واکنش به خشونت پنهان






رحیم عبدالرحیم‌زاده: واکنش به پدیده‌های اجتماعی در آثار هنرمندان می‌تواند واکنشی ژورنالیستی باشد که سعی دارد گزارشی مستقیم از واقعه ارائه کند که هر چند واکنشی است تأثیرگذار اما مسلماً ماندگار نخواهد بود.


شکل دیگر این واکنش در لایه‌های زیرین و به شکل غیر مستقیم اتفاق می‌افتد بدین معنی که هنرمند به جای ارائه یک گزارش مستقیم به تشریح ریشه‌های شکل‌گیری پدیده می‌پردازد و آن را مورد نقد، واکاوی و تفسیر قرار می‌دهد.
رویکرد قطب‌الدین صادقی در دو نمایش "نبرد و مده‌آ" بر خلاف بسیاری از نمایش‌هایش که این روزها به صحنه می‌روند چنین رویکرد غیر مستقیمی است.
او در هر دو نمایشنامه یک مفهوم را مد نظر قرار داده است: مفهوم خشونت. خشونت که در نمایش "نبرد" و اپیزودهای پنجگانه آن در قالب نظام‌های توتالیتر و ایدئولوژیک همچون نازیسم مطرح می‌شود و در نمایش مده‌آ پای به ساحت ناخودآگاه تاریخی و اساطیر می‌نهد و ریشه‌های خشونت را در اسطوره‌ها باز می‌جوید.
این نقطه کلیدی دلیل انتخاب دو متن از دو فضای جداگانه است و شاید تنها ارتباط این دو متن و در واقع دو اجرایی که به صحنه رفت، تنها به همین ارتباط تماتیک خلاصه شود و ما در اجرای "نبرد و مده‌آ" شاهد دو نمایش کاملاً مجزا هستیم.
این دو اجرای مجزا هر چند نقطه قوت کارگردان آن محسوب می‌شود؛ اما نمی‌تواند نقطه قوت اجرا باشد که در ادامه به ذکر دلایل جداسازی کارگردان و اجرا خواهیم پرداخت.
صادقی در این اجرا همچون همیشه کارگردانی مسلط به فنون و تکنیک‌های اجرایی نشان می‌دهد و با توجه به فضای متفاوت دو اثر کاملاً متفاوت عمل می‌کند. نمایش نخست یعنی نبرد او به سراغ تکنیک‌های تئاتر اپیک می رود. تعویض لباس‌ها برای هر اپیزود در مقابل تماشاگر انجام می‌گیرد، روایت به شکل مستقیم و خطاب به تماشاگر انجام می‌گیرد و جنبه‌های آموزشی و سیاسی کاملاً در کار مشهود است. استفاده از این تکنیک با توجه به این نکته که "هاینر مولر" خود از وارثان برشت است و نمایشنامه "نبرد" نیز به نوعی بر اساس "ترس و نکبت رایش سوم" اثر برشت شکل گرفته است کاملاً معقول و منطقی به نظر می‌رسد و باعث می‌شود فضای اثر کاملاً به مخاطب منتقل شود در این میان صادقی سعی دارد تأکیدش بر مفهوم خشونت را در اجرا با توسل بر ایده‌های "آنتونن آرتو" در تئاتر شقاوت به اجرا بگذارد و این بالاخص در بخش‌های کوتاهی که در بین هر اپیزود می‌آید بسیار مشهودتر است. این تلاش برای تلفیق دو شیوه بسیار جدا و دور از هم یعنی تئاتر اپیک برشت و تئاتر شقاوت آرتو که در پاره‌ای مسائل حتی در تضاد با یکدیگر قرار دارند پیش از این نیز در آثار پیتر وایس و بالاخص نمایشنامه مارا ـ ساد آزموده شده است و صادقی بار دیگر نشان می‌دهد که علاقه‌ ویژه‌ای به نوع نگاه وایس در تئاتر دارد.
در نمایش دوم یعنی "مده‌آ" کاملاً مخاطب با جهانی متفاوت سر و کار دارد. هر چند در آغاز این نمایش اشاره‌ای به برلین دهه 30 می‌شود و هر چند به لحاظ تماتیک باز نمایش بر بستر خشونت قرار دارد اما در اینجا ما با فضایی ملهم از اسطوره، تاریخ، آیین‌ و جادو روبرو هستیم. از این رو لحن کارگردانی صادقی نیز در این اجرا کاملاً تغییر می‌کند و سمت و سویی آیینی ـ اسطوره‌ای پیدا می‌کند. نمایش بیشتر به سوی حرکت می‌رود، حرکاتی از جنس آیینی و حتی تراژدی کلاسیک یونان باستان. در این میان موسیقی و اکسسوار موجود در اجرا یعنی پارچه طلایی نیز به کمک این فضاسازی می‌آیند.
صادقی در مقام کارگردان در خلق هر دو فضا بسیار مسلط نشان می‌دهد و هوشیارانه عمل می‌کند. اما همچنان که در ابتدای این جستار ذکر شد موفقیت کارگردان الزاماً به معنای موفقیت اجرا نیست.
نخستین سؤالی که در مقابل مخاطب اجرای این دو نمایش قرار می‌گیرد این است که چرا این دو نمایش باید با یکدیگر اجرا شوند؟ چه چیز کارگردان را ملزم ساخته که تنها به اجرای یکی از این دو نمایش بسنده نکند؟ آیا تنها ارتباط تماتیک دو نمایشنامه یا اینکه هر دو نمایشنامه متعلق به یک نویسنده است برای اجرای همزمان آن کافی به نظر می‌رسد؟
الزام صادقی برای اجرای این دو نمایش به شکل همزمان از چند منظر لطمه‌ای جدی به هر دو نمایش وارد می‌آورد.
نخست آنکه بدون هیچ دلیل مشخصی باعث افزایش زمان اجرا می‌شود و تماشاگر را بیش از صد دقیقه ملزم به دیدن دو اجرا می‌کند که همچنان که ذکر شد بسیار متفاوت و دور از هم هستند.
اینکه اجرایی طولانی باشد یا زمان آن زیاد به خودی خود ضعفی برای یک اثر محسوب نمی‌شود کما اینکه بسیاری از آثار کلاسیک در غرب بیش از سه ساعت به طول می‌انجامد و حتی در اجراهای تجربی و مدرن شاهد نمایش 12 ساعته‌ای چون مهاباراتای پیتر بروک یا اجراهای 24 ساعته رابرت ویلسن هستیم. اما باید الزام این زمان طولانی را در اثر یافت و در"نبرد و مده‌آ" این الزام به هیچ وجه خود را نشان نمی‌دهد و شاید اگر دو نمایش، جدای از هم به صحنه می‌رفتند شاهد دو اثر بسیار موفق‌تر می‌بودیم.
دومین و مهمترین مشکلی که اجرای همزمان این دو اثر برای صادقی ایجاد می‌کند، در طراحی لباس و صحنه نمایش نمود می‌یابد. چرا که نوع لباس‌ها و خطوطی که بر کف صحنه رسم شده و یادآور صلیب شکسته نازی‌ها است بیشتر مرتبط با نمایش نبرد است و به فضای نمایش "مده‌آ" لطمه وارد می‌کند، همچنان که لباس‌هایی که در انتهای صحنه آویخته شده‌اند با تکنیک نمایش اپیکی که برای نمایش "نبرد" استفاده می‌شود توجیه پذیر است و نه با نمایش "مده‌آ" شاید اگر نمایش "مده‌آ" با تسلطی که صادقی در طراحی حرکات و کارگردانی آن از خود نشان می‌دهد در فضای خاص خود با لباس و دکور خاص خود اجرا می‌شد، نمایشی به مراتب بهتر و تأثیرگذارتر خلق می‌شد.
اما در کنار این عوامل مهمترین عاملی که باعث می‌شود صادقی را کارگردانی موفق در اجرای این دو نمایش بدانیم، اما اجرا را چندان اجرای موفقی به شمار نیاوریم به بازیگران جوان نمایش باز می‌گردد که بیشتر آن‌ها بازی‌های خامی از خود ارائه می‌دهند و چندان در القای تکنیک‌های مدنظر کارگردان موفق عمل نمی‌کنند و این بالاخص در بخش‌هایی که قرار است خشونت آرتویی در کار نشان داده شود نمود بارزتری می‌یابد و به جز لحظاتی از بازی اشکان جنابی، رهام مخدومی و رویا بختیاری، شاهد بازی‌های ضعیفی در طول نمایش هستیم که باعث از بین رفتن ایده‌های آگاهانه کارگردان می‌شود.
این مشکل در کارگردانی صادقی تنها به نمایش "نبرد و مده‌آ" محدود نمی‌شود چرا که صادقی همواره در سال‌های اخیر در مقام کارگردان به طراحی‌های درخشانی دست زده است اما از زمان قطع همکاریش با بازیگران حرفه‌ای و روی آوردن به بازیگر کم تجربه و بعضاً دانشجو همواره این ایده‌های درخشان در اجرا ناکام مانده‌اند.
ایران تئاتر