دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 169

موضوع: دیوان اشعار نیما یوشیج

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #33
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : دیوان اشعار نیما یوشیج

    بخوان ای همسفر با من

    ره تاریک با پاهای من پیکار دارد

    بهر دم زیر پایم راه را با آب آلوده

    به سنگ آکنده و دشوار دارد ؛

    به چشم پا ولی من راه خود را می سپارم

    جهان تا جنبشی دارد رود هرکس به راه خود ،

    عقاب پیر هر غرق است و مست اندر نگاه خود

    نباشد هیچ کار سخت کان را درنیابد فکر آسان ساز،

    شب از نیمه گذشته ست ، خروس دهکده برداشته است آواز ؛

    چرا دارم ره خود را رها من

    بخوان ای همسفر با من !

    به رودروی صبح این کاروان خسته می خواند

    کدامین بار کالا سوی منزلگه رسد اخر

    که هشیار است ، کی بیدار ، کی بیمار ؟

    کسی در این شب تاریک پیما این نمی داند .

    مرا خسته در این ویرانه مپسند

    قطار کاروان ها دیده ام من

    که صبح از رویشان پیغام می برد .

    صداهای جرس های ره آوردان بسی بشنیده ام من

    که از نقش امیدی آب می خورد ؛

    نگارانی چه دلکش را به روی اسب ها می برد .

    در آن دم هر چه سنگین بود از خواب

    خروس صبح هم حتی نمی خواند

    به یغمای ستیز بادها باغ

    فسرده بود یکسر

    پلیدی زیر افرادار

    شکسته بود کندوهای دهقانان و

    خورده بود یکسر .

    دل آکنده ز هر گونه خبر ، می دار ای نومید همسایه گذر با من

    بخوان ای همسفر با من !

    چراغی دیدی از راهی اگر پیرایه مند سر دری بود

    ز باغی خوش کز آن در بر رخ مردم گشایند

    اگر جنبنده آبی بود دریایی ، چه پایی

    پی آنست این دریا که با کشتی بر آن روزی درآیند .

    خیال صبح می بندد به دل این ظلمت شب

    پر از خنده هزاران خنده او را بر شیار روی غمناکان

    کامید زنده ی خود مرده می دارند .

    مکن تلخی ، مبر امید

    ترا بیمار سر برداشت ، دستش گیر

    ببین شهد لب پر خنده ی او را چه گوید

    چه کس در راه پوید

    پریشان و بدل افسرده

    بیابان سنگ ها را ، سنگ ها روی بیابان

    اگرچه هر رنج آورده بنماید فسرده

    چراغ صبح می سوزد به راه دور ، سوی او نظر با من

    بخوان ای همسفر با من !

    فسون این شب دیجور را بر آب می ریزند .

    در اینجا ، روی این دیوار ، دیوار دگر را ساخت خواهند ؛

    فزایند و نمی کاهند

    که می خندد برای ماست

    که تنها در شبستان دیده بر راه است

    به چشم دل نشسته در هوای ماست

    که بر آن چنگ تار از پوست مرغ طرب بسته است

    کسی تا این نگوید چنگ را هر تار بگسسته ست .

    برای کیستند اینان اگر نه از برای ماست ؟

    چراغ دوستان می سوزد آنجا دیدمش خوب

    نگارینی به رقص قرمزان صبح حیران

    نشسته در ... * مهوشی

    هنوز آن شمع می تابد هنوزش اشک می ریزد .

    درخت سیب شیرینی در آنجا هست ، من دارم نشانه ،

    به جای پای من بگذار پای خود ملنگان پا

    مپیچان راه را دامن

    بخوان ای همسفر با من



    ​خرداد 1324
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  2. 2 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چشم حیوانات — حدس بزنید کدام چشم برای کدام حیوان است
    توسط MoniSoft در انجمن عکس های گوناگون
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 29th May 2011, 02:23 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 3rd June 2010, 10:35 AM
  3. تصویر: در پاسخ به شیوخ گستاخ عرب به ویژه شیوخ امارت کوچک :
    توسط باستان شناس در انجمن خلیج همیشه پارسی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: 1st June 2010, 02:04 AM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 24th September 2008, 11:10 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •