حاجیه خانم حلیمه سعیدی مادر بسیجی شهید رضا لشکری(دهه شصت)


*فارس: ۲۵۰۰ تومان پول دادید؟

*خانم سعیدی: آره بابا. من پول داشتم. کار می کردم، وضعم خوب بود. اتفاقا همان وقت ها یک روحانی هم آمد در مسجد محل و خیلی داغ صحبت کرد. بعدش چندین خانواده حدود ۳۰-۴۰ تلویزیون رنگی و سیاه و سفیدشان را بردند جلوی مسجد شکستند اما ما دلمان نیامد و نبردیم.
برادر: تلویزیون برای ما سرگرمی داشت.

*فارس: حاج آقا! شما اصلا اهل سیاست نبودید؟
*حاج عباس لشکری: نه! سرم به کارگری خودم بودم.
*خانم سعیدی: ما از دم سیاسی نیستیم اما حزب‌اللّهی هستیم. طمع نداشتیم. الآن کسانی که بدگویی انقلاب را می‌کنند من بدم می‌آید. می‌گویم: طمع‌تان نجس است، اصلا چه می‌خواهید از این انقلاب و دولت؟ به مردم می‌گویم: شما بابات چه داشته؟ سگ داشته، سگ ماله شماست، الاغ داشته، الاغ ماله شماست. هی نگویید نفت واسه ماست. نفت برای شما نیست. نفت برای مملکت است و باید برای بیمارستان و مدرسه و کارخانه خرج کنند. حالیته؟ من خودم این حرف ها را نمی‌گویم، به بچه‌هایم هم یاد دادم که نگویید. هی می‌گویند نفت داریم، نفت داریم!! ما برای یارانه هم اسم‌مان را ننوشتیم. ولمون کن بابا. ما با همان مقدار درآمدی که داریم زندگی را می‌چرخاند. وقتی مردم از رئیس‌جمهور و مملکت بدگویی می‌کنند من ناراحت می‌شم. ما یک لقمه نان حلال خودمان درمی‌آوریم و می‌خوریم. همین پسرم می‌گوید دولت اگر چند تا مثل شما داشت قرض‎دار نمی‌شد. حالیته؟
*جلال لشکری: عرض من این است که اگر همه مملکت مثل مادرم بودند در سال کل کشور نیم کیلو نان خشک بیرون نمی‌داد.
*خانم سعیدی: شما نان را دسته دسته می خرید و می گذارید خانه، کپک می‌زند، بعد هم می‌دهید به نمکی‌، آنها هم دود می‌کنند. من نان خشک را می‌ریزم داخل سفره و پودر می‌کنم و در تابستان آب دوغ درست می‌کنم و در زمستان چنگل.
*فارس: چنگل دیگه چیه؟
*جلال لشکری: پنیر و سبزی را می‌گذاری داخل نان خشک و وقتی نرم شد خوشمزه می‌شود. به زبان ترکی می‌شود “دویماج ” .
*خانم سعیدی: من وضع مالی‌ام بد نیست، هنرپیشه هم هستم اما شلوار و لباس وصله‎دار می پوشم. همین لباسی که تنم است را خودم دوختم ، بیست سال پیش. عارم نیست بپوشمش. با همین وضع هم خیرات می‌دهم.


حاجیه خانم حلیمه سعیدی مادر بسیجی شهید رضا لشکری (دهه شصت)


*فارس: بعد از ۲۶ سال یاد رضا نمی‌افتید؟

*خانم سعیدی: چرا خوب، اما چه‎کار کنم؟ خودم را بکشم؟ مگر می‌شود آدم بچه‌ای را به دنیا بیاورد بزرگ کند و از دست بدهد اما یادش نکند؟ فکر می‌کنم گاهی که اگر بود الآن زن و بچه داشت اما شهید شده. اگر خودکشی کنم برمی‌گردد؟
*اصلا خواب رضا را دیده اید؟
*خانم سعیدی: دو دفعه خواب رضا را دیدم اما یادم رفت چی بود.
*فارس: امام را از نزدیک دیده اید؟
*خانم سعیدی: دو مرتبه دیدم در حسینیه جماران دیدم. همان‎جا یک دستبند طلایم را هم برای کمک به جبهه دادم حسینیه جماران. یک مرتبه هم آقای خامنه‌ای را از دور دیدم.
*بچه ها درس هم خواندند؟
*خانم سعیدی: بله. همه شان درس خواندند. جلال نازی‌آباد می‌رفت مدرسه. چون مدرسه اش دور بود من روزی دوبار می‌رفتم دنبال او نازی آباد. قاچاقی می رفتم که نفهمد. می‌رفتم دنبالشون چون هی مردم می‌گفتند: باید بچه‌هایت را بپایی که لات نشوند. صبح که می‌رفت مدرسه، می‌رفتم و ظهر هم که تعطیل می‌شد همین‎طور اما او که مرا نمی‌شناخت. اما اگر ماشین سوار می‌شد دنبالش نمی‌رفتم.
*جلال لشکری: بعضی وقت ها می آمدی حاج خانم. هرروز که نبود.
*خانم سعیدی: خدا شاهده ننه هرروز می‌رفتم. اینها که نمی شناختند. به روح رضا روزی دوبار می رفتم.
*فارس: رضا شوخ هم بود؟


مزار بسیجی شهید رضا لشکری


*خانم سعیدی: با من هم حرف‌های خنده‌دار می‌زد.

*فارس: مثلا چی؟
*خانم سعیدی: یادم نمی آید حالا. من زیاد حوصله نداشتم. می‌گفتم: درستان را بخوانید من حوصله ندارم وگرنه می زنمتان.
*فارس: چه شد که رفتید وارد عرصه سینما شدید؟
*خانم سعیدی: ببین آقا! با خدا باش پادشاهی کن، بی‌خدا باش هر چه خواهی کن. من این همه کاری که بلدم، بابت یادگرفتن هیچ کدام پول ندادم و کلاس نرفتم. پیراهن دوختن را دیدم یاد گرفتم. بافتنی را دیدم بافتم. خاله‌هایم قابله بودند، من قابله شدم. من ۲۰ تا کار بلدم. هوشم خوب است. حالیته؟ هنرپیشگی را هم همین‎طور. نمی‌دانم آقای عیاری من را کجا دیده بود. بنیاد شهید، کربلا، سوریه. نمی‌دانم کجا؟ از من دعوت کرد که بروم بازی کنم.
*فارس: ز چه زمانی وارد سینما و تلویزیون شدید؟
*خانم سعیدی:۱۱-۱۲ سال پیش وارد بازیگری شدم. علاقه هم داشت. قبل از آن یک خانمی توی محل ما بود که آدم می برد صدا و سیما. گفتم: صدا و سیما یعنی چه؟ گفت: یعنی همین تلویزیون. گفتم: می شود من را هم ببری؟ فکر می‌کردم الآن می‌روم توی تلویزیون. رفتم دیدم نه بابا! همه اش می روند در بیابان برای فیلم برداری. دفعه اول با سریال دکتر قریب شروع کردم. آنجا مادر “علی زمان ” بودم. الآن هم در فیلم اخراجی‌های ۳، نقش مادر رئیس‌جمهور را بازی می‌کنم. با آقای ده‎نمکی.


بسیجی شهید رضا لشکری (نشسته نفر اول از راست)

*فارس: تا به حال رئیس جمهور را دیدید؟
*خانم سعیدی: نه! شما هم فقط از آدم حرف می‌خواهید. یک کاری کنید که بروم پیش رئیس‌جمهور. می‌خواهم از نزدیک با او صحبت کنم.
آقای خامنه‌ای هم که آمد این محل، جوان های محل او را یواشکی بردند خانه دستواره ها. همین کوچه بالایی است اما اینجا نیامده. خانه خدیجه خانم رفتند اما خانه‌ ما و رقیه خانم نبردندشان.

*فارس: بازیگری برایتان خستگی ندارد؟
*خانم سعیدی: من خسته می‌شوم اما خستگی را نمی‎شناسم، از جوان‌ها بهتر کار می‌کنم.
*جلال لشکری: یک مدتی ۳ جا کار می‌کرد. من می بردمش سر صحنه ها و خودم در ماشین استراحت می‌کردم اما آخرش کم آوردم.
*خانم سعیدی: جلال من را می‌برد و خودش جیم می‌شود. من باغ هم بیل می‌زنم. بالای درخت گردو هم می‌روم. بنایی هم کردم. کمی آجر و سیمان داشتیم که حاجی می‌گفت: من می‌خواهم اینها را بریزم دور. گفتم: نریز بابا، پول دادیم. دیدم جدّ کرده اینها را بریزد دور. من هم رفتم بالای پشت بام و یک دیوار کشیدم از بنا صاف‌تر.
*هنوز هم ولایت پدری می روید؟
*خانم سعیدی: بله! نصف سال را آنجاییم. باغ هم دارم که از پدرم مانده. خانه پدری ام در ولایت بسیار بزرگ است. پادشاهی است .هر سال ۷ماه آنجا هستم. خودم بیل هم می‌زنم.
*فارس:با کار سینمایی‎تان مشکل ندارید؟
*خانم سعیدی: چرا بابا! در این محل وقت و بی‌وقت یا در خانه را می‌زنند یا تلفن می‌کنند که خاله قزی، دوست داریم! این بچه ها هی می آیند امضا بگیرند. اما کنار می آییم با هم.
*فارس: چند تا نوه دارید؟
*خانم سعیدی: ۷ نوه هم دارم. یک پسر و شش دختر.
*فارس: روحیه‌تان چه‎طور است؟
*خانم سعیدی: روحیه من از همه شما بیشتر است. انرژی‌ام هم بیشتر است.
*فارس: حرفی مانده که نگفته باشید؟
*خانم سعیدی: باید من را ببرید دیدن رییس جمهور. من می خواهم احمدی نژاد را همین طوری که الآن شما جلوی من نشسته اید ببینم و با او صحبت کنم. اگر نکنید مدیون من هستید.
*جلال لشکری: حاج خانم! یک چیزی بگو که بشود. اینها که معاون رییس جمهور نیستند.
*خانم سعیدی: باید یک جوری بگویم که کاری بکنند. اگر بخواهند می توانند.


بسیجی شهید رضا لشکری ، فرزند حاجیه خانم حلیمه سعیدی





*فارس: به‎روی چشم. از ما فقط انتقال پیام شما برمی‎آید. بقیه اش با خود رییس جمهور است.

*گفت‎وگو از: زهرا بختیاری