و محلي را در چند قدمي صندلي فليچ نشان داد.
رون دستش را به طرف دستگيره دري دراز كرد، اما فوراً آن را عقب كشيد.
او گفت:
- ما نمي تونيم داخل بشيم. اين جا توالت دختران هست.
هرميون در حالي كه به آنها نزديك مي شد گفت:
- هيچ كس اونجا نيست. اين جا ميرتل گريان زندگي مي كنه. بياييد، نگاهي به آن جا بندازيم.
كه روي در بود، آن را باز كرد و وارد شد. « غير قابل استفاده » او بدون توجه به تابلوي
آن جا شوم ترين توالتي بود كه هري تا به حال به آن قدم گذاشته بود . يك رديف دستشوي ي زير يك آينه
بزرگ كه از چندين جا شكسته و زنگار بسته بود ، قرار داشت . كف مرطوب آن جا نور ضعيف تعدادي شمع را
كه درون شمعدان بود منعكس مي كرد. درهاي چوبي توال ت ها پوسيده و يكي از درها هم از جا كنده شده ، فقط
به يك لولا وصل بود . هرميون انگشتش را به نشانه سكوت ر وي لب هايش گذاشت و به طرف توالت آخر
رفت.
او در توالت را باز كرد و گفت:
- سلام، ميرتل حالت خوبه؟
هري و رون نگاهي درون توالت انداختند. ميرتل گريان بالاي سيفون توالت در هوا معلق بود.
او به هري و رون نگاه كرد و گفت:
- توالت، دخترانه ست. اين ها كه دختر نيستن.
هرميون با لكنت گفت:
- نه، من فقط مي خواستم به اونا نشون دهم كه اين جا... چقدر... قشنگه...
هري با لب خواني گفت:
- بپرس كه آيا او چيزي ديده.
ميرتل در حالي كه به او خيره شده بود گفت:
- تو چي زمزمه مي كني؟
هري فوراً جوب داد:
- هيچي، مي خواستم بدونيم كه آيا...
ميرتل با گريه گفت:
- من اصلاً دوست ندارم كسي پشت سر من حرف بزنه. با اين كه يك مرده هستم، احساس مي كنم...
هرميون گفت:
- كسي نمي خواد تو رو اذيت كنه. هري فقط مي خواست...
ميرتل با ناله گفت:
- كسي نمي خواد منو اذيت كنه ! خوبه! زندگيم در اين جا سراسر بدبختي بوده، حالا ميان مرگمو هم خرا ب
مي كنن.
هرميون گفت:
- مي خواستيم بپرسيم تو چيز عجيبي نديدي! شب هالووين يك گربه جلوي اين در مورد حمله قرار گرفته.
هري پرسيد: