ادبيات منهاي عشق
فرخنده آقايي
دوشيزهاي بود لطيف پوست، لاغر شكم، باريك اندام كه نگاه را دربند مي كرد. محفل و محفليان را زينت ميبخشيد و بيننده را دچار حيرت مي كرد. نامش نظام بود و لقبش عين الشمس و البهاء (چشمه نور و زيبايي) گوشه چشمش فريبا و اندامش نازك و زيبا بود. چون سخن بسيار ميگفت سخن را درمانده ميگردانيد و چون كوتاه ميگفت ناتوان.
سخنش روشن و آشكار بود. سيماي فرشتگان دارد و همت پادشاهان ... اگر روان هاي ناتوان و بيمار و بدانديش و بدسگال نبود، همانا من در شرح زيبايي خلق و خوي او كه چون باغ شاداب مي نمايد داد سخن ميدادم.(1)
ابن عربي (638-560) دركتاب ترجمان الاشواق شرح عشق و شيدايي خود و نظام دختر مكين الدين پارسازاده اصفهاني را تصنيف مينمايد. سه سال بعد شاگردانش به او هشدار مي دهند كه فقهاي شهر تغزلات وي درباره نظام را مستمسك تكفير او قرار دادهاند. ابن عربي مقدمهاي بر ترجمان الاشواق مي نويسد و به خواننده هشدار ميدهد و اصرار ميورزد كه منظور وي از تدوين اشعار عاشقانه در ستايش زيباييهاي معنوي و جسماني نظام، همانا تاويل معاني عرفاني و بيان اسرار روحاني و معارف رباني ميباشد. پس از آن خواننده را دعا مي كند و از خداوند مي خواهد كه او را از تصور آنچه شايسته روان هاي پاك و همتهاي والاي آسماني نيست دور بدارد.
افكار و تمثيلات دانته را با ابن عربي و عشق دانته به بئاتريس فلورانسي را با عشق ابن عربي به نظام اصفهاني و كتاب كمدي الهي را با كتاب ترجمان الاشواق مقايسه كرده و دانته را متاثر از ابن عربي و گاه مقلد او دانسته اند.
همواره بخشي از دنياي پر راز و رمز ادبيات بر ستونهاي پايدار تفكر عرفاني و در تبادل و تاثيري دو جانبه استوار بوده است. طعم شيرين عاشقانههاي ليلي و مجنون، خسرو و شيرين، شيرين و فرهاد، يوسف و زليخا به مذاق خواننده اهل نظر و جستجوگر رموز الهي و معاني عرفاني خوش مينشيند ولي براي خوانندگان ديگر و به ويژه جوانترها، اين عاشقانه ها هر يك روايتي در وصف و بيان حالات و مناسبات زنان و مرداني مجذوب و شيفته يكديگر است كه دست جفاكار روزگار زمان وصال ايشان را به تاخير انداخته و اين رنج و حرمان الهام بخش شاعران و نويسندگان در تصنيف عاشقانهها و تغزلات گرديده است.
در پرده سخن گفتن و چند منظوره بودن مفاهيم استفاده شده در متن روشي است كه هر يك از نويسندگان و شاعران به نوعي آن را بكار بردهاند تا از ابراز آشكار عشق دوري گزيده و آن را در هاله اي از راز و رمز پنهان نمايند، به گونه اي كه هر آينه فرصت انكار و تعبير و تفسير ديگرگونه از متن امكان پذير باشد. چنان كه ابن عربي نيز وجود روانهاي ناتوان و بيمار و بدانديش و بدسگال را مخل بيان شرح كامل سخن خويش مي داند.
در تداوم اين سنت استتار، «عشق» در ادب معاصر يك قرن اخير ايران در حاشيه قرار مي گيرد. نويسندگان و شاعران روشنفكر بيان احساسات عاشقانه بشري را به دور از منزلت خود دانسته و از ابراز آن اكراه دارند. آنجا كه بيم از دست دادن جان نميرود و بازار تهمت رواج ندارد، باز آرماني والاتر از عشق و پرداختن به آن براي نويسنده آگاه وجود داشته و دارد. گاه غلبه آرمانهاي اجتماعي، سياست زدگي، داعيه ايجاد تغييرات اجتماعي، بيان روزمرگي و احساس بيهودگي و پوچي، زوال احساسات بشري، صداي عشق را در ادبيات معاصر ايران خاموش كرده و بر لبان عشق مهر سكوت زده است. عشق اين والاترين احساس بشري را نمي توان گفت كه نبود و نيست. بود و هست. انسان منهاي عشق نمي تواند به كمال برسد و ادبيات منهاي عشق چيزي كم دارد. به راستي اين روزها در فقدان معاني عرفاني و حس و حال روحاني، جاي عشق در ادبيات ما خاليست.
زيرنويس:
(1) - محي الدين بن عربي، چهره برجسته عرفان اسلامي – تاليف محسن جهانگيري- انتشارات دانشگاه تهران.
علاقه مندی ها (Bookmarks)