دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 41

موضوع: دانشگاه آزاد اسلامی واحد نخبگان !! "داستان"

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    همکار تالار مهندسی برق
    رشته تحصیلی
    برق
    نوشته ها
    272
    ارسال تشکر
    1,123
    دریافت تشکر: 2,078
    قدرت امتیاز دهی
    1580
    Array
    پدرام++'s: جدید44

    پیش فرض پاسخ : دانشگاه آزاد اسلامی واحد نخبگان !! "داستان"


    و اینک روایت ماجرای ما در داخل ماشین محمد

    سعید که همون اول نشست جلو به عنوان کمک راننده . ما سه تا هم عقب. من وسط و علی اکبر هم پشت ممد شوماخر

    طبق عادت همیشگی قبل از شروع به حرکت ابتدا آهنگ مناسب با ولومی نا مناسب

    همان ابتدا علی به آهنگ یک عدد اعتراض نمود ولی با توجه به عقب بودنش نتونست کاری از پیش ببره

    همه مشغول شادی و حرفای علمی بودیم که به ناگاه ممد یک حرف غیر علمی زد. بگم چی گف
    پس میگم . گف چراغ بنزین روشن شده

    ما هم با هیجان بیشتری مشغول همون حرفای علمی شدیم

    علی که از گرمای هوا مینالید پاهاشو از پوتینش در آورد و گذاشت رو صندلی جلو

    فضا پر از بوی جبهه های دشمن شده بود و در همین حین تانک ممد هم زمین گیر شد

    مهدی ایده ای جدید و علمی داد که چیپس بخوریم

    این ایدش برای تسکین درد زمین گیر شدن بود و از دست دادن زمان برای رکورد زودتر رسیدن

    ایده ی دوم هم باز کردن نوشابه بود تا شاتل ما پرواز کنه این ایده هم به دلیل تحریما عملی نشد

    ایده ی قدیمی سعید رو عملی کردیم برداشتن یک گالن و تقاضای کمک

    از شانس خوبمون هیچ ماشین و حتی دوچرخه ای به ما توجهی نکرد جز همان اتوبوس رقیب

    اینجاس که میگن رقابت سالم و از محبت خار مغیلان غم مخور . اهم

    بنزین را گرفته و در حلق ممد که نه در باک ماشین ریخته و آتیش کردیم و رفتیم

    بله اشاره میکنن بگم که پوست اون چیپس و بطری نوشابه رو در پلاستیکی گذاشتیمم و گذاشتیم در ماشین تا در سطل زباله بیندازیم

    الکی که ما 4 سال دانشگاه نرفتیم فرهنگمون بالاس.

    باز هم از اتاق فرمان میگن که ... ای بابا همش باید ریا کنیم. خب باشه میگم که ممد بدون هیچ تخلفی رانندگی میکرد و هیچ گونه سبقت غیر مجاز نداشت

    خابالوده نبود فقط داشت با این بوی جوراب بیهوش میشد

    و این گونه ما بدون سبقت نیمی از راه را در چمن های کنار جاده طی کردیم کمی ماشین با درختا سایشی ملایم داشت و ما از این فرصت برای خوردن آب قندی استفاده لازم رو بردیم.

    بنده هم با کمک فرمول ها توانستم نیروی وارد شده بر موهایمان را حساب کنم. نیرویی خیلی بیشتر از سیب نیوتن در حد وزن خود پاسگال بود

    بقیه ی راه را به ورزش هل دادن مشغول شدیم. تا رسیدیم به حضور با سعادت دوستامون


    قبل از عاشق شدن یاد بگیرید
    چطور از وابستگیتان کم کنید بدون آنکه از دلبستگیتان کم شود

  2. 7 کاربر از پست مفید پدرام++ سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 21st January 2015, 11:26 AM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 19th February 2014, 07:01 PM
  3. پلیس "وی‌چت" و "اینستاگرام" را زیر نظر دارد
    توسط vahid5835 در انجمن اخبار تلفن همراه
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 10th December 2013, 07:39 PM
  4. مقاله: نقدی بر داستان كوتاه " كیمیا " اثری از " علیرضا ذیحق "
    توسط AreZoO در انجمن نقد و بررسی ادبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd October 2010, 03:21 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 29th November 2008, 10:48 AM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •