منبری از خطبه های ناب خواند
در غدیر اسم علی را آب خواند
السلام ای آب دریای صمد
شأن تو بالاست در بالا بمان
چون تکلم می کنی موسائی ام
تا که خلقم می کنی عیسائی ام
جفت دردم، کشتی نوحت کجاست؟
جسم سردم، گرمی روحت کجاست؟
ای مسح دردهای لا علاج
ما همه دردیم، ظرف احتیاج
ما همه زخم یتیم کوچکیم
کن مدارا با همه، ما کودکیم
ما نسیم ذکر تقدیس توأئیم
حاجیان فصل تندیس توأئیم
کوچه را می گردی و طی می کنی
کوزه را ظرفیت مِی می کنی
روی دوشت کیسه ی خرما و نان
می روی در کوچه ها دامن کشان
کیسه نه دل می بری بر روی دوش
شیعه هستم شیعه ی خرما فروش
ای سفیدی ای کبودی ای بنفش!
ای به چشم پای سلمان، جای کفش
ای به هر گام تو صدها التماسک
یسه بر دوش سحر، ای ناشناس!
ما همه مدیون شمشیر توئیم
تشنه ی نان جو و شیر توئیم
در پی گنجیم ما را راه بر
با خودت تا اشتهای چاه بر
رضا جعفري
علاقه مندی ها (Bookmarks)