ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه می پنداشتیم
الا ای طوطی گویای اسرار . . .
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه می پنداشتیم
الا ای طوطی گویای اسرار . . .
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
مبادا خالیت شکر ز منقار
گر می فروش حاجت رندان روا کند ...
" برای آنکه در زندگی پخته شویم نباید هنگام عصبانیت از کوره در برویم "
گر می فروش حاجت رندان روا کند ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند
سلامی چو بوی خوش اشنایی.................................................. .................................................. .................................................. ...........................
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)