دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 18 , از مجموع 18

موضوع: یک وبلاگ برای همه عزیزان

  1. #11
    همکار تالار نرم افزار
    رشته تحصیلی
    کامپیوتر(نرم افزار)
    نوشته ها
    1,003
    ارسال تشکر
    2,633
    دریافت تشکر: 7,045
    قدرت امتیاز دهی
    29978
    Array
    "golbarg"'s: جدید56

    پیش فرض پاسخ : یک وبلاگ برای همه عزیزان

    من فهمیدم ؟؟؟؟اما عکسی یا جمله بانمک خواستید در خدمتم
    چرا جوجه ها جیک جیک میکنند؟؟؟

  2. 4 کاربر از پست مفید "golbarg" سپاس کرده اند .


  3. #12
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    برق صنعتی
    نوشته ها
    1,869
    ارسال تشکر
    13,909
    دریافت تشکر: 12,140
    قدرت امتیاز دهی
    32623
    Array
    mamadshumakher's: جدید136

    پیش فرض پاسخ : یک وبلاگ برای همه عزیزان

    جوان پررویی که میره خونه یکی از دوستان قدیمی پدرش


    حرکت اول رو به دختر خانواده: نسرین خانم نسرین خانم پیست پییییست هوی ببخشید
    - چیه؟چی شده ؟
    هیییس اروم حرف بزنید.نسرین خانم ببخشید من یکم خجالتی ام
    - نه بابا راحت باشید خونه خودتونه
    - نه ممنون هرچی بگید سخته.من روم نمیشه خلاصه اینجا خونه شماست شما بهتر میدونید چی به چیه .یه لطفی در حقم میکنید؟
    - خواهش میکنم بفرمایید در خدمتم.به خودتون سخت نگیرید
    -بله این جورابای منو یه آب میکشید؟

    دختره:


    حرکت دوم سر شام:

    همه رو میز نشستن و دوست پدرش داره خیلی جدی درباره شغلش صحبت میکنه

    پسره: عمو عذر میخوام میون کلامت ببخشید انگار این ته دیگی که گذاشتی گوشه بشقابتو نمیخوای بخوری بزار بردارمش که راحت غذاتو بخوری .....

    صاحبخونه:

    حرکت سوم رو به پسر خانواده:امیدجان داداش برو یه دست رخت خواب بیار بخوابیم خسته ایم

    در این فاصله این پسر میره رو تخت امید پتو هم میندازه رو خودشو راحت ...

    امید که سوم راهنمایی هست میگه پاشو.پاشو از رو تخت خوابم

    پسره:برو پسر جون.اوردی دیگه.رو همون بخواب

    ...

  4. 9 کاربر از پست مفید mamadshumakher سپاس کرده اند .


  5. #13
    همکار تالار نجوم
    نوشته ها
    1,506
    ارسال تشکر
    4,170
    دریافت تشکر: 6,219
    قدرت امتیاز دهی
    16868
    Array

    پیش فرض پاسخ : یک وبلاگ برای همه عزیزان

    مرسی از پستتون
    راستش من طنز نمی نویسم ولی قطعات ادبی زیاد می نویسم.
    این یکیش. اگر به نظرتون خوب بود بگید تا حالا یا اصلاح کنم یا .... .


    شاید من از آنی که می گفتی خشک تر بودم
    گرمای تو باعث خشک سالی ام شد

    شاید من از آنی که می گفتی کور تر بوددم
    عشق تو باعث نابینایی ام شد

    شاید من از آنی که می گفتی خنده دار تر بودم
    شیرینی تو باعث شوری ام شد

    اما
    هر انسانی در یک بیابان خشک و خالی هم شور می شود و هم کور
    شاید تو از انی که فکر می کردم از من دور تر بودی........
    ویرایش توسط kahrupay : 15th June 2013 در ساعت 01:09 PM

  6. 8 کاربر از پست مفید kahrupay سپاس کرده اند .


  7. #14
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    برق صنعتی
    نوشته ها
    1,869
    ارسال تشکر
    13,909
    دریافت تشکر: 12,140
    قدرت امتیاز دهی
    32623
    Array
    mamadshumakher's: جدید136

    پیش فرض پاسخ : یک وبلاگ برای همه عزیزان

    یه پژو 405 نوک مدادی داشتیم شیشه هاشم دودی بود.منو دوستم تو ماشین بودیم مراسم سالگرد یه عزیزی بود همون روزها دیگه با حفظ محاسن تو شهر دور میزدیم.

    شیشه ها پایین پیراهن بلند و تیره و گشاد رو شلوار.با سرعت کمی داشتیم تو خیابون اصلی میرفتیم که یهو یکی از دوستانی که کار واجب باهاش داشتیم رو تو یه مغازه دیدیم.با سرعت زدم کنار و ترمز دستیو کشیدم (با حالت عجله) تیز پریدیم بیرون از ماشین تو پیاده رو چندتا دختر با مانتوهای رنگی و شیک پوش داشتن میرفتن تا مارو دیدن اونجوری پریدیم پایین همونجا ایستادن یه لحظه دست همدیگرو گرفتن بعدش یهو شال و روسریشوشونو درست کردن ما هم تعجب کردیم و با قیافه ی متعجب خودمون رفتیم اونطرف خیابون پیش دوستمون.تا مارو دید گفت چقد شبیه مامور ها شدید
    ما همونجا فهمیدیم اون دختر ها واسه چی ترسیده بودن
    رفتیم سوار ماشین شدیم و دیگه کم کم واسمون سوال شد ایا واقعا شبیه مامور ها هستیم؟

    یکم کنجکاو شدیم دوباره امتحان کنیم رفتیم تو یکی از شهرکها و داشتیم اروم از کنار خیابون میرفتیم دیدیم جلو یه کافینت یه پسر و 3 تا دختر شیک پوش ایستادن گفتم خدایا منو ببخش گازشو گرفتم جلو کافینت یه دستی کشیدم رو به روی کافینت ایستادم دوباره منو دوستم تیز پریدیم بیرون و دوستم داد زد همین بود؟؟ چشمتون روز بد نبینه پسره فرار کرد و دخترا خشکشون زده بود منم دیدم اوضاع خرابه گفتم نه این نبود.نشستیم تو ماشین و تیز از محل دور شدیم

    ولی باورمون شد که چقد شبیه مامورا شدیم.اما دیگه با کسی شوخی نکردیم و رفتیم خونه

  8. 9 کاربر از پست مفید mamadshumakher سپاس کرده اند .


  9. #15
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    حقوق
    نوشته ها
    1,931
    ارسال تشکر
    7,109
    دریافت تشکر: 7,523
    قدرت امتیاز دهی
    1519
    Array
    بلدرچین's: جدید39

    پیش فرض پاسخ : یک وبلاگ برای همه عزیزان

    نقل قول نوشته اصلی توسط mamadshumakher نمایش پست ها
    یه پژو 405 نوک مدادی داشتیم شیشه هاشم دودی بود.منو دوستم تو ماشین بودیم مراسم سالگرد یه عزیزی بود همون روزها دیگه با حفظ محاسن تو شهر دور میزدیم.

    شیشه ها پایین پیراهن بلند و تیره و گشاد رو شلوار.با سرعت کمی داشتیم تو خیابون اصلی میرفتیم که یهو یکی از دوستانی که کار واجب باهاش داشتیم رو تو یه مغازه دیدیم.با سرعت زدم کنار و ترمز دستیو کشیدم (با حالت عجله) تیز پریدیم بیرون از ماشین تو پیاده رو چندتا دختر با مانتوهای رنگی و شیک پوش داشتن میرفتن تا مارو دیدن اونجوری پریدیم پایین همونجا ایستادن یه لحظه دست همدیگرو گرفتن بعدش یهو شال و روسریشوشونو درست کردن ما هم تعجب کردیم و با قیافه ی متعجب خودمون رفتیم اونطرف خیابون پیش دوستمون.تا مارو دید گفت چقد شبیه مامور ها شدید
    ما همونجا فهمیدیم اون دختر ها واسه چی ترسیده بودن
    رفتیم سوار ماشین شدیم و دیگه کم کم واسمون سوال شد ایا واقعا شبیه مامور ها هستیم؟

    یکم کنجکاو شدیم دوباره امتحان کنیم رفتیم تو یکی از شهرکها و داشتیم اروم از کنار خیابون میرفتیم دیدیم جلو یه کافینت یه پسر و 3 تا دختر شیک پوش ایستادن گفتم خدایا منو ببخش گازشو گرفتم جلو کافینت یه دستی کشیدم رو به روی کافینت ایستادم دوباره منو دوستم تیز پریدیم بیرون و دوستم داد زد همین بود؟؟ چشمتون روز بد نبینه پسره فرار کرد و دخترا خشکشون زده بود منم دیدم اوضاع خرابه گفتم نه این نبود.نشستیم تو ماشین و تیز از محل دور شدیم

    ولی باورمون شد که چقد شبیه مامورا شدیم.اما دیگه با کسی شوخی نکردیم و رفتیم خونه

    کانال ایده داستان را در تلگرام دنبال کنید... ideh_dastan@


  10. 4 کاربر از پست مفید بلدرچین سپاس کرده اند .


  11. #16
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    برق صنعتی
    نوشته ها
    1,869
    ارسال تشکر
    13,909
    دریافت تشکر: 12,140
    قدرت امتیاز دهی
    32623
    Array
    mamadshumakher's: جدید136

    پیش فرض پاسخ : یک وبلاگ برای همه عزیزان


    ماه رمضان بود ما بعد از افطار میرفتیم بیرون فوتبالی چیزی بازی کنیم.یه شب داشتیم تو کوچه پس کوچه ها با 3تا از دوستان قدم میزدیم.رسیدیم به سر یه کوچه ای خواستیم بپیچیم به راست دیدیم از انتهای اون کوچه داره یکی از بچه ها میاد سریع پشت دیوار قایم شدیم و خواستیم صبر کنیم تا بیاد یه پخ کنیم بترسه بعد بریم فوتبال.

    یکم صبر کردیم دیدیم نیومد.دوستم یه سروگوشی اب داد فهمید رفته تو مغازه ای که سر راه بود.بیاد بیرون فقط 20 متر با ما فاصله داره.ما تکیه دادیم منتظر بودیم صدای پا بشنویم .یه صدای عجیبی شنیدیم.شبیه راه رفتن که چه عرض کنم دویدن بدون دمپایی.فکر کردیم فهمیده ما این پشت قایم شدیم و دمپاییشو در اورده داره میاد مارو بترسونه . صدا یکم نزدیکتر شد تند تند میومد اما ریز بود صدا نزدیک شد حالا رسید ما هر 3تا هیییییی هووووووو نههههههههههههههه فراااااااااااااااااااااار صدای پای دوستمون نبود سگ بود تا رسید سر کوچه ما داد زدیم اونم ترسید ترمز کشید یه پارس کرد فراااااااااار اون برگشت و میدوید<<<<<<< ما هم برگشتیم و میدویدیم >>>>>>> حالا دوستم میگفت همون لحظه از سوپر مارکت اومده بود بیرون دید یه سگه داره با تمام سرعت میدوه طرفش اونم ترسید فرار کرد تو سوپر مارکت


  12. 6 کاربر از پست مفید mamadshumakher سپاس کرده اند .


  13. #17
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    عمران
    نوشته ها
    847
    ارسال تشکر
    907
    دریافت تشکر: 6,263
    قدرت امتیاز دهی
    16274
    Array
    امـیـر بـیـگـی's: خنده2

    پیش فرض پاسخ : یک وبلاگ برای همه عزیزان

    نقل قول نوشته اصلی توسط mamadshumakher نمایش پست ها

    ماه رمضان بود ما بعد از افطار میرفتیم بیرون فوتبالی چیزی بازی کنیم.یه شب داشتیم تو کوچه پس کوچه ها با 3تا از دوستان قدم میزدیم.رسیدیم به سر یه کوچه ای خواستیم بپیچیم به راست دیدیم از انتهای اون کوچه داره یکی از بچه ها میاد سریع پشت دیوار قایم شدیم و خواستیم صبر کنیم تا بیاد یه پخ کنیم بترسه بعد بریم فوتبال.

    یکم صبر کردیم دیدیم نیومد.دوستم یه سروگوشی اب داد فهمید رفته تو مغازه ای که سر راه بود.بیاد بیرون فقط 20 متر با ما فاصله داره.ما تکیه دادیم منتظر بودیم صدای پا بشنویم .یه صدای عجیبی شنیدیم.شبیه راه رفتن که چه عرض کنم دویدن بدون دمپایی.فکر کردیم فهمیده ما این پشت قایم شدیم و دمپاییشو در اورده داره میاد مارو بترسونه . صدا یکم نزدیکتر شد تند تند میومد اما ریز بود صدا نزدیک شد حالا رسید ما هر 3تا هیییییی هووووووو نههههههههههههههه فراااااااااااااااااااااار صدای پای دوستمون نبود سگ بود تا رسید سر کوچه ما داد زدیم اونم ترسید ترمز کشید یه پارس کرد فراااااااااار اون برگشت و میدوید<<<<<<< ما هم برگشتیم و میدویدیم >>>>>>> حالا دوستم میگفت همون لحظه از سوپر مارکت اومده بود بیرون دید یه سگه داره با تمام سرعت میدوه طرفش اونم ترسید فرار کرد تو سوپر مارکت

    اگه میشه بیشتر بذار




  14. کاربرانی که از پست مفید امـیـر بـیـگـی سپاس کرده اند.


  15. #18
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندس فناوری اطلاعات(it)
    نوشته ها
    1,099
    ارسال تشکر
    2,556
    دریافت تشکر: 3,904
    قدرت امتیاز دهی
    12376
    Array
    maryam kia's: نیشخند

    پیش فرض پاسخ : یک وبلاگ برای همه عزیزان

    وبلاگ میخواین وبلاگه خودم.
    این وبلاگ زیره نظر چندی از استادانه.اوناهم بازدید میکنن.خواستید شماهم بیاید
    <a href="http://typeiran.com/r/19340"> تایپایران - مرکز تخصصی تایپ </a>

  16. کاربرانی که از پست مفید maryam kia سپاس کرده اند.


صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. برای یه پروژه نیاز شدید به کمک شما عزیزان دارم
    توسط LUCKLY در انجمن بخش سوالات تالار معماری
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: 30th June 2012, 09:58 PM
  2. خداحافظی با تمامی عزیزان
    توسط e.einitabar در انجمن مهندسی برق
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: 8th April 2012, 03:41 PM
  3. چگونه مرگ عزیزانمان را تحمل کنیم؟
    توسط amane$ در انجمن بهداشت روانی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th January 2011, 03:09 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •