی که از آب گرفته شود و بر خشکی افکنده گردد، اندیشهمان نیز بر خود لرزد تا از چیرگی مارهی وسوسهگر برهد.
رام کردن اندیشه، که گریزپا است و گرفتنش دشوار است و هرجا خواهد شتابان رود، نیک بُوَد، که اندیشهی رام شادمانی آورد.
بگذار خردمند اندیشهی خویش را حفظ کند، چه دریافتناش دشوار و بس زیرکانه است و هرجا خواهد شتابان رود، که اندیشهای که نیک حفظ شده باشد، شادمانی آورد.
آنکس که بر اندیشه، که بس دور و تنها گردد و تن ندارد و در سراچهی دل نهان شود، مهار زند، از بند مارهی وسوسهگر رهایی یابد.
گر کسی را ایمان پابرجای نباشد و داد راستین نداند و خاطرش آشفته باشد، هرگز دانش وی کمال نپذیرد.
اگر خاطر کس پراکنده و سرگشته نگردد و از اندیشیدن به نیک و بد بازایستاده باشد، چون هشیار باشد، هراسش نیست.
با دانستن اینکه این تن چون کوزه شکستنی است و با استوار گردانیدن اندیشه چون دژ، و با جنگافزار دانش باید بر مارهی وسوسهگر تاخت و چون بر او چیره شد همواره او را نِگرد و هرگز نیاساید.
دریغا که دیری نپاید که این تن، خوار، بیدریافت و چون تکهچوبی بیسود، بر زمین افتد.
کینهور به کینهور و دشمن به دشمن آن بد نتواند کرد که اندیشهی گمراه به کس کند.
مادر و پدر خویش آن نیکی نتوانند کرد که اندیشهی نیک راهنمون شده به کس کند.
برگرفته از كتاب:
تري ويوتراپيتاكا؛[ويرايش فريدريش ماكس مولر]؛ خرد بودا؛ برگردان مهدي باقي – شيرين مختاريان؛ آبادان: پُرسش، 1386.
منبع
علاقه مندی ها (Bookmarks)