مشهد - خبرگزاری مهر: قلمرو پهناور آهوی ایرانی امروز به جزایر کوچکی تبدیل شده است که ارتباطی با هم ندارند و آهو ها مثل ماهیهای گرفتار در برکه های آفتابگیر، منتظر سرنوشت محتوم خود هستند. به گزارش خبرنگار مهر در مشهد، در بعد از ظهر گرم یک روز تابستانی در منطقه حفاظت شده چشمه گل تاریخ را مرور کردم به روزگاری اندیشیدم که همه دشتهای ایران، همه گستره سرزمین پهناور ایران، زیر گامهای گریزان آهوها بوده است.
می شود دشتهای فراخ را تصور کرد که گه گاه فرار آهویی خطی از غبار بر آن می کشید، یا آبشخورهای سرسبز را که گله آهوها در گرگ و میش صبح بر کنار آن حلقه می زدند، امروز از این همه تصویر های دوست داشتنی چیزی بجا نمانده است.
این بیت امیر خسرو را ببینید تا تصویر عینی آن، شکوه گذشته دشت ها را به یادتان بیاورد.
برآن گونه است صحراهای نخچیر که ده آهو توان کشتن به یک تیر
زمین زیستگاه ماست و همه جانداران این کره خاکی، حلقه های زنجیره ای هستند که به خود ما ختم می شوند. اگر شیرهای ایرانی را شاهان نالایق قاجار کشتند، آهوهای ایرانی را خود ما کشتیم. ما که هر از گاه، هوس می کنیم تا در گستره ای بیابانی، تیری بیاندازیم و شکاری بزنیم تا نه که شکم زن و فرزند را سیر کنیم، بلکه ساعتی را به هوس، بگذرانیم که می تواند به هزار و یک کار معقول و مشروع دیگر بگذرد.
آهوها را ما کشتیم، ما که دل مان می خواهد تا نوک قله دماوند را هم آسفالت شده ببینیم، تا با به خیال خودمان آسوده تا هرکجا که می خواهیم طبیعت گردی کنیم، ما که حتی می خواهیم در جهنم هم آپارتمان بزنیم.
دقایقی از ساعت 10 صبح گذشته است که به اداره محیط زیست تربت جام می رسم. همراه با جواد دامن پاک، مدیر جوان اداره سوار جیپ محیط زیست می شویم و از خیابانهای خاک گرفته تربت جام می گذرم، انبوه آدمهایی در مسیر دیده می شوند که سختی معیشت از سر و صورت شان می بارد.
از چند محله محروم می گذریم و جاده «سرخس» را در پیش می گیریم. جاده در دل دشت پیچ و تاب می خورد و پیش می رود. کوههای بلند «بزد» را می شود در افق دید و قله 2900 متری آن را. دقایقی بعد وارد جاده خاکی می شویم که تابلویی بر پیشانی اش، روستای «چشمه گل» را نشان می دهد.
روستایی با خانه های گلی و ردیف منظم خانه ها، همه به رنگ خاک و یک دست و پاکیزه، با سقفهای گنبدی.
از کنار فنس کشی ها می گذریم و جاده اختصاصی سایت را بالا می رویم. پشت سر ماشین از گرد و خاک دیده نمی شود. حالا دیگر سالها می شود که بجای آهوها، فقط ماشینها در دل دشتها غبار می کنند.
به ساختمان اداری می رسیم که بالای تپه و مشرف به دشت و آبادی است. «ایمان محمدی» محیط بان جوان سایت بیرون می آید و از ما استقبال می کند.
«در کتابها و مقالاتی که تا قبل از سال 1371 در ایران منتشر شده است، کارشناسان و صاحبنظران به وجود دو گونه آهو در ایران اشاره کرده اند. یکی آهوی ایرانی (gazell subgutturosa) با سه زیرگونه و دیگری جبیر (gazelle dorcas) با یک زیر گونه.
اما در طول یک دهه گذشته به دنبال شواهد فزاینده به دست آمده، محققان، آهوهای ایران را شامل سه گونه مختلف و هفت زیرگونه گزارش کرده اند و این تنوع زیستی، نشان از فراوانی آهو در ایران است.
آهو در میان سم داران جثه متوسطی دارد. نرها شاخ های نسبتا بلندی دارند که در محل اتصال به سر به هم نزدیک می شوند. سپس به طرف بالا از هم فاصله گرفته و انحنا پیدا می کنند. نوک شاخ ها قدری به سمت داخل پیچیده اند. ماده ها معمولا فاقد شاخ هستند. در فصل تابستان موها کوتاه و شنی رنگ و در زمستان موها بلندتر و متمایل به قهوه ای است. زیر بدن . کفلها سفیدند. موهای دم نسبتا بلند و سیاه رنگ است. رنگ آهوهای مسن، به ویژه نرها روشن و گاهی کرم رنگ است. در زیر گلوی آهوها، به ویژه نرها برآمدگی گواتر مانندی وجود دارد. طول سر و تنه آهوها معمولا بین 90 تا 130 سانتی متر، دم بین 16 تا 21 رسانتی متر، و وزن آهوها معمولا بین 20 تا 45 کیلوگرم است.
آهو از تاغ، گز و گون چرا می کند و اینها گیاهانی هستند که در همه جای بیابانهای ایران دیده می شوند. آهوها در گرمسیر، در ابتدای پاییز و در سردسیر در انتهای پاییز جفت گیری می کنند. در این فصل، بین نرها جدال های سختی در می گیرد. مدت آبستنی آهوها بین 156 تا 170 روز است و یک یا دو بره می زایند. بره ها تا حدود 5 ماهگی شیر می خورند و پس از یک سال و نیمی به بلوغ می رسند. عمر متوسط آهوها 12 سال است.»
کار محیط بانان اینجا خیلی سخت است. ایمان محمدی می گفت: 6 تا از آهو را از طبیعت، زنده گیری کرده ایم. از« شیر احمد» سبزوار. 4 تا آهو هم دست مردم بودند.
«ایمان محمدی» محیط بان مشهدی سایت، لبخندزنان با چنان ذوقی از آهوها می گوید که انگار دارد درباره دوستانش صحبت می کند.
پرسیدم دست مردم؟
مردم باید برای نگهداری آهو مجوز داشته باشند
- بله، به هر حال این مناطق زیستگاه های طبیعی آهوست و هنوز هم می شود پراکنده در آن گله های آهو دید و متاسفانه شکار آهو هم همچنان وجود دارد. این چند تا آهو، توسط چند تا خانواده بومی این مناطق نگهداری می شدند.
وی تاکید کرد که البته مردم برای نگهداری آهو باید پروانه داشته باشند.
تپه ای که ساختمان اداری سایت- پاسگاه- روی آن بنا شده را پایین آمده ایم و به فنس کشی ها رسیده ایم.
این بار جواد دامن پاک توضیح می دهد که ماجرا از سال 78 شروع شد. ما در اداره محیط زیست تربت جام، به خاطر وجود زیستگاه های طبیعی آهو به مرکز پیشنهاد دادیم، سایت پرورش آهو در اسارت، در این شهرستان اجرا شود که این پیشنهاد پذیرفته شد و دشت های این قسمت منطقه، به خاطر توپوگرافی خاصی و نوع پوشش گیاهی، برای این سایت انتخاب شدند. اینجا پیش از اینها، زیست گاه آهو بوده است.
با تجربه ای که در منطقه شیراحمد کسب کرده بودیم، این بار سعی کردیم، فنسی کشی کاملا علمی باشد. همه مرز این 17 هکتار را آنجاهایی که قرار بود، فنسها نصب شود، شفته ریزی کردیم تا باد و باران، حصار را خراب نکند.
دامن پاک تاکید می کند: نمی توانید تصور کنید که ما زمستان امسال در اطراف سایت چقدر رد پای گرگ دیدیم. اگر یک گرگ می توانست وارد محوطه شود در چند دقیقه همه زحمات چند ساله ما را به باد می داد.
آبشخور این محوطه 17 هکتاری، یک حوض سیمانی است که آبش با لوله کشی از یک منبع در بیرون سایت تامین می شود. یک شناور سر راه حوض قرار دارد که بدون دخالت، محیطبانها، حوض را دائما پر نگه می دارد.
آهوی گواتردار ایرانی وجبیر دو گونه آهویی هستند که در ایران زندگی می‌کند. آهوی گواتردار از جبیر بزرگتر است و در قسمت‌های کمتر خشک کویر زیست می‌کند. بلندی آن به بیش از ۷۰ سانتیمتر می‌رسد. ماده‌ها معمولاً شاخ ندارند. پیشانی آهوهای نر موهای سفید دارد.
جبیر از زیرراستهٔ بزهای کوهی و جنس غزال است.
این جانور شباهت زیادی به آهو (آهوی گواتردار) دارد. عمده ترین تفاوت آن با آهو این است که گوشها و دم آن از آهو بلندتر است. ماده‌ها بر خلاف آهوی نر، دارای شاخهای نازک و بلند هستند. شاخ جبیرهای نر قوس زیادی به خارج ندارد و قدری موازی به نظر می‌رسد. جبیر، حیوان پر طاقتی است و شرایط مناطق کویری را به خوبی تحمل می‌کند. به آب کمی نیاز دارد و همان مقدار کم را از چرای گیاهان تامین می‌کند. جبیر،مثل آهو تشکیل گله‌های بزرگ نمی‌دهد، به شدت انسان گریز بوده و در مناطق خشک تر زندگی می‌کند.
جبیر جزو حیوانات تیز رو محسوب می‌شود که می تواند با سرعت 80 کیلومتر در ساعت بدود. دویدن جبیر البته بدون پرش است. شاید باور نکنید، اما این همه اطلاعاتی است که در یک دانشنامه بزرگ اینترنتی مثل ویکی پدیا، درباره آهوهای ایرانی پیدا می شود.
کلید در قفل می چرخد و در نرده ای باز می شود و ما وارد محوطه ای می شویم که در کمترین حضور انسانی را به خود دیده است، قلمرو آهوها.
پیش روی من دشتی قرار دارد که بوته های اسفناج وحشی، جای به جای آن روییده اند. آفتاب، داغ می تابد. دورتر، تپه شیب برمی دارد و به شیاری در وسط منطقه ختم می شود که احتمالا مسیل (یا آنچنان که خراسانی ها می گویند کال) است.
نی های بلند، خبر از آبگیر بودن، مسیل می دهد. چشم می گردانم تا آهوها را ببینم. ایمان محمدی به کمک می آید و نقطه ای را در آن سوی نیزار نشان می دهد.
در سایه گزی بلند، جانوری با شاخهای تابیده، سر بلند کرده و ما را می نگرد که به قلمرو اش تجاوز کرده ایم. هیجان زده دوربینم را بالا می آورم. از چشمی دوربین، چشمان تیزبین آهوی نر، بهتر دیده می شود.
محیط بان جوان سایت نهیب می زند که آن طرف را ببین و جایی را در امتداد افقی نشان می دهد که روستای چشمه گل را در پس زمینه خود دارد.
دو آهوی جوان - انگار که دوقلو باشند - با هم یال تپه ای را بالا می آیند. محمدی توضیح می دهد که«غزال» و «غزل» را خودمان با شیشه شیر بزرگ کرده ایم، برای همین اهلی تر از همگروهان شان هستند.
حالا خودم هم می توانم در امتداد دشت چند آهو دیگر را ببینم که یا در سایه تاغها و گزها، ما را تماشا می کنند، یا آرام در امتداد مسیری دایره ای، سعی می کنند از ما دور بشوند.
جواد دامن پاک، شیب تپه را پایین می رود تا آبشخور مصنوعی آهوها را نشان بدهد که با شناوری، آب حوضچه آهوها را تامین می کند، بی آنکه نیاز باشد تا محیطبانی وارد قلمرو آهو بشود. من هم خیز بر می دارم تا خودم را به او برسانم. ناگهان از زیر بوته درشت اسفناجی، چیزی بیرون می جهد، از کنار پایم خیز بر می دارد و تپه را بالا می دود.
بی اختیار دوربین را بالا می آورم و بی هدف شات می زنم. صدایی بلند در همه دشت طنین می اندازد. بچه آهوی تازه متولد شده، حالا هراسناک مادرش را می جوید.
صدایش انگار ناقوسی باشد که خبری مهم را در دهکده ای کوهپایه ای فریاد می زند، همه آهوها را متوجه خود می کند. جنبشی آشکار را می شود در همه آهوهایی دید که در دوردست دشت، مهاجمان احتمالی را می پایند.
صدای بره آهو به شکل ناباورانه ای بلند است. قر می کشد و دامنه تپه را بالا می دود تا خودش را به آهوی درشتی برساند که برای او سرچشمه همه آرامش های جهان است، به مادرش.
و ما که بهت زده در دل دشتی ایستاده ایم که آنقدرها به ما تعلق ندارد، در دل دشتی که از بد روزگار، تنها محدوده امن آهوهاست. محدوده که می تواند به وسعت همه دشت های ایران، گسترده باشد اما حالا محدود به 17 هکتاری است که تورهای فلزی آن را از جهان شلوغ آدمها جدا می کند.
دوربین را فراموش می کنم و محو تماشای بره آهو می شوم که در کنار مادرش، خیز بر می دارد. مادر و فرزند می دوند و خود را در سایه تاغی گم می کنند که شاخه های فروافتاده اش، می تواند مامنی خنک باشد، در این هرم آفتاب.
چشمی دوربین هم نمی تواند کمکی بکند. آهوها رفته اند و من مانده ام با چند شات کوچک که در قاب دوربینم جا گرفته است و حرفهای زیادی، که باید بنویسم از آهوهای ایرانی.




مهر نیوز