بیگانهها هم در داستانتان بودند؟
نه. ماجرای آن داستان کاملاً روانشناسانه بود. آدمهایی که از آن شکاف پایین میرفتند، بر نمیگشتند. دانشمندان باقیمانده فکر میکردند که شاید موجودی غارتگر آن پایین هست که باعث خرابی تجهیزات میشود. آنها همه چیز را ۵۰ بار کنترل کردند و یکی یکی افراد را برای کمک به گمشدگان به پایین آن شکاف فرستادند، تا این که تنها یک نفر باقی ماند. آخرین نفری که باقی ماند تصمیم گرفت به داخل آن شکاف نزول کند تا ببیند چه بر سر دوستانش آمده. این کاری است که آن دانشمند انجام داد: «میخواهم بدانم. دانستن این که آن پایین چه روی داده، حتا از جانم هم با ارزشتر است.»
سالها بعد، من دوباره در شکاف کیمن بودم. شرکت تحقیقاتی کوچکی به افراد اجازه میداد تا از یک زیردریایی تحقیقاتی که اجاره کرده بودند، استفاده کنند و زیر آب چرخی بزنند. شما میتوانستید با ۵۰۰ دلار به شکاف کیمن بروید. یک زیردریایی سه نفره، یک راننده و دو مسافر. آدم درست کف این قوطی کنسرو مینشست و اولین چیزی که میدید، فقط حباب بود. ما دور یک کشتی شکسته که در عمق ۹۰۰ فوتی به لبهی شکاف خورده بود (درست مثل فیلم ورطه) چرخی زدیم. بعد از این سفر داستانم را از نو زنده کردم و برای پیچیدهتر شدن آن، یک ماجرای رویارویی هستهای هم به آن افزودم.
آن سکانسی را که در ورطه موش کوچکی در مایع شناور میشود و شروع به تنفس زیر آب میکند، چگونه فیلمبرداری کردید؟
انجامش دادیم دیگر. سال ۱۹۸۷ که داستان ورطه را به استودیوی فاکس قرن بیستم ارائه دادم، فلچک را از نو ملاقات کردم. نمیدانم الان زنده است یا نه. در مرحلهی پیش تولید بودیم و تازه بعد کلی تحقیق کردیم تا کیلسترا نامی را پیدا کردیم!
در دانشگاه دوک کار میکرد. برایش نوشتم که دوست دارم ملاقاتش کنم و دارم فیلمی میسازم که به شکلی چشمگیر کار شما را بازتاب میدهد. تردید داشت، اما من رفتم با او و همچنین پیتر بنت [۶۱] روانشناس هاپیرباریک [۶۲] صحبت کردم. او محفظهی آزمایش فشاری ساخته بود که با آمیزهی عجیب گازها، فشاری برابر عمق ۲۴۰۰ فوتی اقیانوس ایجاد میکرد و این فشار درست به اندازهی فشاری بود که آدمها در ورطه با آن دست و پنجه نرم میکردند. من فقط از این دو نفر اطلاعات گرفتم. کیلسترا به من گفت چطور این کار را با یک موش انجام دهم. من گفتم میخواهم از نو آنچه را که ۱۷ سال پیش در یک فیلم علمیتخیلی دیدهام زنده کنم، اما نمیدانم آیا میتوانیم این کار را با یک موش انجام دهیم؟ کیلسترا به من گفت که چطور دمای کار را تنظیم کنیم و چطور موش را به کار گیریم. آنها قبلاً برای انجام این آزمایش موش را زیر شیر آب شور مخصوص خود میگذاشتند و وقتی آب بالا میآمد، موش کمی سرش را کج میکرد و هوایی که ریهاش را انباشته بود به سرعت خالی میشد. اینها توی فیلم نیستند. جایی در فیلم برای توضیح و تشریح دقیق این عمل وجود نداشت و ما خیلی ساده موش را توی مایع انداختیم و آن هم شاید یک کم بیشتر از موش آزمایشگاهی کیلسترا دستپاچه شد.
آنچه شما میبینید فقط این است که موش در آب شناور است. نه حیلهای در کار است و نه جلوههای ویژهای. ما فقط برای کمی محو کردن زمینه، آب را صورتیفام کردیم که کاملا مانند آب به نظر نرسد، چون این برای سکانسهای بعدی که کلاه غواصی اِد هریس [۶۳] (که ۵۰۰ ساعت روی آن کار کردم) از آن مایع پر میشد، لازم بود. ما دو نوع کلاه غواصی داشتیم؛ یکی در هوا و برای سکانسهایی که واقعاً کلاه او از مایع پر میشد و دیگری همان که یک صفحه گیره داشت و اِد میتوانست پشت آن به کمک رگلاتور هوا تنفسکند. ما این صفحه گیره را کمی صورتی فام کردیم و بعد اجازه دادیم آب از طریق محیط وارد کاسکت شود؛ بعد صفحه گیره را میبستیم. در سکانسهای قبلی به تماشاگران گفته بودیم این مایع تنفس صورتی رنگ است، ولی در واقع ما یک صفحه گیرهی صورتی و یک تانک آب درون کلاه غواصی برای همهی آن سکانسهایی که سر اِد در آن فرو میشد، داشتیم. خطای دیدی که به خوبی کار میکرد.
در بسیاری از فیلمهای شما، تم و درونمایهی جنگ هستهای به چشم میخورد؛ سلاحهای اتمی و روز داوری. چطور حس کردید که باید فیلمبرداری نماهای زیر آب ورطه را در یک تانک محدود کننده (محدود کنندهی سرعت نوترونها در مایع) و مخزن راکتور اتمی نیمه تمامی در کارولینای جنوبی انجام دهید؟
من یک مخالف سرسخت استفاده از انرژی هستهای نیستم. بیشتر بحث قرار دادن مخاطرات آن در مقابل مزایایش است. فیلمهای من در بعضی سطوح دربارهی استفادهی نادرست از تکنولوژیاند، این که چگونه یک ابزار به یک سلاح مبدل میشود. یا تکنولوژی ساخت یک سلاح میتواند به یک ابزار مبدل شود. اینجا ما داریم فیلمی میسازیم که در ذات خود دربارهی تهدید هستهای است، آن هم در نسخهای گاوآهنی از همین تکنولوژی (منظور تقابل میان بمب به عنوان یک سلاح و گاوآهن به عنوان یک ابزار است). رفتن ما هم به کارولینا دلیل خاصی نداشت جز این که مخزنی بیابیم که از آب پرش کنیم.
آیا آن نیروگاه هرگز به کار افتاد؟
البته که نه. نیروگاه کنار اسکله قرار داشت، ولی سوخت هستهای در آن نبود. فقط دو مخزن غولآسای راکتور بود؛ همین. شبیه دو دیگ بخار بزرگ قدیمی به نظر میرسیدند. کلی لوله و اتصالات که به هیچی وصل نبودند و کلی طاق و انحنای زنگزده. شما میتوانستید آن را ماسهشویی کنید و از آن استفاده کنید. اما فکر میکردم هیچکس یک مخزن راکتور از کار افتاده در فیلم نمیخواهد. ساختمان محدود کنندهی اولین راکتور از سه تا راکتور، حدود دو سوم تکمیل شده بود. روی آن هنوز سقف قوسدارش را قرار نداده بودند. آنچه ما داشتیم، یک استوانهی غولآسا به شعاع ۲۱۰ فوت و عمق ۱۰۰ فوت بود. ما آن را تا ارتفاع ۵۵ فوت پر از آب کردیم.
فشار کف این آب چند اتمسفر بود؟
تو عمق ۵۵ فوتی فشار تقریباً به دو اتمسفر میرسد. اگر بیش از دو ساعت در این عمق کار کنید، دچار تصلب شرائین میشوید. ما روزی ۱۵ الی ۱۰ ساعت کارمیکردیم. ۲۰ الی ۲۵ نفر در لباس غواصی داشتیم و من هم لباس غواصی پوشیده بودم و از طریق کلاهخودم با بیسیم با بقیه مرتبط بودم. هنرپیشهها کلاه غواصی و یک شبه لباس غواصی پوشیده بودند. آنها شبیه لباس غواصی به نظر میرسیدند.
هنرپیشهها تا آخرین لحظهها خارج از آب نگه داشته میشدند. ما صحنه را نورپردازی میکردیم و تجهیزات را نصب میکردیم و دو سه بار تمرین میکردیم، بعد از بازیگران میخواستیم که وارد عمل شوند. ما باید در مدت زمانی حدود ۴۰ الی ۴۵ دقیقه فیلمبرداری میکردیم و بعد بازیگران را روی سطح آب میبردیم. یک ساعتی صبر میکردیم و دوباره با بازیگران سرکار برمیگشتیم. ۱۰ ساعت در روز مشغول کار بودیم و هنرپیشهها فقط دو ساعت.
پس بازیگران دچار مشکل فشار نشدند؟
هر بازیگر به طور اختصاصی کامپیوترهای کنترل ورود به عمق داشت و این کامپیوترها بارها توسط یک متخصص شیرجه و شنا که تمام وقت با آنها بود، چک میشد. من از بازیگران خواسته بودم دربارهی شخصیتهایی که باید بازی کنند فکر کنند، نه دربارهی زنده ماندن خودشان. آنها کلی فرشتهی نگهبان داشتند که دور و برشان میپلکیدند! یادم رفته بود که از این فرشتههای نگهبان برای خودم دست و پا کنم و یک بار هوایم تمام شد و مجبور شدم تجهیزات را زیر آب ول کنم و بیایم روی آب. افتضاح بود.
وسایلتان زیر آب ماندند؟
کلاهخود غواصی ۳۲ پوند وزن دارد و به طور طبیعی چون کمی هوا در آن است روی آب میآید. اما وقتی هوایتان تمام شد، باید آن را از روی سرتان بردارید و در ابتدا هیچ نمیبینید. یک بار که هوا تمام شد، کلاهخود ۳۲ پوندی با یک کابل فولادی هم به پشتم متصل بود. سراپا تجهیزات بودم و برای شناور شدن اضافه وزن داشتم. میتوانستم کف آب راه بروم و دوربین را حرکت بدهم و نماها را میزان کنم. حدود ۴۵ پوند اضافه وزن داشتم و کسی با چنین وزنی نمیتواند تا سطح آب شنا کند و بالا بیاید. اگر سرحال باشید و قوی، میتوانید خود را به سطح برسانید و اگر نه، ته آب میمیرید. یادم میآید قبل از این که کلاهخودم را دربیاورم، فکر میکردم که باید این مشکل را در همین عمق حل کنم و وقت زیادی برای این که توجه دیگر افراد حرفهای را به خودم جلب کنم، تلف کردم. حتا سعی کردم هوایم را فشردهتر کنم، اما نتوانستم و وقتی بقیه به من رسیدند، دیگر لباسهای غواصیم را رها کرده بودم. 5 دقیقهی بعد برگشتم تا نمای بعدی را فیلمبرداری کنم!
پینوشتها:
[۱] Jonathan Rosenbaum
[۲] A.I.
[۳] Naked Lunch
[۴] David Cronenberg
[۵] Eternal sunshine of the spotless mind
[۶] Michael Gondry
[۷] Minority Report
[۸] The adventures of Baron Munchausen
[۹] Terry Gilliam
[۱۰] Blade Runner
[۱۱] Aliens
[۱۲] First Blood
[۱۳] Batman: ساختهی تیم برتون، محصول ۱۹۸۹.
[۱۴] به عبارت دیگر در فیلم ورطه، جنگ سرد نمود تسلططلبی فمینیستی و آشتی و تشنجزدایی نمود مادرانگی است. م.
[۱۵] The Ten Commandments
[۱۶] ۲۰۰۱: A Space Odyssey
[۱۷] Close encounters of the third kind
[۱۸] Star Wars
[۱۹] E.T.
[۲۰] Indiana Jones and the Last Crusade
[۲۱] Mary Elizabeth Mastrantonio as Lindsey Brigman
[۲۲] Ed Harris as Virgil ‘Bud’ Brigman
[۲۳] به عبارت دیگر در روند پیشرفت فیلم، لیندسی در نظر باد از زنی مغرور و نچسب به زنی مهربان و حامی مبدل میشود و آن بیگانههراسی که باعث میشود فکر کنند آن شاخک آبی کار روسها است، به خردمندی بیگانگان تبدیل میشود. م.
[۲۴] Michael Biehn as U.S. Navy SEAL Lieutenant Hiram Coffey
[۲۵] نقد روزنبام بر مبنای نسخهی ۱۹۸۹ فیلم است. فیلم دنبالهای در پی نداشت؛ اما در نسخهی ویژهی آن، سکانس موجهای عظیم ایستاده و آن بیانیهی موجودات هوشمند تا اندازهای پاسخگوی این کمبود است. م.
[۲۶] James Francis Cameron
[۲۷] Kapuskasing
[۲۸] Brea
[۲۹] Fullerton
[۳۰] Mormon
[۳۱] New World Pictures
[۳۲] Roger Corman: کارگردان برجستهی آمریکایی که فیلمهای ارزان قیمت بسیاری در ژانر علمیتخیلی-وحشت ساخت و اقتباسهای سینمایی او از آثار ادگار آلن پو مشهور هستند. فیلمسازان مشهور بسیاری از دستپروردههای مکتب او هستند. مانند فرانسیس فورد کاپولا، مارتین اسکورسیزی، برایان دیپالما، جاناتان دمی، ران هوارد، جک نیکلسن و همین جیمز کامرون. از آثار مشهور او میتوان به «دخمه و پاندول» (۱۹۶۱)، «مغازهی کوچک وحشت» (۱۹۶۰)، «مردی با چشمان اشعه ایکس» (۱۹۶۳) و «کشتار روز سنت والنتین» (۱۹۶۷) اشاره کرد. م.
[۳۳] Battle beyond the Stars
[۳۴] Galaxy of Terror
[۳۵] Pirhana II: The Spawning. قسمت دوم فیلمی که بخش اول آن (۱۹۷۸) توسط جو دانته ساخته شد.
[۳۶] The Terminator
[۳۷] Rambo: First Blood, Part II
[۳۸] Alien
[۳۹] Arnold Schwarzenegger
[۴۰] The Abyss
[۴۱] South Carolina
[۴۲] Dennis Muren
[۴۳] Industrial Light & Magic (ILM): کمپانی جلوههای ویژه جورج لوکاس.
[۴۴] Terminator2: Judgment Day
[۴۵] Digital Domain
[۴۶] Stan Winston
[۴۷] Scott Ross
[۴۸] Alves
[۴۹] Jaws
[۵۰] John Carpenter: کارگردان تاثیرگذار فیلمهای علمیتخیلی-وحشت. از فیلمهای او میتوان به «هالووین» (۱۹۷۸)، «موجود» (۱۹۸۲) که اقتباسی از داستان جان دبلیو کمپل و «در کام جنون» (۱۹۹۴) که اقتباسی از اثر اچ. پی لاوکرفت بود، اشاره کرد.
[۵۱] Escape from New York
[۵۲] Road Warrior: فیلم دوم از سری «مد مکس» (Mad Max) ساختهی جورج میلر استرالیایی که حال و هوایی پسا آخرالزمانی دارد.
[۵۳] Non-Terrestrial Intelligence: هوش غیرزمینی.
[۵۴] Computer graphics
[۵۵] Fridrich Nietzche: “If you stare into the abyss long enough, the abyss starts to stare into you.”
[۵۶] Johannes Kylstra
[۵۷] Hydrosphere
[۵۸] Frank Falechek
[۵۹] Food & Drug Administration (FDA)
[۶۰] Cayman
[۶۱] Peter Bennett
[۶۲] Hyperbaric: ابَر فشار، اصطلاحی پزشکی در مورد قرار گرفتن در محیطی با فشار بالا.
[۶۳] Ed Harris: بازیگر برجستهی آمریکایی که از فیلمهای او میتوان به نمایش ترومن (۱۹۹۸) اشاره کرد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)