موجودات شگفت‌انگیز و عجیب‌الخلقه در فولكلور آذربایجان چنان با ظریف‌اندیشی و اوج تخیل همراه است كه در یكی از داستانهای ده‌ده قورقود وقتی «قازلیق قوجا» در پی استیلای قلعه‌ی خصم است با انسانی روبرو می‌شود كه شصت متر قامت‌اش است و یا در داستان «سالورقازان» قاراجا چوپان را داریم كه با نیروی خارق‌العاده و پیكری كه در تنومندی تجسم‌ هیولایی عظیم می‌باشد، درختی بلند و كهن را كه وی را به آن بسته بودند، از بیخ و بن به در می‌آورد و به درهم شكستن اردویی می‌شتابد كه گله‌ها و خزینه‌ها را به یغما برده‌اند. در رده‌ی این انسانهای شگرف، تپه‌گوز را نیز داریم. در بررسی اسطوره‌های آذربایجان، سنگها نمادی از زندگی، امید و انتظار شده و قدرتی فوق‌ طبیعی می‌یابند به طوری كه «صبیرداشی» یا سنگ صبور اقبال بلند، شادمانی و كامرانی را با سعد و نجات می‌آمیزد. اژدهای هفت سری نیز كه در اساطیر ده‌ده قورقود از آن سخن گفته می‌شود ضمن نشانه‌ی اهمیت فوق‌العاده‌ی عدد هفت در نظر اقوام آذربایجان، جنبه‌ای ماوراءالطبیعی به جانوری می‌بخشد كه بار همه رذائل و معاصی را به دوش می‌كشد و مانند دیوان همواره انسان‌ها، حیوانات، گیاهان و محصولات را تهدید می‌كنند و پهلوانان افسانه‌ای به جدال با آنها می‌پردازند تا تداعی‌گر اطلسی باشند كه نیرومندترین فرد تیتان‌ها بود و مراقب آسمان می‌شد تا زمین آسیبی نبیند.
از نمادهای بس كهنسالی كه در اساطیر آذربایجان نیز به كرات دیده می‌شود ذهنیت جادویی دایره است كه ضمن بیان یگانگی، وحدت و ایمنی وسیله‌ی دفاع از خود در برابر یورش و حمله نیروهای زیانكار می‌باشد كه از جمله در داستان «قازلیق قوجا» از حماسه‌ای ده ده قورقود، «یئی‌نك» كه در زمان اسارت پدرش نوباوه‌ای خردسال بود وقتی شانزده سالش می‌شود به قصد آزادی و رهایی پدر، عزم خاك دشمن می‌كند و وقتی با دلیرانش به تسخیر قلعه كمر می‌بندد به شكل دایره صف می‌كشند تا بدینوسیله پیش از شروع پیكار، از فضایی قدسی مدد جویند و برای حفاظت خویش، نمادی از صمیمیت و قدرت را با مفاهیمی انتزاعی بیان كرده باشند.
در فرهنگ شفاهی آذربایجان، رمز كلیدی عدد چهل پیوندی نمادین میان سپنجی بودن عمر است با تقدیری كه اقبال و پریشانی را با ولادت و رشد و افول و مرگ رقم می‌زند. چنین نیز هست كه هر جا فتح و شكستی است و اموری كه در گریز از شر اهریمن، مهر ایزدی رامی‌طلبد عدد چهل نمودی بارز می‌یابد. خصوصاً در داستان «دیرسه خان اوغلو بو غاج» از چهل قهرمانی سخن رانده می‌شود كه با تدابیر همسر «دیرسه» و مادر «بوغاج» به رهایی بوغاج می‌شتابند. داستان چنین است كه دیرسه خان با نذر و نیاز صاحب پسری می‌شود و این پسر اسمی ندارد تا زمانی كه باید هنری از خود نشان دهد. در سن بلوغ با كشتن گاوی نر، توسط ده ده قورقود «بوغاج» نامیده می‌شود و یاران پدر كه از رشادت بوغاج هراسان می‌شوند، با بهتان، پدر را علیه پسر می‌شورانند و در زمانی كه مرگ بوغاج نزدیك می‌شود مادرش با چهل سركرده‌ی جنگاور، فرزندش را از دست خصم نجات می‌دهد.
همچنین در داستان «سالورقازان» و رشادتهایی كه قاراجا چوپان از خود نشان می‌دهد «بورلا خاتون» همسر سالورقازان را به اسیری می‌برند و چون كافران می‌خواهند در مجلس عیش و طرب، بازنبارگی و مستی، بورلاخاتون را بی‌عصمت كنند او خود را بین چهل زیبارخ كمرباریك قائم می‌كند كه همگی لباسی یكدست دارند. وقتی كه خصم از تشخیص بورلاخاتون عاجز می‌ماند تصمیم به كشتن «اوروز» پسر بورلاخاتون می‌گیرند تا از گوشتش خوراكی درست كنند و هر كدام از زنها از خوردنش امتناع كرد، بدانند كه بورلاخاتون است و در این اثنا با یورشی كه قازان خان آغاز می‌كند نیروهای شر مغلوب می‌شوند.
جهان شگرف اساطیر با عبور از هزاره‌های بسیار در ذهن انسان چنان آثار عمیقی باقی نهاده‌اند كه «یونگ» می‌گوید: «اساطیر بیان و تظاهر مستقیم ناخودآگاه قومی هستند. آن‌ها در میان همه مردم و در همه‌ی اعصار متشابه می‌باشند». هر چند در میان ملل مختلف، رنگارنگی‌ها و تنوع‌هایی را نیز پذیرفته كه با نبوغ، باورها، اندیشه‌ها، شناخت‌ها و تجارب تاریخی آنها ارتباطی تنگاتنگ یافته است.
‏علیرضا ذیحق