و حالا که حرف از کامبیز درمبخش شد یک یادداشت جالب درباره‌ی او و کارهاش:

كمدى‌هاى سياهِ مرد آرام
اگر اصرار داشته باشيم طرحهاى كامبيز درم‏بخش را از نظر سبك در رده معينى بگنجانيم، ''كمدى سياه" ژانر مناسبى است. طرحهاى بسيار سادۀ او با حداكثر صرفه‏جويى در خط كشيده شده‏اند. زمينۀ غالب آنها محيطى است معمولى كه ظاهراً موضوع قابل عرضى وجود ندارد. اما خوب كه نگاه كنيم، در گوشه‏اى از اين فضاى معمولى، پشت پنجره‏اى شبيه همه پنجره‏ها يا در ته بن‏بستِ روبه‏رويى، سايه‏اى تكان مى‏خورد كه، اگر دقت كنيم، مو بر تنمان سيخ خواهد كرد. با گرده‏بردارى از السنۀ بيگانه، مى‏توان گفت اتفاق خارق‏العاده‏اى در حال افتادن است. اگر نگاهمان را از آن موضوع خاص برداريم مى‏توانيم لبخند بزنيم و سرمان گرمِ كارِ خودمان باشد. اما باز وسوسه مى‏شويم كه ببينيم، مثلاً، چه شد آن آدمى كه، تبسّم بر لب، داشت گردنِ بچه‏گربه را قيچى مى‏كرد. از سويى، به بلاهت چنين موجودى مى‏خنديم. از سوى ديگر، از درجه قساوتش وحشت مى‏كنيم.

منطق طرحهاى درم‏بخش تركيبى است از دو يا چند منطق آشتى‏ناپذير. در تك‏تك آن منطقها عيب و علتى ديده نمى‏شود: آدمى‏ ــــ مثل هميشه با جمجمه‏اى چنان كوچك كه باور نمى‏توان كرد مغز درون آن براى درك موقعيتهايى به اين پيچيدگى كفايت كند ــــ براى خودش سرگرم تاب‏بازى است. اما گرداگردِ درختى كه او به شاخه‏هايش طناب بسته چند دوجين درخت ديگر شقّ و رقّ سر پا ايستاده‏اند. و منطق سوم: اين ''عكس" وقتى گرفته شده كه اين آدم سرگرم تاب‏بازى بوده، يا در اين انبوه كابوس‏آسا تازه خيال داشته بازى ناممكنش را شروع كند؟