درباره قضا و قدر نمیدونم ولی همیشه بعضی چیزا هست که فکر میکنی قرار نیست یا نمیتونی عوضش کنی به هیچ وجه
درباره قضا و قدر نمیدونم ولی همیشه بعضی چیزا هست که فکر میکنی قرار نیست یا نمیتونی عوضش کنی به هیچ وجه
چه بچه های خوبی هستین به این زودی قانع شدین !
من که چند سال توی جبر و اختیار مطالعه کردم آخرش فهمیدم توی جبر قشنگی داریم زندگی می کنیم و اصلا هم اختیاری نداریم . البته اختیار به معنی خودش . اونجا دیگه اختیار معنی اش عوض می شه و در خواست خدا تعریف می شه . که جبر و سرنوشت نوشته شده را باید پذیرفت .
با داعا دلمونو آروم میکنیم که از خدا خواستیم و در واقع حقیقت دعا حرف زدن با خدا و دریافت انرژی درونی خواسته است تا آروم بشی .
سلام
چرا عجله می کنید ما که هنوز بحث درباره خدا رو شروع نکردیم
اینایی هم که گفتم مقدمه بود
من هم حرف شما رو زدم
که به اندازه عقل و فهم و درک خودمون می تونیم بفهمیم پس بحث می کنیم و می فهمیم
و از اون بیشتر رو نباید از عقلهای محدود انسانی انتظار داشت که ذات نامحدود الهی رو درک کنه.
ببخشید که دیر شروع کردیم..
LOOOOOOOOL
کاش اول خودمون آدم بودیم بعد یاد خدا میافتادیمو باسش دل میسوزوندیم و گفتگو میکردیم تا اونم دلش باسمون بسوزه
LOOOOOOOOL
باسلام...
ببخشید من عجله کردم
منتظرم......
دلم تنگه پرتقالِ من!
قدم اول برای شناخت خدا:
اول باید نگاهمون رو از حالتی که الان هست تغییر بدیم.
ما درباره تمام اشیا و چیزهایی که دور و برمون هست، یه نگاهی داریم که نمیشه این نوع نگاه رو نسبت به خداوند هم داشت.
و همون جور که درباره همه چیز تحقیق و بررسی می کنیم درباره خدا هم تحقیق و بررسی کرد.
چون تجربه از امور حسی بدست می یاد. اما خداوند جسم نیست که حس بشه کرد (با حواس پنچگانه).
و همچنین بخاطراینکه تمام تحقیقات بشر مبتنی بر (قابلیت تجربه داشتن) هست.
که این اصل در مورد خداوند معنا نداره. چون همچنانکه گفتیم تجربه در امور حسی هست و خداوند رو نمیشه با حواس پنجگانه حس کرد.
اما خداوند یه راهی به ما داده تا مسیر خداشناسی تعطیل نشه. و مات و مبهوت نمونیم.
اون هم راه عقل هست.
ما با عقلمون می یایم اثبات می کنیم که یه وجودی باید باشه که از همه موجودات بالاتر و برتر و بدون عیب و نقص باشه.
چون موجودی که عیب و نقص داشته باشه نمی تونه خدا باشه.
اگه اینطور بود بین موجودات برای خدا بودن باید دعوا می شد. در حالی که عقل ما قبول نمی کنه که موجودی که خودش کامل نیست و نقص و محدودیت داره و بالاتر از اون هم میشه تصور کرد ... خدا باشه.
پس خدا باید موجودی باشه که بالاتر از اون هیچ موجودی رو نشه تصور کرد.
و برای اینکه هیچ نوع نقصی هم نداشته باشه حتما باید جسم نباشه.
چون جسم داشتن یعنی محدود بودن
محدود بودن یعنی نیاز داشتن
نیاز داشتن یعنی مستقل نبودن
و نیاز داشتن و مستقل نبودن ، برای وجود، عیب محسوب میشه.
اینکه خداوند از کجا اومده:
ببینید برای اینکه بفهمیم که چرا نمیشه به این سوال اینطور جواب داد که " خدا مثلا از فلان جا اومده" به مقدمات بالا باید دقت کنیم.
که
وقتی موجودی از یه جایی میاد---- یعنی جا و مکان داره، و جا و مکان داشتن یعنی حجم داشتن و جسم داشتن، و این یعنی نقص و محدودیت. در حالی خداوند نباید محدودیت داشته باشه و بالاتر از اون نباید موجودی باشه.
و وقتی موجودی یه زمانی نبوده، و بعد به وجود میاد----- یعنی نیاز داره. چون برای به وجود اومدن نیاز به یه قدرتی بالاتر از قدرت خودش داره که اون رو به وجودبیاره.
و این نیاز یعنی ضعف و محدودیت درحالی که خداوند هیچ نوع نیاز و محدودیتی نباید داشته باشه و بالاترین موجود باشه.
پس:
خداوند ویژگی های مادی رو نباید داشته باشه . چون عیب، نقص، محدودیت و نیاز محسوب میشه.
یه زمانی نبودن بعد به وجود آمدن از ویژگیهای مادیات هست.
در جایی بودن و مکان داشتن و جسم داشتن هم از ویژگیهای مادیات هست.
پس خداوند تا بوده، بوده و تا هست، خواهد بود.
و اگر غیر از این باشه عیب و نقص و نیاز و محدودیت به حساب میاد
در حالی که خداوند باید بالاترین و برترین موجود باشه و فوق اون موجودی نباشه.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)