دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 35 از 35 نخستنخست ... 2526272829303132333435
نمایش نتایج: از شماره 341 تا 349 , از مجموع 349

موضوع: اشعار نادر نادرپور

  1. #341
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار نادر نادرپور

    سفید و سیاه

    ای شما ، پرندگان دور
    سالیان سبز
    سالیان کودکی
    سالیان سبزی ضمیر و سبزی زمین
    روزگار خردسالی من و جهان
    سالیان خاکبازی من و نسیم
    تیله بازی من و ستارگان
    تاب خوردن من و درخت با طناب و نور
    ای پرندگان جاودانه در عبور
    سالیان سبز ، سالیان کودکی
    سالیان قصه های ناشنیده ای که دایه گفت
    قصه های دیو قصه های حور
    سالیان شیر و خط و سالیان طاق و جفت
    سالیان گوجه های کال و تخمه های شور
    سالیان خشم و سالیان مهر
    سالیان ابر و سالیان آفتاب
    سالیان گل میان دفتر سفید
    پر میان صفحه ی کتاب
    سالیان همزبانی قلم
    با مداد سوسمار اصل
    سالیان جامه های کازرونی چهار فصل
    چهره های ساده ی عروسکی
    سالیان سبز
    سالیان کودکی
    سالیان رفتن علی کنار حوض
    طوطی رضا
    آش ، سرد شد
    سار از درخت پر کشید
    سالیان فتح رستم و شکست اشکبوس
    جنگ موش و گربه ی عبید
    بوی جوی مولیان رودکی
    سالیان صبح خیزی بزرگمهر
    کامرانی برادران برمکی
    سالیان سبز
    سالیان کودکی
    سالیان باغ بی درخت مدرسه
    ترکه های تازه ی انار
    دست های کوچک کبود
    سالیان خنده و سلام و بازی و سرود
    سالیان آن کلاس درس
    آن دژ گشاده بر طلایه ی افق
    آن در گشوده بر سپیده ی بهشت
    سالیان آن یگانه تخته ی سیاه
    با گچ سفید سرنوشت
    سالیان خامی خیال
    سالیان پاکی سرشت
    ای شمار پرندگان دور
    سالیان بی نشان کودکی
    سالیان مهربانی خدا
    من کجا ، شما کجا ؟
    من دگر نه آن کسم که پیش چشم اوستاد
    بر جبین تخته ی سیاه ، داغ واژه ی سفید می نهاد
    حالیا ، منم که در حضور سرنوشت
    با سر سفید ، شرمم اید از سیاهی سرشت
    می هراسم از سوال و می گریزم از نگاه
    با لب خموش ، می رسم به انتهای راه
    آری ای پرندگان سالیان دور
    ای ستارگان آسمان صبحگاه
    بنگرید ‌ این منم
    بر ضمیر لوحه ای سفید
    نقش نقطه ای سیاه
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  2. #342
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار نادر نادرپور

    شهر رمضان

    شهر از فراز بام هویداست
    پاییز ، برگ های درختان را
    با دست های لرزان اوراق کرده است
    چشمش هنوز در پی هر برگ می دود
    باران ، نوار پهن خیابان را
    چون کفش عابرانش ، براق کرده است
    وز هر دو سوی ، حاشیه ی این نوار را
    دندان برگ های خزان خورده می جود
    انواع سوسک های فلزین ، بر این نوار
    همواره از دو سوی روانند
    این رهروان زنده ی بی جان
    با چشم های گرد درخشان
    با شاخ های نازک نورانی
    بی اعتنا به آدمیانند
    من ، از فراز چتر درختان
    همراه این نوار نگاهم را
    تا دور می فرستم
    آنجا که خانه های پرکنده
    مانند جعبه های پر کبریت
    در پنجه ی حریق خزانند
    آنجا که نورهای پس پرده
    سیگارهای شامگهانند
    آنجا که روشنایی چشمک زن چراغ
    سر فصل رفتن است و سر آغاز آگهی
    آنجا که عمر آدمی و قامت درخت
    در پیشگاه منزلت آسمانخراش
    رو می نهند از سر خجلت به کوتهی
    آنگه ، من از فراز درختان دور دست
    بار دگر به سوی خود آرم نگاه را
    در آستان ، نظاره کنم شامگاه را
    بینم که زیر بارش ابر سیاه مست
    شهر از صدا پر است ولی از سخن ، تهی
    بانگ اذان به گنبد افلاک می خورد
    اما ، کلام حق
    در انزوای خانه ی من ، ‌خاک می خورد
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  3. #343
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار نادر نادرپور

    سفرنامه

    طیاره ی طلایی خورشید
    چرخی زد و نشست
    من با شفق پیاده شدم در فرودگاه
    آنگه ، درخت های جوان در دو سوی راه
    صف ساختند و پاشنه بر هم نواختند
    ما ، در میان هلهله ، تا شهر آمدیم
    مهمانسرای شهر پس از هرگز
    در انتظار آمدن ما بود
    ایوان او ، بلندترین جا بود
    ما ،‌رو به سوی شهر ، در ایوان قدم زدیم
    چون شب فرا رسید ، شفق ، شب به خیر گفت
    آنگاه ، در من آن شبح مست خوابگرد
    چون روح شب شکفت
    با پای او ، قدم به خیابان گذاشتم
    از عابری شتابان ، پرسیدم
    آقا !‌ چه ساعتی است ؟
    او در جواب گفت
    از ظهر ، یک دقیقه گذشته ست
    آغاز شام بود
    گفتم : کدام ظهر
    ظهری که زندگی را تقسیم می کند ؟
    بر چهره های رهگذران دوختم نگاه
    اینان ، معشاران کهن بودند
    همسایگان خانه ی من بودند
    در شهر دوردست جوانی
    شهری چنان که افتد و دانی
    اما به چشم حیرت خود دیدم
    کز پشت پوست ، خامه ی صورتگزمان
    سیمای پیرشان را ترسیم می کند
    مستی که عینکش را بر سر نهاده بود
    در کوچه ی کتابفروشان
    نام کتاب ها را می خواند و می گذشت
    عینک ، خطوط ذهنی او را
    برجسته می نمود
    من دیدم آنچه در سر او نقش بسته بود
    تقویم پاره پاره ی ایام
    فرجام روز و فاجعه ی شام
    سودای سرنوشت و سرانجام
    در پرتو چراغ ، زن پیر روسپی
    چون شیشه ی شرابش ، در هم شکسته بود
    بر من نگاه کرد
    در پشت چشم او
    دوشیزه ای جوان به تماشا نشسته بود
    مردی که کودکی را بر سینه می فشرد
    می آمد و تمام اندام فربهش
    در سایه ی حقیرش می گنجید
    وان سایه ی حقیر
    طفلی صغیر بود که از خواب جسته بود
    در شهر دوردست جوانی
    با جامه دان خاطره ها گشتم
    چون شب ز نیمه نیز فراتر رفت
    با آن شبح به خانه قدم هشتم
    در آستان خانه ، شبح ، شب به خیر گفت
    فردا سپیده دم
    طیاره ی طلایی خورشید
    آماده ی صعود و سفر بود
    من آمدم ز شهر به سوی فرودگاه
    اما ، درخت های جوان ،‌ در دو سوی راه
    پایی نکوفتند و سرودی نساختند
    زیرا که در کنار من این بار
    بیگانه ای به نام سحر بود
    وانان ،‌ مرا رفیق شفق می شناختند
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  4. #344
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار نادر نادرپور

    شب

    آتش در آب های روان بر فروخت ماه
    برخاست باد و آتش تندش فرونشست
    اما ، در آب ساکن زیر درخت ها
    عکسی فکنده بود که پیوسته می گسست
    باران ، به گریه بار سفر بسته بود و ، شب
    در بستر گشوده ی او خفته بود مست
    تا برتن برهنه ی او خیره ننگرد
    دست درخت راه نظر بر ستاره بست
    دست درخت را
    در دست خود فشردم ، رگ های او شکست
    مهتاب ، عمر شب را در شیشه کرده بود
    چون شیشه بر زمین زده شد ، آفتاب رست
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  5. #345
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار نادر نادرپور

    ایینه

    لب هایش آشیانه ی آتش بود
    با شعله های بوسه و دندان
    رقصی درون جامه ، نهان داشت
    چشمی به سوی اینه ، خندان
    هر ناز او ،‌ نیاز نمایش بود
    صبح از شکاف پیرهنش می تافت
    شب ، غرق در سجود و ستایش بود
    او ، زیر لب ،‌ از اینه می پرسید
    ایا من آن کسم که تو می خواهی ؟
    ایینه ، آشیانه ی آتش بود
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  6. #346
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار نادر نادرپور

    مستی

    یخ در بلور لیوان
    سنگی بر ینه
    ین سنگ ، از لهیب عطش آب می شود
    رنگش به چشم من
    رنگ لعاب کاشی و مهتاب می شود
    می نوشم آب را
    در من بدل به وسوسه ی خواب می شود
    خوابی سیاه و سنگین ، خوابی به رنگ سنگ
    سنگی بر ینه
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  7. #347
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار نادر نادرپور

    نامه ای به دوردست

    آه ای میانه بالا ،‌ آه ای گشاده موی
    ای نازنین اینه در چشم
    ای سبزی تمام جهان در نگاه تو
    ای آفتاب سرزده از بام باختر
    ای مشرق جوانی من جایگاه تو
    در سرزمین ظلمت ، ایا چگونه ای ؟
    آه ای سپید بازو ، آه ای برهنه تن
    ای بر سحرگهان تنت دست مهر من
    کنون در آن دیار ، خدا را چگونه ای ؟
    خرم ، شبان دور که در پرتو چراغ
    من می نوشم آنچه تو می خواندی
    من می شنیدم آنچه تو می گفتی
    تا شاید از کلام تو یابم نمونه ای
    فواره ی ظریف حیاطت گشوده بود
    نجوای نقره فامش می ریخت در سکوت
    تنها طنین بال مگس اوج می گرفت
    چون باد پنجه می زد بر تار عنکبوت
    تا می دمید روشنی نیلگونه ای
    کاغذ به روی کاغذ ،‌ روز از قفای روز
    در دفتر سپید تو پوسید و زرد شد
    چندین بهار آمد و چندین خزان گذشت
    تا هر سخن پرنده ی آفاقگرد شد
    ای بانوی کلام
    وقتی که دست من به هواخواهی دو لفظ
    سرگشته در میان دو معنی بود
    او را به لطف بوسه ی خود می نواختی
    ای خامش سخنگو ،‌ ای شوخ شرمگین
    ای دوست ، ای معلم ، ای ترجمان بخت
    ای سرخی خجالت بر گونه ی افق
    هنگام عشق بازی خورشید با درخت
    در آن غروبگاه بهاری
    وقتی که آفتاب تن تو
    از شامگاه بستر من می کشید رخت
    دیدم که همچو قلب زمین می گداختی
    ای از نژاد آهو ای از تبار ماه
    آن لحظه های گمشده ی دور یاد باد
    آه ای چراغ سرخ شقایق به دست تو
    پیوستنت به قافله ی نور یاد باد
    گویند : آسمان همه جا آبی است
    اما نگاه تو
    آن سبزی تمام بهاران چگونه است ؟
    ایا هنوز در همه عالم نمونه است ؟
    امروز شامگاه که بارانی از درون
    تصویر دلفریب ترا می شست
    از پرده ی تصور تاریکم
    می دیدم ای کسی که ز من دوری
    من با تو همچو اینه ،‌ نزدیکم
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  8. #348
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار نادر نادرپور

    پلنگ و ماه

    تو از دیده رفتی و ، از دل نرفتی
    وفای تو نارم ، خداوندگارا
    چه غم گر غروری پلنگانه داری ؟
    سرت از چنین باده خوش باد ، یارا
    چو دیدی که من خانه در ماه دارم
    پلنگ غرورت خروشید در تو
    برافراشت قامت که بر ماه تازد
    درافتاد و خشم تو جوشید در تو
    من آن شب چرا دل به شیطان سردم ؟
    چرا کار روشن ضمیران نکردم ؟
    چو دیدم که بالاتر از خود نخواهی
    چرا خانه ی ماه ، ویران نکردم ؟
    من آن شب چه نامهربان با تو بودم
    پشیمانی ام را نمی دانی امشب
    تو ای رفته از چشم و ای مانده در دل
    بر آفاق جان جکم می رانی امشب
    من امشب چه مستانه می نالم از تو
    تو در من ، چه جانانه می خوانی امشب
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  9. #349
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار نادر نادرپور

    زخم نهان

    در جگرم چون دهان ماهی زخمی است
    زخم گشفتی که کس نیافته نامش
    یا لب سرخ گشوده ای که هویداست
    چون لثه ی خالی انار کلامش
    زخم شگفتی که گر زبان بگشاید
    در سخنش راز معجزات مسیح است
    واژه ی گنگن از کرامتش همه گویاست
    لفظ غریب از لبش همیشه فصیح است
    تیغه ای از آهن گداخته در اوست
    چرخ زنان ، خون فشاند از دهن او
    خشم و خروشی نگفتنی است سکوتش
    زمزمه ای ناشنیدنی ، سخن او
    اوست دهانی که گرچه حنجره اش نیست
    می کوشد تا همیشه نغمه بخواند
    دردش ، چون گریه ، در گلو فکند چنگ
    تا مگر اعماق سینه را بدراند
    اوست دهانی که با خشونت دندان
    گونه ی بیرنگ ماه را بخراشد
    مردم چشمی که تیشه ی نظر او
    پیکره های ندیدنی بتراشد
    اوست که چون بیند آفتاب خزان را
    در وسط آسمان به جلوه نمایی
    ترسد کاین کاغذ کبود بسوزد
    در پس آن ذره بین دوره طلایی
    چشم است این یا دهان ؟ درست ندانم
    دانم کز خون من پر است پیامش
    در جگرم ،‌ چون دهان ماهی زخمی است
    زخم شگفتی که کس نیافته نامش
    این دهن سرخ ، این بردیگی زخم
    می خندد بر حیات برزخی من
    در بن دندان او ، به تردی انگور
    می ترکد لحظه های دوزخی من
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



صفحه 35 از 35 نخستنخست ... 2526272829303132333435

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ღرمان عاشقانه " امشب با عشق تو می میرم "ღ
    توسط *yas* در انجمن رمان ایرانی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: 1st June 2011, 09:58 PM
  2. مقاله: سبک اشعار بهار ( قسمت اول )
    توسط AreZoO در انجمن نقد و بررسی ادبی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 1st October 2010, 02:30 PM
  3. مقاله: شعــــــر و ادب پـــــارســـــــــی
    توسط AreZoO در انجمن تاریخ ادبیات ایران و جهان
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: 12th September 2010, 02:11 PM
  4. ۸۰ درصد بیماریهای نادر خاستگاه ژنتیکی دارد
    توسط آبجی در انجمن خبرهای پزشکی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 3rd March 2010, 12:46 PM
  5. الگانس سر مي‌کني يا ميتسوبيشي!
    توسط Victor007 در انجمن اخبار اجتماعی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th December 2009, 09:01 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •