ﺩﺭ ﻧــﺎﻧــﻮﺍﯾـــﯽ ﻫــﻢ ﺻـــﻒ”ﯾــﮏ ﺩﺍﻧـــﻪ ﺍی”هـــا ﺟــﺪﺍﺳـــــﺖ . . .ﺍﺯ ﺟــﺬﺍﻡ ﻫــﻢ ﺑــﺪﺗــﺮ ﺍﺳــﺖ “ﺗﻨﻬﺎﯾـــــــــﯽ”...
هر صبح پلکهایت فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند !
سطر اول همیشه این است : خدا همیشه با ماست . . .
پس بخوانش با لبخند !!!
سفری باید کرد .......
تا به عمق دل یک پیچک تنها که چرا این چنین سخت به خود می پیچد...
شاید از راز درونش بشود کشفی کرد
شاید او هم به کسی دل بسته ست ...
هر صبح پلکهایت فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند !
سطر اول همیشه این است : خدا همیشه با ماست . . .
پس بخوانش با لبخند !!!
دل منم مثل خیلی های دیگه پر ولی چه میشه کرد ما آدما بخاطر انتظار خودمون به دیگران چنین حس هایی بهمون دست میده
دوست داشتن انتظار بوجود میاره و برآورده نشدن انتظار کم کم جمع میشه بعد یه کوه غم میمونه واسمون حالا ناراحتی میتونه هرچیزی باشه حتی ممکم بخاطر اینکه داری با کسی هر میزنی و به روی خودش نمیاره یا حرفات انقدر براش بی اهمیت میاد که یه ثانیه بعد اصلا نمیدونه داشتی درباره چی بهش میگفتی این که کوچکترینهاست ولی چه میشود کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدا جونم...فشار این هوا یکم زیاده...
نفسام سنگین میره و میاد...
خدا جونم...به دنیا بگو یکم کمتر شلاق بزنه...
به خدا من طاقت ندارم!!...
خدا جونم...دلم داره می پکه...
GOD is Watching YOU
insta:
_shiny7_
من وخدا
خدایا ،بازم اومدم سراغت.
بی هوا یه جمله بگوشم خورد که دلم رو لرزوند.
می گن خدا غیر مستقیم با ادما حرف میزنه اما یهو یه تلنگری بهم زدن که این حرف رو خدا داره بتو میگه،از زبون یکی از بنده های خوب خودش.
یکی داشت میگفت :خدا دوست داره بنده هاش فقط برای خودش باشن.
یه صدایی ته دلم میگفت :اخه بنده ی ناشکر خدا،مگه قبول نداری که هر برگی که از شاخه می افته حتما خدا حکمتی توش قرار داده.
شاید الان هم خدا می خواد از هر چیزی وهر کسی که تو دنیا ست ببُری تا فقط مال خودش باشی. می خواد حواست فقط پیش خودش باشه...
یکی میگفت:وقتی دیدی بی غمی بدون که خدا یادت نیست!
خدایا اینو خوب میدونم که بنده خوبی برات نبودم.شاید هنوزم خیلی باورت ندارم شایدباور ندارم که به فکر می.میدونی چرا؟
چون خیلی صدات کردم، نشنیـــــــــــــــــدی؟
خیلی باهات حرف زدم. توخواب ،توبیداری،هرلحظه،هر ثانیه صدات کردم.نمی دونم چند صد کیلومتر راه رفتم وسربه اسمونت می کردم وباهات حرف میزدم. چند صد ساعت باهات درد دل می کردم،چند صفحه برات نوشتم.اما یهووجودم تهی از معنی شد.
راستش خدا جونم از دستت خیلی شاکی شدم.
خیلی دلم شکست که حرفمو نشنیدی. خدایا خیلی چیزا دست مننیست.اما دست تو که هست.نیست.؟
می دونم کفره اما من به خودم گفتم دیگه باهات حرف نمی زنم. اخه چه فرقی داره؟تو که صدامو نمیشنوی؟
خدایا چرا اونا که یادت نمیکنن انگار بی غم ترند؟
انگار شادترند تو به حرف اونا بیشتر گوش میدی.
میگن خدا هرچی اونا بخوان بهشون میده که دیگه صداشون رو نشنوه اما دوست داره که بنده های خوبش زیاد صداش کنن .برای همین دیر جوابشون رو میده...
اما خدا جونم من که فکر نمیکنم از اون خوبا باشم!خدایا حرف منو هم گوش بده که بفهمم صدای منم میشنوی.اخه پس من دلم به چی خوش باشه؟خدایا بهم یه جوری نشون بده که صدامو میشنوی.دلم خیلی گرفته.خدایا اشکامو ندیدی؟
فکر کنم اگه همشونو جمع کرده بودم تا حالا حداقل یه دریای زلال وقشنگ داشتم که تو ساحلش میتونستم بشینم وغروب خورشید رو نگاه کنم وباهات حرف بزنم.
اما حالا چی دارم؟
خدایا مگه ندیدی ؟مگه نشنیدی؟
خدایا تنهام نذار.یا منو ببر زودی پیش خودت یا دستمو بگیر تاگم نشم.توی دنیا غیر از تو به کی میتونم حرف دلم رو بزنم.خدایا بهم ارامش بده.
خدا جونم من که بنده خوبی نیستم صدامو بشنو.خدایا اون شب صورتم خیس شده بود نمی دونم خواب بودم یا بیدار!فکر میکردم تو بیداری دارم گریه میکنم برای همین صورتم خیس شده ولی نه خواب بودم توی خوابم داشتم صدات میکردم داشتم گریه میکردم.خدایا من تو اشکام دارم غرق میشم چرا نجات غریقم نمی شی؟
نمی دونم شاید یکی اشکاش شده اقیانوس، بیشتر داره دست وپا میزنه رفتی اونو نجات بدی.باشه برو خدا جونم ولی دیر نیا من تو همین رودخونه ی اشکامم هم خیلی زود غرق میشم.
خدایا دوست دارم تنهام نذار
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
صبر کن سهراب...
گفته بودی قایقی خواهم ساخت...
دور خواهم شد ازین خاکه غریب...
قایقت جا دارد....؟
من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم............
نوشتم حرف دل تا تو بخوانی ، که چون دورم ز تو دردم بدانی
به غیر از تو کسی را من ندارم ، تو را تا بی نهایت دوست دارم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)