- شعر امروز افغانستان -
هدف از ایجاد تاپیک آشنا شدن با شعـــــــر افغانستان هست
چیزی که مسلم است اینکه در زمینه آشنایی با شعر امروز افغانستان و شعرای معاصر افغان در ایران کمتر تلاش شده.
خوشحال میشم همکاری کنید
نمی خواهم انگشت بزنم
ثبت شود
به آنچه خدا نداده است مرا
متعهد بمانم
کاش مرا تارزان می آفریدی
کاش ان قدر دورم می انداختی
که انسان تُف اش را
کاش با من بد می کردی
رگ های شعورم را سرطانی می کردی
و سیرم می کردی از جهان سوم چشم هایت
چرا عادت کرده ای
با من خوب باشی!
تو خود مرا این گونه ساختی
عصیانگر
پس بگذار یک نفس
تروریست خودم باشم!
- فاطمه سجادی -
.. پلکم را می فشارم روی رویایت -
که نیستی -
و فکر می کنم گنجشک ها از تو خبر دارند -
و ساعت ها کنار این خوابگاه لعنتی درخت می شوم. -
شب ها که بیداری می نشنید کنارم -
نه شعرهای فاضل، فضل و کرامتی دارد -
نه دعای عصرهای مادر -
کلید می اندازم و کلمات را ده درجه می چرخانم: -
این واژه ها باید بلد باشند وقتی من -
می خواهم چیزی عاشقانه بنویسم، از رگ هایم بالا بخزند -
روی نازکی شیشه -
بوی پیراهنت جالی بسته - ... -
خودم را جمع می کنم از حاشیه ی این خیابان ها، سطرها -
از مترو، تاکسی، کلیسا -
و اقتصاد سیاسی عصر گندم و تفنگ -
همه چیز برای دلتنگی کافی است -
فقط باید مرد باشم، مرد
درخت می شوم روبروی کتابخانه -
خبرت را گنجشک ها -
روی انگشتم نوک می زنند -
و من هی تعداد بوسه هایت را می شمرم که قرضدارم!
- عاصف حسینی -
چادر
سیه چادر مرا پنهان ندارد
نمای رو مرا عریان ندارد
چو خورشیدم ز پشت پرده تابم
سیاهی ها نمیگردد نقابم
نمیسازد مرا در پرده پنهان
اگر عابد نباشد سست ایمان
تو کز شهر طریقت ها بیائی
بموی من چرا ره گم نمائی؟
نخواهم ناصح وارونه کارم
که پای ضعف تو من سر گذارم
کی انصافی درین حکمت ببینم
گنه از تو و من دوزخ نشینم!
بجای روی من ای مصلحت ساز!
بروی ضعف نفست چادر انداز...
- بهار سعید -
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)