ویرایش توسط plarak12 : 15th August 2014 در ساعت 09:52 PM
چـه شب هـا ؛ کـه زهــرا سلام الله علیها دعــا کـرده تـا مــا
همـــه شیعه گـردیـم و بی تاب مــــولا
یا فاطر بحق فاطمه اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر
امروز یکشنبه 93/05/26 هنگام اذان مغرب ساعت 20:13
درود بر امام و پیشوای عصر
مشغله ها و گرفتاری های روزگار...دل مشغولی های بی پایه و اساس
مجالی برای دلتنگی های زیبا نمیذاره
وقت اذانه و هنگام نماز شما
دلم دعاتو میخواد...شایدم یه نگاه ..و شاید به گذر اسمم از ذهن و دلت برای دنیا و آخرتم راضی باشم و برام کافی باشه
دوستت دارم
امروز سه شنبه 93/05/28 ساعت 23:32 وعده ی دیدار
درود پاک خداوند بر نور عالم هستی
دلخوشیم همینه که هر از چند گاهی دنبال بهانه بگردم بیام اینجا مهمونی...مهمان نوازی صاحب خونه عالیه که منو میکشونه اینجا
برخی ها فکر میکنن که من خیلی بهت نزدیکم و آدم درستی هستم ...بهشون بگو که درست فکر نمیکنن..
بهشون بگو که دست نوازش سرم کشیدی و الان هم اگه دلتنگی هامو میارم اینجا ، به خاطر همون نوازشهات بوده
وگرنه منو چه به این "کم من ثناء جمیل لست اهل له نشرته"
قدمزنان در کنار شما در حیاط خانه ی شما و یه دنیا حرف
دوستت دارم
امروز شنبه 93/06/01 ساعت 17:37
دوباره باز ، هواتو کردم...
دلمو دست تو دادم
منه دلتنگ احساسی...
از دیشب دوباره شروع شد...دلتنگی ها و غربت زدگی ها و هوای مهربونی های شما و قدم زنان در کنار تون ...
یه حرفهایی از شوق دیدن شما و از غم روزگار
بگذریم ...
دوستت دارم
امروز دوشنبه 93/06/03 ساعت 23:25 وقت دلتنگی
عزیزم سلام...
دلم هواتو کرد اومدم ببینمت وبرم...همینجا خوبه...خسته ام نفس ندارم جلوتر بیام...
دوستت دارم
امروز پنجشنبه 93/06/06 ساعت 19:10 هوای دلتنگی
سلام
این بار خیلی ساده و راحت
فعلا دارم میرم جلو ...البته میدونم که خبر داری و کنارمی و تنهام نمیذاری
راهی برای تغییر پیدا نمیکنم...بگم خسته شدم و تموم ؟؟؟ تا حالا چیزی اینجا منو راضی نکرده ...چند روز دیگه فرصت خوبیه...نمیدونم ولی یه حس خوب دارم نسبت به این برنامه...اونجا بیشتر با هم هستیم و بیشتر میتونم باهات خلوت کنم...
باز هم هواتو کردم
دوستت دارم
بار اول که اومدم (جمکران) حال خوبی بود بهت گفتم نکنه این بار اول بشه بار آخر!موقع رفتن برات نامه نوشتم گفتم شاید بخونیش...نمیدونم خوندیش یا نه!
بیخیال ما آدم بدا که جامون اینجا نیست،نامه ی ما ادم بدا که خوندنی نیست!ماها باشیم یا نباشیم فرقی نداره ولی اومدم بگم ماهم واسه اومدنت دعا میکنیم،اومدم بگم ماهم دوست داریم...اگه یه روز اومدی دیدی ما نیستیم بدون از خجالت نیستیم!دنبالمون نگرد نذار شرمنده تر شیم...
سلام یاد نامه بچگیم افتادم یه نامه برا امام زمان. تو اون نامه نوشتم امام میشه بهتون بگم اقاجون اخه من اقاجون هام رو ندیدم بعضی موقعها دلم میگرفت که چرا من اقاجون ندارم ازش خواستم قبول کنه اقاجونم بشه من ایمان دارم اون موقع قبول کرد اخه مگه میشه اقایی به این خوبی حرفه یه بچه 8 ساله رو قبول نکنه؟بزرگتر که شدم فکرهام بزرگ شد ای کاش بزرگ نمیشدن و تو همون کوچیکی میموندن برا هر چیزی جوابی میخواستم حرفای دیگران برام فایده نداشت وقتی بزرگتر بزرگتر شدم و با جامعه اشنا شدم گفتم پس چرا نمیای اگه هستی؟نمیدونم شاید بگید من حرف بدی زدم ولی میگم شاید کسی مثل من باشه شاید خودش بخواد تجربه کنه.بعدها خدا رو دیدم شده خدا رو حس کنید بعدش به خودم گفتم اگه خدا رو قبول داری اگه به عدالتش ایمان داری پس خدا بنده هاش رو تنها نمیزاره میدونه ما ضعیفیم کم میاریم پس مراقبمونه گفتم چه جوری؟گفتم یکسری ادمها رو میزاره که راهنماییمون کنه بگه این غلطه این درسته خلاصه به خودم گفتم پس در دوره منم باید امامی باشه.الان بهش میگم اقاجون تو همونی ولی من دیگه اون ادم نیستم زیادی گناه کردم دلت رو سوزوندم میدونم ولی اقاجون به معصومیت دستهای بیگناه بچه هایی که هر روز در جنگها در پس فزونخواهی ادمها جان خود را از دست میدهند بیا. دلم تنگ است برای جمکرانت اقاجون میشه بیای تا همه معنی دوستیهارو بفهمند.دوستای عزیز من بدون دلیل نمیتونم چبیزی رو قبول کنم ولی وقتی میفهمم فکر و رفتارم اشتباه قبول میکنم ذهنتون رو هیچ وقت نبندید تا اگه روزی راهی براتون باز شد با تعصب نگاه نکنید
امروز سه شنبه 93/06/11 ساعت 20:02 زمان مهمانی و دلتنگی های نزدیک شدن به خلوت و شاید هم ملاقات...
سلام
ثانیه ها و دقیقه ها در حال گذر هستن و روزهایی داره میرسه که شاید سر به شونه هات گذاشتم...
دلم برات تنگ شده...خیلی
دلخوشم ...
با همین مقدار هم که بهم نگاه میکنی و هوامو داری راضیم..
به همه نگاه میکنی...
شما مظهر رفاقت خدایی برای همه بنده هاش
دوستت دارم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)