راهکار دوم :تحول در روش های تدریس
مؤثرترین و کارسازترین مؤلفه نظام تعلیم و تربیت ، معلم یا همان کارگزار اصلی و حقیقی است که عملکرد و کنش وی بیش از هر چیز در روش های یاد دهی یادگیری متجلی می شود. به عبارتی تعلیم و تربیت ، اساساً تعامل دو قطب سیال یعنی «معلم» و «دانش آموز» است و روش های تدریس است که نحوه تعامل و شیوه به کارگیری امکانات و شرایط محیطی را آماده و تسهیل می کند .از روش های تدریس، تقسیم بندی های گوناگون ارایه شده است. مانند روش مستقیم و غیر مستقیم، روش های فعال و غیر فعال، روش های سنتی و جدید. عمومیت شیوه های سنتی در تدریس و رواج روش های تقریری که دانش آموزان را به فعل پذیری و پاسخ مداری سوق دهد، مورد نقد و انتقاد صاحب نظران تربیتی قرار گرفته است.
پائولوفریر(26)اندیشمند تربیتی معاصر، از تمثیل «نظام آموزشی بانکی(27)» استفاده می کند. به عقیده وی در این نوع تربیت:
1.معلم می آموزاند و شاگردان آموزنده می شوند 2. معلم فکر می کند و شاگردان پیرو تفکر معلم هستند 3. معلم صحبت می کند و شاگردان با فروتنی گوش می دهند 4. معلم فاعل مطلق و شاگردان مفعول محض هستند 5. معلم برمی گزیند و گزیده خود را تحمیل می کند و شاگردان همداستانی می کنند6. معلم همه چیز می داند و شاگردان هیچ نمی دانند. به علاوه در آموزش به شیوه بانکی، فراگیر(یادگیرنده ) تماشاگر است نه آفریننده، او بیشتر مالک آگاهی است تا خالق آن (همایون پور ، 1359 :28). ماهیت این گونه روش منجر به گونه ای از تربیت می شود که نه تنها نمی توان آن را در خدمتِ جریان رشد و بالندگی فرد و اجتماع دانست، بلکه آثار تخریبی عمیق از خود به جای می گذارد (مهر محمدی، 1374).
«فریر» به جای آن، روش «حل مسئله» را ارائه می دهد، در این روش ضمن وجود تعامل بین معلم و فراگیر، به موجودیت وی در جریان یادگیری بها می دهد و معلم صرفاً کسی نیست که تأثیر می گذارد، بلکه خود نیز تأثیر می پذیرد. علاوه برآن هر دو(معلم و دانش آموز ) در جریان یادگیری مشارکت داشته و مسئول هستند (فریر ، 1356). دیوئی نیز، برتربیت سنتی که روش آن مبتنی بر نقش اصلی معلم و جذب آن از سوی دانش آموز است خرده گرفته و این روش را همانند صفحه روی گرامافون می داند که آنچه بر روی آن ضبط شده با فشار یک دگمه پس داده می شود. وی در «مدرسه آزمایشگاهی»، تأکید بر«فعالیت» دارد.
ماهیت یادگیری مداوم، می طلبد که راه های متنوع یادگیری مورد تشویق قرار گیرد و امکان فعالیت و درگیر شدن فراگیر را با موضوع آموزش فراهم آورد. این از دیدگاه های دیوئی است دیدگاهی که بر «روش حل مسئله» تاکید دارد. هدف عمده در این روش پرورش اذهانی انعطاف پذیر و هوشمند است، نه فراهم کردن، حفظ کردن دانش وکسب راه حل های آماده. پرسش اساسی این است «اگر شاگردان در زمان اشتغال به تحصیل در مدرسه، شیوه فکرکردن را نیاموزند، چگونه می توانند به یادگیری ادامه دهند» ویادگیری های خود را تداوم بخشند (اسمیت و هولفیش،1371:). تفکر، نقطه شروع فعالیت و آموزش است و تفکر منطقی «بررسی فعال پایدار و دقیق هر عقیده و دانشی در سایه دلایلی است که آن را تأیید می کند و نتایج بیشتری از آن به دست می دهد... » (همان ماخذ : 5)
برای نیل به اهداف یادگیری مداوم ، ما به یک تحول اساسی و جدی در روش های تدریس که مبتنی بر تعامل بین معلم و دانش آمور باشد، نیاز داریم. «کلاس درس باید مرکز تفکر باشد.» نویسندگان کتاب ارزشمند «تفکر منطقی » در فصولی ازکتاب ، به طور مبسوط به برخی از رهنمودهایی که مبنایی برای پرورش تفکر و روش حل مسئله در کلاس درس است، پرداخته اند :
«آموزش روش تفکر، مهم تر از آموزش حقایق معین است … جواب صحیح نسبت به جواب غلط ارزش تربیتی بیشتری ندارد بلکه آنچه معلم پس از شنیدن جواب دانش آموز انجام می دهد ، جنبه تربیتی داشته و تعیین کننده است … واژه فکر کردن به معنای موافقت کردن نیست … اعتماد در جریان تفکر امری اساسی است، هر جا پرسش باشد خطا وجود دارد، فراگیر باید اطمینان حاصل کند که اختلاف نظرش با معلم، مسئله ساز نخواهد بود … تفکر زمانی کامل می شود که معنای دریافتی از جانب دانش آموز ، در معرض آزمایش و کنکاش قرار گیرد»
(همان ماخذ : 210-199).
علاقه مندی ها (Bookmarks)