دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 28

موضوع: مدیریت احساسات !!! (چطور؟)

  1. #11
    کاربر جدید
    نوشته ها
    32
    ارسال تشکر
    80
    دریافت تشکر: 280
    قدرت امتیاز دهی
    25
    Array

    پیش فرض پاسخ : مدیریت احساسات !!! (چطور؟)

    نقل قول نوشته اصلی توسط محسن آزماینده نمایش پست ها
    سوال خیلی جالب و کاملی بود
    البته فکر نمی کنم جواب کاملی براش داشته باشم
    همونطور که خودتون گفتین این که آدم احساساتشو نشناسه به ضرر خودشه
    اما جملاتی که روانشناسان میگن در این موارد خیلی می تونه به درد بخوره
    چون تا حالا در اون موقعیت قرار نگرفتیم این مشاهداتمون از دیگران هستش که میتونه کمکمون کنه
    مثلا اگه برای اولین بار که در کنکور شرکت می کنیم قبول نشیم این جمله ((شکست پلی است برای پیروزی)) خیلی می تونه به ما کمک کنه
    ولی اگر فردی را بشناسیم که با قبول نشدن روحیه اش خراب شده این هم به هم میخوره
    البته این نظر من هستش و به افراد هم ربط داره
    خب دیگه وظیفه پیدا کردن تجربیات درست وتشخیص اونا و جدا کردنشون از بقیه تجربیات منفی و منحرف کننده به عهده خودمونه ، که البته باکمک کسانی که زندگیموفقی داشتن و دارنمیشه بهتر این تجربیات رو شناسایی کرد...

    زندگی داشتن دوست داشتنی ها نیست
    دوست داشتن داشتنی هاست


  2. 4 کاربر از پست مفید آرامش درون سپاس کرده اند .


  3. #12
    دوست آشنا
    نوشته ها
    436
    ارسال تشکر
    2,008
    دریافت تشکر: 1,614
    قدرت امتیاز دهی
    249
    Array

    پیش فرض پاسخ : مدیریت احساسات !!! (چطور؟)

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرامش درون نمایش پست ها
    خیلی ممنون بابت مطالب مفیدتون
    دست روی نکات مهم و جالبی گذاشتید ، اما یه موضوعی هست و اون هم اینه که با فرار کردن از موقعیت هایی که باعث بوجود اومدن عواطف و احساسات قوی میشن مشکل حل که نمیشه هیچ ممکنه اون عواطف به مرور به خاطر بیرون ریخته نشدن روی هم جمع شن و یه روزی به شکلی خیلی خطرناک فوران کنن...
    در ضمن به نظر من در حال حاظر یه مسئله مهمی که وجود داره اینه که اکثر ماها در برابر عواطف و احساسات خودمون بی اطلاعیم ، و شاید چون تا حالا تو موقعیت بوجود اومدن اون احساس نبودیم ، حتی فکر کنیم که دارای اون احساس نیستیم ، که همین موضوع ممکنه خیلی به ضررمون تموم بشه...
    مرحله اول برای مدیریت احساسات به نظرم شناخت خودمون هست و شناخت خودمون فقط با شناخت دیگران بوجود میاد ، یعنی اینکه ما با دیدن سرنوشت و حال و احوال دیگران تو مواقع مثلا عصبانیت ، حسادت ، کینه ، عشق و دوست داشتن ، به درک بهتری درباره خودمون دست پیدا ، و تو رحله بعد به سراغ راهی برای مکنترلشون بگردیم...
    نظر شما در این باره چیه؟
    منظورم از تمرکز نکردن روی یه موضوعی که روش حساسیم فرار کردن ازش نبود، چون ذهن که از روی اون موضوع بیاد کنار ناخودآگاه باهاش کنار میاد (برای من اینطور بوده تو بعضی موقعیتها)
    این مساله فقط وقت بیشتری بهمون میده تا راحتتر و بدون فشار روحی باهاش کنار بیاییم

    خب من هم موافقم با اینکه بدونیم احساساتمون چی هستن و در چه مواردی نقطه ضعف یا قوت داریم
    چون این باعث میشه که بتونیم مسائل مختلف کنار بیایم (البه شاید، نظر من بود)
    درسته، مثلا تا وقتی ما ندونیم عاشق شدن، دوست داشتن، ترک شدن از طرف کسی به هر دلیلی، از دست دادن موقعیتی و ... چیه نمیتونیم در مورد احساساتمون در این زمینه تصمیمی بگیریم.


    ولی خب بیشتر حرفا و اینکه ما شناخت پیدا کنیم نسبت به دیگران و خودمون همه ش تا وقتیه که وارد یه ماجرایی نشدیم
    شاید ما وقتی عصبانیت یک نفر سومی رو ببینیم بگیم چقد این کارش بچه بازیه یا اگه من بودم همچین کاری رو نمیکردم
    یا اگه ماجرای عشق و علاقه دوستمون رو ببینیم که داره توش میسوزه یا دست به کارایی میزنه که به نظر ما شاید خیلی احمقانه بیاد دائم بهش بگیم فلانی نکن، ارزش نداره، اهمیت نده و ...
    شاید اون کارش به بدتر از اینها هم بکشه ولی ما همیشه از بیرون میتونیم منطقی باشیم و حرفامون هم نصیحت گونه هست، در حالیکه اگه به اون که تو دل ماجراست بگیم میگه دلم میخواد ولی نمیشه، نمیتونم ...

    یه جورایی میشه اینکه بیرون گود نشستی میگی لنگش کن
    فک میکنید اگه خودمون اون اتفاق یا مشابهش برامون اتفاق بیفته چطوری باهاش برخورد میکنیم؟
    یه ذره این حرفا تو گوشمون میره؟

    به نظر من که تو این چیزا با نگاه به وضعیت دیگران نمیشه تو خودمون به چیزی برسیم، حداقل به این آسونیا نیست
    میدونین؟ به نظر من، افتادن تو یه ماجرایی که احساسات درگیر بشه خیلی آروم آروم اتفاق میفته (مثل اعتیاد می مونه) و یهو میبینی که وسطش هستی. حالا اون موقع چطوری باید مدیریتش کنی. اون موقع دیگه منطق کجا بود


    ببخشید زیاد حرف زدم


    www.daneshju.ir

  4. 3 کاربر از پست مفید *میشا* سپاس کرده اند .


  5. #13
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی کامپیوتر - نرم افزار
    نوشته ها
    2,968
    ارسال تشکر
    5,023
    دریافت تشکر: 4,729
    قدرت امتیاز دهی
    3407
    Array
    Bad Sector's: جدید102

    Arrow پاسخ : مدیریت احساسات !!! (چطور؟)

    به نظر من انسان نبايد احساسات خودشو پنهان كنه , چون اونوقته كه اين كار باعث ميشه كه فشارهاي روحي و... زيادي رو تحمل كنه و اين فشار ها تو زندگي فرد تاثير مي ذاره و از نظر رواني ديگه ارامش نداره . بايد انسان در خودش دنبال نقطه ضعفاش باشه و اونارو احيا كنه.

    انسان بايد احساسات خودشو آزاد كنه و به روشي درست و منطقي با اون كنار بياد. انسان اگه بخواد از زندگيش لذت ببره بايد اين احساسات رو بريزه بيرون و خودش بهش جهت بده.

    احساسات انسان مثل مددكاري ميمونه كه به شما كمك مي كنه و بهترين لحظه براي كنترل احساسات هم زمان شروع شدن اونه.
    برای داشتن چیزی که تا به حال نداشته اید
    باید کسی باشید که تا به حال نبوده اید

  6. 4 کاربر از پست مفید Bad Sector سپاس کرده اند .


  7. #14
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    برنامه ریزی اموزشی نیروی انسانی
    نوشته ها
    2,289
    ارسال تشکر
    6,414
    دریافت تشکر: 9,022
    قدرت امتیاز دهی
    5174
    Array
    ساناز فرهیدوش's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : مدیریت احساسات !!! (چطور؟)

    عقل و احساس در تمام افراد وجود دارند و ریک به تنهایی در زندگی افراد امورات رو به پیش نمی برند . اگر عنوان کنم که هر دو رو به کار بگیریم خیلی آرمانیه .، و اینکه کسی از هیچ یک استفاده نمی کنه درحیطه ی انسان های عادی قرار نمی گیره . در عین حال خیلی خوبه که بتونیم توارنی رو بین کاربرد عقل و احسای ایجاد کنیم و آنقدر رو ی خودمون کار کنیم که تو زندگی هر موردی که توازن ان رو بهم زد بتونیم با بحران و تغییر ایجاد شده کنار بیایم .
    وقتی هر یک از ما پا به دوره ی جوانی می گذاریمو مسئلیت های پیچیده تری رو بر عهده می گیریم باید یاد بگیریم تا در شرایط مختلف چه طور احساستمون رو کنترل کنیم و گرنه مجبور به ترک چیز هایی می شیم که شاید عاشقانه دوستشون داریم .برای مثال فردی که از نظر شخصیتی خیلی احساساتیه اگر نتونه بر احساستش غلبه کنه نمی تونه حرفه ایی مثا روان شناسی یا مشاوره رو دنبال کنه و موفق باشه چون در درجه اول خودش آسیب مبیبینه .درسته افراد نمی تونن 100 در صد خودشون رو تغییر بدهند اما اگر بخوهند می توانند خودشون رو با شرایط تطبیق بدهند .
    http://roksana65.blogfa.com/ساناز فرهیدوش
    وبلاگ خودشکوفایی

  8. 4 کاربر از پست مفید ساناز فرهیدوش سپاس کرده اند .


  9. #15
    کاربر جدید
    نوشته ها
    32
    ارسال تشکر
    80
    دریافت تشکر: 280
    قدرت امتیاز دهی
    25
    Array

    پیش فرض پاسخ : مدیریت احساسات !!! (چطور؟)

    نقل قول نوشته اصلی توسط *میشا* نمایش پست ها
    منظورم از تمرکز نکردن روی یه موضوعی که روش حساسیم فرار کردن ازش نبود، چون ذهن که از روی اون موضوع بیاد کنار ناخودآگاه باهاش کنار میاد (برای من اینطور بوده تو بعضی موقعیتها)
    این مساله فقط وقت بیشتری بهمون میده تا راحتتر و بدون فشار روحی باهاش کنار بیاییم

    خب من هم موافقم با اینکه بدونیم احساساتمون چی هستن و در چه مواردی نقطه ضعف یا قوت داریم
    چون این باعث میشه که بتونیم مسائل مختلف کنار بیایم (البه شاید، نظر من بود)
    درسته، مثلا تا وقتی ما ندونیم عاشق شدن، دوست داشتن، ترک شدن از طرف کسی به هر دلیلی، از دست دادن موقعیتی و ... چیه نمیتونیم در مورد احساساتمون در این زمینه تصمیمی بگیریم.


    ولی خب بیشتر حرفا و اینکه ما شناخت پیدا کنیم نسبت به دیگران و خودمون همه ش تا وقتیه که وارد یه ماجرایی نشدیم
    شاید ما وقتی عصبانیت یک نفر سومی رو ببینیم بگیم چقد این کارش بچه بازیه یا اگه من بودم همچین کاری رو نمیکردم
    یا اگه ماجرای عشق و علاقه دوستمون رو ببینیم که داره توش میسوزه یا دست به کارایی میزنه که به نظر ما شاید خیلی احمقانه بیاد دائم بهش بگیم فلانی نکن، ارزش نداره، اهمیت نده و ...
    شاید اون کارش به بدتر از اینها هم بکشه ولی ما همیشه از بیرون میتونیم منطقی باشیم و حرفامون هم نصیحت گونه هست، در حالیکه اگه به اون که تو دل ماجراست بگیم میگه دلم میخواد ولی نمیشه، نمیتونم ...

    یه جورایی میشه اینکه بیرون گود نشستی میگی لنگش کن
    فک میکنید اگه خودمون اون اتفاق یا مشابهش برامون اتفاق بیفته چطوری باهاش برخورد میکنیم؟
    یه ذره این حرفا تو گوشمون میره؟

    به نظر من که تو این چیزا با نگاه به وضعیت دیگران نمیشه تو خودمون به چیزی برسیم، حداقل به این آسونیا نیست
    میدونین؟ به نظر من، افتادن تو یه ماجرایی که احساسات درگیر بشه خیلی آروم آروم اتفاق میفته (مثل اعتیاد می مونه) و یهو میبینی که وسطش هستی. حالا اون موقع چطوری باید مدیریتش کنی. اون موقع دیگه منطق کجا بود


    ببخشید زیاد حرف زدم
    نه بابا زیاد حرف نزدید ، گهر بار حرف زدید و از این بابت ممنونم ، خیلی صادقانه و کامل توضیح دادید...
    با قسمت اول حرفتون موافقم چون تو خیلی شرایط وقتی با یه اتفاق بد دچار دگر گونی احساسات میشم خیلی خوبه از چیزایی که برامون اون اتفاق رو یادآوری میکنن دوری کنیم ، دقیقا یکی از مهمترین مشاوره ها برای افرادی که دچار یه شکست عشقی شدن همینه که تمام خاطرات عشقشون رو از بین ببرن ، تمام اشیاء هدیه ها عکس ها و ... که براشون یاد معشوقشون رو تداعی میکنه رو دور بریزن و ارتباطشون رو به طور کامل باهاش قطع کنن.....

    اما قسمت دوم حرفاتون یه خورده نا امیدانه است ، یعنی من فکر میکنم منظور شما اینه که ما دربرابر احساسات اعلام نا توانی تمام بکنیم و فقط متظر بمونیم تا اون روز بیاد که از دگرگونی و فوران احساسات خنجر درد به قلبمون فرو بره و ما هیچ کاری نکنیم....

    من هرگز حاظر نیستم شکست رو قبولکنم و امیدوارم که همه جوونای کشورم هم همینطور باشن ، حتی اگه کل روانشناسا و فیلسوفای جهان گفته باشن که راهی برای مدیریت احساسات نیست ما نباید شکست رو بپذریریم و امیدوار باشیم که همین امید به ما آرامش میده....

    انشالله اگه الانم نشه و با این تاپیک هم نشه یه روزی میاد که با افتخار بهترین راه زندگی کردن در تعادل و توازن بین عقل و عواطفرو پیدا کرده باشیم و این راه رو در اختیار بقیه هم بذاریم....

    زندگی داشتن دوست داشتنی ها نیست
    دوست داشتن داشتنی هاست


  10. 3 کاربر از پست مفید آرامش درون سپاس کرده اند .


  11. #16
    کاربر جدید
    نوشته ها
    32
    ارسال تشکر
    80
    دریافت تشکر: 280
    قدرت امتیاز دهی
    25
    Array

    پیش فرض پاسخ : مدیریت احساسات !!! (چطور؟)

    نقل قول نوشته اصلی توسط Bad Sector نمایش پست ها
    به نظر من انسان نبايد احساسات خودشو پنهان كنه , چون اونوقته كه اين كار باعث ميشه كه فشارهاي روحي و... زيادي رو تحمل كنه و اين فشار ها تو زندگي فرد تاثير مي ذاره و از نظر رواني ديگه ارامش نداره . بايد انسان در خودش دنبال نقطه ضعفاش باشه و اونارو احيا كنه.

    انسان بايد احساسات خودشو آزاد كنه و به روشي درست و منطقي با اون كنار بياد. انسان اگه بخواد از زندگيش لذت ببره بايد اين احساسات رو بريزه بيرون و خودش بهش جهت بده.

    احساسات انسان مثل مددكاري ميمونه كه به شما كمك مي كنه و بهترين لحظه براي كنترل احساسات هم زمان شروع شدن اونه.
    آفرین خیلی خوشم اومد
    به نکته جالبی اشاره کردید ، در این باره قبلا هم شنیده بودم که اگه بتونیم راهی برای بروز احساسات به آرومی و با حوصله و دقت دست پیدا کنیم از فوران های ناگهانی اونا جلوگیری میکنیم ، و این خودش نیاز به بررسی های زیادی داره ، باید روش فکر کرد و تحقیق کرد....

    دقیقا منم موافقم که آدم نبادی احساساتشو سرکوب کنه چون اونجوری امکان پذیر نیست ، باید به راهی برای مدیریت احساسات برسیم نه کنترل احساسات ، یعنی جوری این احساسات رو خرج کنیم که کمترین ضربه رو از عوارضشون بخوریم...

    زندگی داشتن دوست داشتنی ها نیست
    دوست داشتن داشتنی هاست


  12. 4 کاربر از پست مفید آرامش درون سپاس کرده اند .


  13. #17
    کاربر جدید
    نوشته ها
    32
    ارسال تشکر
    80
    دریافت تشکر: 280
    قدرت امتیاز دهی
    25
    Array

    پیش فرض پاسخ : مدیریت احساسات !!! (چطور؟)

    نقل قول نوشته اصلی توسط roksana65 نمایش پست ها
    عقل و احساس در تمام افراد وجود دارند و ریک به تنهایی در زندگی افراد امورات رو به پیش نمی برند . اگر عنوان کنم که هر دو رو به کار بگیریم خیلی آرمانیه .، و اینکه کسی از هیچ یک استفاده نمی کنه درحیطه ی انسان های عادی قرار نمی گیره . در عین حال خیلی خوبه که بتونیم توارنی رو بین کاربرد عقل و احسای ایجاد کنیم و آنقدر رو ی خودمون کار کنیم که تو زندگی هر موردی که توازن ان رو بهم زد بتونیم با بحران و تغییر ایجاد شده کنار بیایم .
    وقتی هر یک از ما پا به دوره ی جوانی می گذاریمو مسئلیت های پیچیده تری رو بر عهده می گیریم باید یاد بگیریم تا در شرایط مختلف چه طور احساستمون رو کنترل کنیم و گرنه مجبور به ترک چیز هایی می شیم که شاید عاشقانه دوستشون داریم .برای مثال فردی که از نظر شخصیتی خیلی احساساتیه اگر نتونه بر احساستش غلبه کنه نمی تونه حرفه ایی مثا روان شناسی یا مشاوره رو دنبال کنه و موفق باشه چون در درجه اول خودش آسیب مبیبینه .درسته افراد نمی تونن 100 در صد خودشون رو تغییر بدهند اما اگر بخوهند می توانند خودشون رو با شرایط تطبیق بدهند .
    به نظر شما راهی هست که بشه قدرت فورانی احساساتی مثل عشق ، دوست داشتن ، یا مثلا خشم و عصبانیت که اگه هر کدوم توی مسیر خاص خودشون قرار نگیرن و از کنترل خارج بشن به راحتی زندگی خودمون و اطرافیانمون رو تباه میکنن ، کاهش داد ، یا شدتشون رو کمتر کرد؟

    زندگی داشتن دوست داشتنی ها نیست
    دوست داشتن داشتنی هاست


  14. 3 کاربر از پست مفید آرامش درون سپاس کرده اند .


  15. #18
    دوست آشنا
    نوشته ها
    436
    ارسال تشکر
    2,008
    دریافت تشکر: 1,614
    قدرت امتیاز دهی
    249
    Array

    پیش فرض پاسخ : مدیریت احساسات !!! (چطور؟)

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرامش درون نمایش پست ها
    اما قسمت دوم حرفاتون یه خورده نا امیدانه است ، یعنی من فکر میکنم منظور شما اینه که ما دربرابر احساسات اعلام نا توانی تمام بکنیم و فقط متظر بمونیم تا اون روز بیاد که از دگرگونی و فوران احساسات خنجر درد به قلبمون فرو بره و ما هیچ کاری نکنیم....

    من هرگز حاظر نیستم شکست رو قبولکنم و امیدوارم که همه جوونای کشورم هم همینطور باشن ، حتی اگه کل روانشناسا و فیلسوفای جهان گفته باشن که راهی برای مدیریت احساسات نیست ما نباید شکست رو بپذریریم و امیدوار باشیم که همین امید به ما آرامش میده....

    انشالله اگه الانم نشه و با این تاپیک هم نشه یه روزی میاد که با افتخار بهترین راه زندگی کردن در تعادل و توازن بین عقل و عواطفرو پیدا کرده باشیم و این راه رو در اختیار بقیه هم بذاریم....
    نه بابا، انقدرا هم ناامید نیستم، وگرنه که این تاپیک رو دنبال نمیکردم
    من هم امیدوارم و به شدت به دنیال راه حل هستم
    هیچ نشدنی وجود نداره
    همه ی ما قوی هستیم
    ذهن قوی، جسم قوی، برای مبارزه با مشکلات
    پیش به سوی کنترل احساسات

    جدا گفتماا، انقد دوس دارم روحیه مو بالا نگه دارم



    www.daneshju.ir

  16. 3 کاربر از پست مفید *میشا* سپاس کرده اند .


  17. #19
    کاربر جدید
    نوشته ها
    32
    ارسال تشکر
    80
    دریافت تشکر: 280
    قدرت امتیاز دهی
    25
    Array

    پیش فرض پاسخ : مدیریت احساسات !!! (چطور؟)

    نقل قول نوشته اصلی توسط *میشا* نمایش پست ها
    نه بابا، انقدرا هم ناامید نیستم، وگرنه که این تاپیک رو دنبال نمیکردم
    من هم امیدوارم و به شدت به دنیال راه حل هستم
    هیچ نشدنی وجود نداره
    همه ی ما قوی هستیم
    ذهن قوی، جسم قوی، برای مبارزه با مشکلات
    پیش به سوی کنترل احساسات

    جدا گفتماا، انقد دوس دارم روحیه مو بالا نگه دارم

    ماشالله به این همه روحیه....
    هر کسی برای خودش احتیاج به هدفی داره که بتونه با حزکت تو مسیر اون هدف به زندگیش جنب و جوش و رنگ و بویی ببخشه ، یکی هدفش پول درآوردنه ، یکی سیر کردن شکم بچه هاشه ، یکی هدفش مشهور شدنه یکی...... در هر صورت بدون هدف زندگی بیمعنیه ، و دست پیدا کردن به راهی برای مدیریت احساسات میتونه حتی از دست پیدا کردن به اون اهداف مفیدتر ، جذابتر و پر کاربرد تر باشه....

    زندگی داشتن دوست داشتنی ها نیست
    دوست داشتن داشتنی هاست


  18. 2 کاربر از پست مفید آرامش درون سپاس کرده اند .


  19. #20
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    منابع طبيعی و محيــط زيست
    نوشته ها
    578
    ارسال تشکر
    4,403
    دریافت تشکر: 3,142
    قدرت امتیاز دهی
    1178
    Array
    A M S E T I S's: جدید63

    Post پاسخ : مدیریت احساسات !!! (چطور؟)

    بحث جالبی هست...ممنون ازتون

    به نظر من همونطور که کنترل احساسات مهم هست بروز احساسات هم ضروری هستش...حالا اعم از هر احساسی مثه نفرت...عشق و...اما اینکه اونارو در کجا و چه شرایطی بروز بدیم یا کنترل کنیم خیلی مهمه....مثلا اگه یه زمان لازم باشه ما به یک نفر ابراز علاقه کنیم اما این کار رو نکنیم شاید برای همیشه اونو از دست بدیم و اینجاست که فرصت از دست رفته و پشیمونی میمونه...در مورد همه ی احساسات همینطوره..اگه نتونیم احساس خشم رو کنترل کنیم شاید عواقب خیلی بدی در پی داشته باشه ...گاهی اوقات باید عقل به احساسات غلبه کنه و این نیاز به تمرین داره چون اگه جایی که لازمه نتونیم خودمون رو کنترل کنیم ممکنه دیگه راه برگشت نباشه البته باید همیشه از رفتارهای اشتباهمون درس بگیریم...اما به نظرم هیچ ادمی نمیتونه کاملا احساسی یا منطقی باشه
    چون قطعا تو زندگی هر ادمی اتفاق هایی میوفته که نیاز به منطق یا احساسات داره....برای مدیریت احساسات میتونیم با تمرین و استفاده از کتاب هایی که در این مورد زیاد هست استفاده کنیم...امیدوارم بتونیم در هر موقعیتی بهترین تصمیم رو بگیریم
    آهنگ تــــــند زندگی، برای رقــــصیدن است نه دویدن!





  20. 3 کاربر از پست مفید A M S E T I S سپاس کرده اند .


صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سیستم‌ها و آینده مدیریت دانش
    توسط ریپورتر در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th October 2010, 10:11 AM
  2. علل ناکامی مدیریت کیفیت جامع
    توسط ریپورتر در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th September 2010, 10:55 AM
  3. تلفیق مدیریت بحران در راهبردهای سازمان
    توسط ریپورتر در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th September 2010, 10:32 AM
  4. مقاله: تئوری مدیریت از دیدگاه امام علی (ع)(مقاله کامل)
    توسط moji5 در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 15th December 2009, 05:23 PM
  5. مقاله: تلفیق مدیریت بحران در راهبردهای سازمان
    توسط diamonds55 در انجمن مدیریت صنعتی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th September 2008, 01:12 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •