بررسي مجموعه داستان "با گارد باز" حسين سناپور



«با گارد باز» مجموعه‌اى از بيست داستان کوتاه و خيلى کوتاه حسين سناپور است که در هر يک از آن‌ها موضوع متفاوتى را روايت مى‌کند. از خلوت و تنهايى يک شاعر گرفته تا رينگ بوکس يا خداحافظى زنى که براى اعدام مى‌رود و همين‌طور آزادى يک زندانى سياسى. در پشت جلد آن نوشته شده: «سر کشيدن به گوشه و کنار زندگى امروز و همين طور وقايع دهه‌هاى اخير و حتي گاهي به زواياى دور تاريخى، تنوع موضوعى داستان‌ها را سبب شده است و....»
عناوين داستان هاي اين مجموعه، از اين قرار است:
صف، ماه و پروين، صندلي، تاريکي، صخره نشين، تير و کمان و نشانه، اعلاميه، ديگر باور نمي کنم، دشمن، ميان خرده ريزه هاي جهان، آوازي کوتاه براي پدربزرگ، با گارد باز، آب دهان، طريق، شب، فرمان،روح اش با ما است، محاصره، اهل ميدان گاه، راه هاي دوگانه
حسين سناپور، نويسنده ايست که قبل از اين با رمانهاي "ويران مي آيي" و به خصوص "نيمه غايب" توانسته بود اعتناي اهل ادب را برانگيزد و حالا در مجموعه داستان "با گارد باز" با داستانهاي کوتاه او مواجه هستيم. اولين نکته اي که در برخورد با کتاب توجه خواننده را جلب مي کند تنوع گسترده موضوعاتي است که نويسنده براي داستانهايش برگزيده است، به گونه اي که مي توان گفت سناپور بيست موضوع مختلف را براي بيست داستانش انتخاب کرده. در نگاه اول پيدا کردن يک خط واحد که از آن بتوان به عنوان دغدغه نويسنده نام برد دشوار به نظر مي رسد، اما با کمي باريک بيني متوجه مي شويم که رشته باريکي همه اين داستانها را به هم متصل مي کند و آن نگاه نويسنده به انسان معاصر و مشکلات و دغدغه هايش است. اين نگاه حتي در داستانهايي مانند "طريق" و "تيروکمان و نشانه" که با نثر شاعرانه و قديمي به رشته تحرير در آمده اند نيز وجود دارد. نکته جالب توجه ديگر تعداد زياد داستانهاي بسيار کوتاه در اين مجموعه است، داستانهايي مانند"آب دهان"،"آوازي کوتاه براي پدر بزرگ" و "شب" که در دنياي داستان نويسي مدرن نمونه هاي آنها به وفور ديده مي شود که تعدادي از آنها به فارسي نيز ترجمه شده اند، اما در کشور ما توجه چنداني به آنها نشده است و البته در جاي خود مخالفا ن زيادي هم دارد و شجاعت نويسنده در اختصاص حجم زيادي از کتابش به اين داستانها ستودني است.در کل مي توان گفت که مجموعه داستان "با گارد باز"با در نظر گرفتن همه نقاط قوت و ضعفش تجربه هاي جديدي را به خواننده اش عرضه مي کند و او را وادار مي کند که به دنياي اطرافش نگاهي تازه بيندازد.
اندکي درباره برخي از داستان هاي اين مجموعه:
صف: گوياي حالت عادي مردم امروز است. شاکي ،کم حوصله و خشن .که در صفي براي حساب کالاهاي که خريدن ايستادن...
ماه پروين : زنداني سياسي که بعد از مدتي به خانه بازگشته و... اما مرد زير فشار شکنجه ها و فشارهاي روحي ديگر ...
صندلي: يک اتفاق ساده نشستن بر صندلي و نگاه کردن به ديگران با آنکه صندلي چندان هم براي نشستن مناسب و راحت نيست اما تنها جا براي نشستن است و ترس، از دست دادن همان جاي نامناسب موجب مي شود که فرصتهاي ديگر را از دست بدهد...
تاريکي: مردي سر خورده ناراضي که براي خالي کردن حس سر خوردگي و نارضايتي تن به زد خورد با مرد کلاه شاپوي مي دهد...
صخره نشين: گناه خود بر گردن ديگري انداختن است حکايت مردم روستاي که مي خواهند وجدان ناراحت خود را با مقصر دانستن فردي بي گناه از شر عذاب وجدان خلاص شوند...
با گارد باز: راويي داستان ذهن حريف کهنسال است، دستکشهاي سرخ حريف را چون سنجاقکهاي جوان توصيف مي کند و فرضي و جواني حريف آنها را در هوا مي چرخاند. با تجربه اي که دارد کوچکترين حرکت و حالت چهره را و دستان حريف را تجزيه وتحليل مي کند، او را دوست دارد زيرا اگر او با دستکشهاي قرمزش نبود نمي توانست آنجا حضور داشته باشد، اعتقاد دارد او مي بازد چون باخت و برد برايش معنا دارد اما باختن يا بردن براي خودش معني ندارد و در آخر زماني که ديگر هيچ چيز براي حريف مهم نيست جز آنکه زودتر از ان چهارگوش(رينگ) خلاص شود و ديگر گاردهايش بسته نيست و با گارد باز آنجا ايستاده همان طور که او از آغاز بازي با گارد باز در رينگ مقابلش ايستاده بود، ضربه آخر را به او مي زند تا بيشتر از ان معطل نشود.همانطور که برداشت مي شود مبارزه از ذهن حريف کهنسال به صورتي احساسي روايت مي شود...
آب دهان: اخرين لحظه هاي زندگي زني که براي اعدام مي بردنش تا ديگر زير شکنجه مورد آزار قرار نگيرد، زني( که حتي آنها اسمش را بي پيشوند(خانم...)نمي گفتند؟ داستان تا حدي بازگو کننده ان بهت ساکن در فضاي خيالي زندان است....




منابع: چشمه، بخوان داتکام، انجمن فرهنگي هنري سايه،