ادبیات امروز روسیه به اشتباه گذشته خودش در زمینه تحلیل انسان پی برده و دیگر تمام عوامل بدی را به دنیای خارج و ساختار سیاسی نسبت نمی‌دهد بلكه به دنبال ریشه‌های درونی شر در انسان می‌گردد.
من به دو منظور مهم به اینجا آمدم نخست آنكه دوست داشتم در برابر جوّ ضد ایرانی حاكم بر دنیای امروز بایستم و دیگر آنكه می‌خواستم حكمت شرقی و زیبایی عرفان ایرانی را از نزدیك مشاهده كنم.
متأسفانه شرایط جهانی در دنیای قرن بیست و یكم به گونه‌ای است كه برخی كشورها فكر می‌كنند تمام حقیقت را در دست دارند و سایر كشورهای دنیا را پایین‌تر از خودشان می‌دانند.
وی با بیان اینكه مهم‌ترین هدف هر نویسنده‌ای كمك به رشد تنوع فكری ـ اندیشه‌ای است، تصریح كرد: چیزی كه زیباست هماهنگی میان این تنوعات فكری و فرهنگی است و اگر ما این هدف را دنبال نكنیم در وهله اول خودمان دچار تحجر می‌شویم.
من اگر چه با زبان فارسی آشنایی ندارم اما از شنیدن آن لذت می‌برم و به نظر من موسیقی موجود در این زبان می‌تواند به خوبی احساسات یك نویسنده را بیان كند و این قطعا فراتر از فیزیك واژه‌هاست بلكه نوعی حالت عرفانی و رویایی دارد.
اگر ما نویسندگان برجسته روسیه از قبیل داستایفسكی، تولستوی و.... را در یك خط فرضی قرار دهیم می‌توانیم تمام آنها را با واژه «فلسفه امید» تعریف كنیم.
البته قبول دارم كه این دیدگاه و این تعبیر امر بسیار ظریفی است و اگر درست فهم نشود می‌تواند ما را به خطا ببرد اما به‌طور كلی منظور من این است كه این نویسندگان وضعیت انسان را رو به جلو تلقی می‌كردند.
در آثار این نویسندگان تمام خشم و نارضایتی انسان معطوف به عواملی خارج از وجود خودش، نظیر ساختار بی‌نظم حكومت و دولت است و تمام حواس نویسندگان متوجه این عوامل است.
ادبیات روسیه همواره مهم‌ترین دشمن خودش را ساختار سیاسی موجود می‌دانسته و همیشه به دنبال این هدف بوده است كه انسان را از قید محدودیت‌ها و تنگناهای اجتماعی و سیاسی برهاند.
نویسندگان بزرگ روسیه همواره در آثارشان به دنبال پیدا كردن منشا بدی در وجود انسان می‌گشتند و معتقد بودند این شر به‌طور قطع یك دلیل اجتماعی دارد و آنها باید آن را پیدا كنند حتی اگر این شر در محدوده و حوزه شخصی و خانوادگی هم بود باز آنها به دنبال دلیل اجتماعی آن می‌گشتند.
این جمله به همان اندازه‌ای كه برای آزادی كشور مفید است و هیجان می‌بخشد برای آزادی فرد از خودش و نیروهای بازدارنده وجودی‌اش، مضر و كم اثر است در واقع می‌خواهم بگویم این ادبیات روسیه بود كه این كشور را به سمت انقلاب كمونیستی هل داد.
با آنكه نویسندگان روسیه جامعه را به سمت انقلاب كمونیستی حركت داده بودند اما باز خود این نویسندگان بودند كه بلافاصله پس از استقرار حاكمیت جدید با آن مقابله كردند و درصدد طرد و نفی آن بر آمدند.
در حقیقت همان جمله انسان خوب است اما شرایط بد است بولگاكف از كمونیسم تا كاپیتالیسم همراه ما بود و تنها در دوره پس از استالین و با ظهور نویسندگان جدید روس بود كه این دایره در هم شكسته شد.
نویسندگان مدرن روسیه پرسش‌ها و دغدغه‌های سرنوشت‌سازی را مطرح كرده‌اند از جمله اینكه اگر واقعا انسان این قدر خوب است كه ما سال‌هاست داریم از او تعریف می‌كنیم پس چرا چنین نظام‌های غیرقابل تحملی برای خودش می‌سازد؟
بر خلاف اعتقادی كه سال‌ها آن را تكرار می‌كردیم انسان ‌آن قدرها هم خوب نیست بلكه بهره‌ای از شر در درون هر انسانی وجود دارد كه باید آن را مورد توجه و ارزیابی قرار داد.
قبول دارم كه در مورد نویسنده بزرگی مثل داستایفسكی نمی‌شود به راحتی گفت كه او همه چیز را به عوامل بیرونی نسبت می‌داده خصوصا آنكه خود او در چندین جا گفته است كه ریشه‌هایی در وجود انسان هست كه از دید جامعه‌شناسان پنهان می‌ماند، اما در مجموع جمع‌بندی نهایی او در مورد انسان نظیر سایر نویسندگان بزرگ هم عصر خودش بوده است.
وی با اشاره به توجه ادیان جهانی و فراگیر نظیر دیانت حضرت مسیح (ع) به مبارزه با نیروهای شر درونی، عنوان كرد: البته پذیرش این واقعیت وحشتناك است اما ادبیات روسیه با پذیرفتن همین حقیقت تلخ وارد دوران جدید خودش شده است.
« شالامف» نویسنده بزرگی بود كه 17 سال از عمر خودش را در اردوگاه تبعید استالین گذراند و وقتی از آنجا بیرون آمد انسان دیگری بود و می‌گفت تفاوتی میان انسان خوب و بد وجود ندارد؛ همه چیز به شرایط بستگی دارد. در كتاب «استالین خوب» به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به این مسائل پرداخته‌ام و نشان داده‌ام كه انسان ذاتا میل به خشونت، تجاوز، حسادت و... دارد و باید شرایطی را برای خودش فراهم كند كه این احساسات بد فرصت پیدایش و بروز و ظهور پیدا نكنند.


منبع:تبيان