سالها مفتون سحر شاهنامه بودم و حكايت جمشيد و فريدون و كاوه و زال و رستم و سياووش و... آنچنان مرا شيفته خود كرده بودند كه مدتها بعنوان عضو هييت تحريريه مجله فردوسي به دنبال يافتن منابع و بحث و جدل در مورد ريشه ها و مفاهيم داستانهاي شاهنامه كردم يكي از قهرمانان محبوب من در شاهنامه سياووش است برايم باور كردني نبود كه چگونه در ميان اين همه دلاور شاهنامه او چنين محبوب است و حتي در سالهاي اخير هم مراسمي در رثاي او برگزار مي شود كه زنده ياد سيمين دانشور رمان مشهوري به نام " سووشون " يا همان " سياووشون " از روي حوادث سوگواري سياووش در شيراز نگاشته است سياووش فرزند كيكاووس, مردي است كه مظهر پاكي و نجابت است او از امتحان پدر بارها سر بلند بيرون مي آيد و توطئه سودابه فتان و حيله گر كه دل به گروي عشق نامشروع به سياووش داده از بين مي رود ولي كيكاووس اسير خود پرستي مي شود او مي خواهد كشتار كند اما سياووش نمي پذيرد ره به سوي آن سوي جيحون و سرزمين توران مي زند و طي حوادثي سياووش به طور دردناكي در آن ديار كشته مي شود و بعدها فرزند برومندش كيخسرو صاحب تاج و تخت ايران مي شود در شاهنامه مي خوانيم كه لشكريان ايران سالها با ياد خون خواهي از خون سياووش به توران حمله مي كنند نخست مي پنداشتم حكايت مرده پرستي و يا بهانه جوئي ايرانيان است كه قصه خونخواهي سياووش را مرتبا بيان مي كند اما تحقيقاتم نشان داد كه جريان فكري وجود داشته است كه سياووش را زنده نگاه دارد زيرا او مظهر پاكي و نجابت و انسانيت است و بقيه ماجراها كه ناشي از زياده خواهي حاكمان بوده ربطي به اين جريان فكري ندارد غرض از بيان اين نكته شاهنامه اي در اين مجال نوشتاري اين است كه اگر سخن از دهداري ها و دكتر اكرامي ها و دكتر برومندها و مكتب شاهين و اين روزها سخن از ناصر خان حجازي مي شود قصه مرده پرستي و يا به قول دوستي گريه انداختن و عشق به غم ايراني امروز و يا ساختن مبارز از حجازي نيست بلكه بهانه اي است كه از مهره اي تاثير گذار و انسان و الگوي مناسبي در فوتبال پر غوغا و لي ناكار آمد گفته شود و از اين رو است كه اين روزها از ناصر خان حجازي مي نگارم همان طوري كه سالها است گاه و بي گاه از پرويز خان دهداري و ديگر بزرگان گفتم روز يكشنبه 8 خرداد هم مي تواند بهانه اي براي ارج نهادن به ناصر خان باشد بازي پرسپوليس و سپاهان چون بازي پرسپوليس ويا سپاهان با فولاد و يا استقلال و ملوان بندر انزلي مي تواند ياد آور ناصر خان حجازي باشند چرا بازي پرسپوليس و سپاهان مي تواند فرصتي براي ياد آوري ناصرخان حجازي باشد ؟ زيرا در يك سو پرسپوليس قرار دارد كه ادعاي باشگاه فرهنگي وورزشي مي كند و مديرانش سخن از فرهنگ دارند و سر مربي اين تيم معروف ترين شاگرد ناصر خان بوده و در تاريخ پرسپوليس حكايت ناصر خان بسيار نگاشته شده است حبيب كاشاني در مراسم ناصر خان حجازي متعجب از محبوبيت عقاب بود !! و اين شگفتي او براي همه عجب مي نمود كه مدير عامل باشگاه پرسپوليس به چه دليل بايد از اين همه محبوبيت ناصر خان متعجب باشد حال كه او مدعي است كه متوجه اين نكته شده است بايد مراسمي بزرگ براي ناصر خان تدارك ببينند شايد زيباترين صحنه ها مي تواند از سوي تيم پرسپوليس رقيب سالهاي دور و نزديك ناصر خان بوجود آيد در بازيهاي هفته گذشته تيمهاي اصفهاني در برابر حريفان آُسيائي خود انتظار داشتيم ياران و دست اندركاران دو تيم و حتي مديران و تماشاچيان براي سر مربي اسبق خود سنگ تمام بگذارند در ورزشگاه فولاد شهر عكس بزرگ او را نصب كنند بازيكنان دو تيم در زير پيراهن خود عكس او را داشته باشند و در هنگام زدن گل آن را به معرض نمايش بگذارند و به حرمت سوگ جامعه فوتبال آن گونه شادماني پس از گل نداشته باشند ...اما پرسپوليسي ها و سر مربيشان مي توانند پوستر بزرگ ناصر خان را به ورزش بياورند مي توانند حتي در حركتي نمادين همه پيراهن شماره يك را در آغاز بازي بپوشند و يا اقداماتي داشته باشند كه نشان دهند رقابت داخل زمين هيچ ربطي به رفاقت بيرون آن ندارد پرسپوليس مي تواند قدمي بزرگ براي دوستي ها بردارد پرسپوليسي ها به ناصر خان مديونند او دروازه بان تيم ملي آنها در ساليان دور و دراز بوده است اما سپاهان حكايت ديگري دارد در سپاهان دو نكته بزرگ وجود دارد اولي آن كه ناصر خان سر مربي سابق اين تيم است و از سوئي اصفهانيها مي دانند كه سالها ناصر خان براي فوتبال اين شهر زحمات زيادي كشيده است اما نكته سوم كه بارز تر است امير قلعه نوئي است امير قلعه نوئي در مراسم ناصر خان يا حضور نداشته است و يا حضورش به شكار عكاسان در نيامده است كه اين بعيد است وقتي قلعه نوئي در هنگام ملاقات حضوري با ناصر خن صاحب عكاس است چگونه در مراسم ختم مخفيانه مي آيد؟ قلعه نوئي مردي است كه دلگيري هاي فراواني از او است او در طي سالهاي زندگاني ناصر خان حق شاگردي را به طرز شايسته اي ادا نكرد او در مرگ ناصر خان پختگي نشان نداد او در سوگ ملت و خيل بزرگان استقلال بي تفاوت در مورد مسائل بي ارزش داخل ميدان فوتبال سخن گفت حكايت فينال ايراني و اصفهاني در هنگامي كه ناصر خان هنوز به خاك سپرده نشده بود حرفهاي نسنجيده از او بود كه بايد بزرگ مي نمود قلعه نوئي نبايد از ياد ببرد آنهائي كه به دهداري جفا كردند هنوز مورد باز خواست هستند تيم ملي به رهبري پرويز خان دهداري در سال 1365 با مضحكه استعفاي دسته جمعي شماري از ملي پوشان مواجه شد و هنوز پس از 25 سال آنها فراموش نشده اند كه چه بر سر دهداري آوردند امير قلعه نوئي بايد بداند عمر مربيگري هم چند سالي اما زمان انسانيت طولاني است او بعنواني يك فوتباليست يك استقلالي و يك شاگرد بايد بزرگ باشد بي اعتنائي او به ناصر خان او را بزرگ نمي كند او چه بخواهد چه نخواهد در تاريخ فوتبال ما جايگاهي بسيار متفاوت با ناصر خان دارد پس بازي يكشنبه بايد حضور پررنگي در اداي دين شاگرد به استاد داشته باشد به قصه مرگ سياووش و سووشون و قدر داني از بزرگان باز مي گرديم و از ناصر خان صحبت مي كنيم كه چه اين آقايان قدر دان باشند و چه نباشند او بزرگ است و چه خوب خواهد بود كه اين آقايان بهر جايگاه انسانيت و شرف و پهلواني به خود آيند باشد كه چنين بادا
تورج عاطف/ www.tourajateef.blogfa.com