دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: رهي معيري

  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مدیریت
    نوشته ها
    217
    ارسال تشکر
    1,742
    دریافت تشکر: 527
    قدرت امتیاز دهی
    33
    Array

    Post رهي معيري


    رهی معیری با تخلص رهی از
    غزل‌سرایان معاصر ایران است.






    زندگی‌نامه
    محمدحسن (بیوک) معیری فرزند محمدحسن‏خان مؤیدخلوت و نوهٔ دوستعلی‌خان نظام‌الدوله در دهم اردبیهشت ۱۲۸۸ خورشیدی در تهران چشم به جهان گشود . پدرش قبل از تولد رهی درگذشته بود. رهی معیری تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد. آنگاه وارد خدمت دولتی شد و در مشاغلی چند خدمت کرد. از سال ۱۳۲۲ به ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر (بعداً وزارت صنایع) منصوب گردید. پس از بازنشستگی در کتابخانه سلطنتی اشتغال داشت.
    رهی از اوان کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی دلبستگی فراوان داشت و در این هنرها بهره‌ای بسزا یافت. هفده سال بیش نداشت که اولین رباعی خود را سرود:

    کاش امشبم آن شمع طرب می‌آمد
    وین روز مفارقت به شب می‌آمد


    آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست
    ای کاش که جانِ ما به لب می‌آمد

    در آغاز شاعری، در انجمن ادبی حکیم نظامی که به ریاست وحید دستگردی تشکیل می‌شد شرکت جست و از اعضای مؤثر و فعال آن بود و نیز در انجمن ادبی فرهنگستان از اعضای مؤسس و برجسته آن به شمار می‌رفت . وی همچنین در انجمن موسیقی ایران عضویت داشت . اشعار رهی در بیشتر روزنامه‌ها و مجلات ادبی نشر یافت و آثار سیاسی، فکاهی و انتقادی او در روزنامه باباشمل و مجله تهران مصور چاپ می‌شد. در شعرهای فکاهی و انتقادی از نام مستعار «زاغچه» ، «شاه پریون» ، «گوشه‌گیر» و «حق گو» استفاده می‌کرد.
    رهی معیری در سال‌های آخر عمر در برنامه گل‌های رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی می‌کرد. رهی در همان سال‌ها سفرهایی به خارج از ایران داشت از جمله: سفر به ترکیه در سال ۱۳۳۶، سفر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۳۷ برای شرکت در جشن انقلاب کبیر، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ۱۳۴۱ برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال در گذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگر در سال ۱۳۴۵. عزیمت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی، آخرین سفر معیری بود.


    آثار


    مجموعه‌ای از اشعار رهی معیری با عنوان سایه در سال ۱۳۴۵ به چاپ رسید. رهی بدون تردید یکی از چند چهره ممتاز غزل‌سرای معاصر است. سخن او تحت تأثیر شاعرانی چون سعدی، حافظ، مولوی، صائب و گاه مسعود سعد سلمان و نظامی است. اما دلبستگی و توجه بیشتر او به زبان سعدی است . این عشق و شیفتگی به سعدی، سخنش را از رنگ و بوی شیوه استاد برخوردار کرده است، و حتی گفته‌اند که همان سادگی و روانی و طراوت غزلهای سعدی را از بیشتر غزلهای او می‌توان دریافت.
    گاه‌گاه، تخیلات دقیق و اندیشه‌های لطیف او شعر صائب و کلیم و حزین و دیگر شاعران شیوه اصفهانی را به یاد می‌آورد و در همان لحظه زبان شسته و یکدست او از شاعری به شیوه عراقی سخن می‌گوید.
    رنگ عاشقانه غزل رهی، با این زبان شسته و مضامین لطیف تقریباً عامل اصلی اهمیت کار اوست، زیرا جمع میان سه عنصر اصلی شعر - آن هم غزل- از کارهای دشوار است.
    از شعرهای معروف او، خزان عشق (به عبارتی همان تصنیف مشهور "شد خزان گلشن آشنایی" که بدیع‌زاده آن را در دستگاه همایون اجرا کرد)، نوای نی، دارم شب و روز، شب جدائی، یار رمیده، یاد ایام، بهار، کاروان، مرغ حق است.

    شعر یاد ایامی

    یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
    در میان لاله و گل آشیانی داشتم
    گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار
    پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
    آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود
    عشق را از شوق بودم خک بوس درگهی
    چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم
    در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود
    در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
    درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من
    داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
    بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش
    نغمه ها بودی مرا تا همزبانی داشتم





    شعر شب زنده دار

    خاطر بی آرزو از رنج یار آسوده است
    خار خشک از منت ابر بهار آسوده است
    گر به دست عشق نسپاری عنان اختیار
    خاطرت از گریه بی اختیار آسوده است
    هرزه گردان از هوای نفس خود سرگشته اند
    گر نخیزد باد غوغا گر غبار آسوده است
    پای در دامن کشیدن فتنه از خود راندن است
    گر زمین را سیل گیرد کوهسار آسوده است
    کج نهادی پیشه کن تا وارهی از دست خلق
    غنچه را صد گونه آسیب است و خار آسوده است
    هر که دارد شیوه نامردمی چون روزگار
    از جفای مردمان در روزگار آسوده است
    تا بود اشک روان از آتش غم بک نیست
    برق اگر سوزد چمن را جویبار آسوده است
    شب سرآمد یک دم آخر دیده بر هم نه رهی
    صبحگاهان اختر شب زنده دار آسوده است









    چراغي داشتم، كردند خاموش،
    خروشي داشتم، كردند تاراج

  2. کاربرانی که از پست مفید سا را سپاس کرده اند.


  3. #2
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مدیریت
    نوشته ها
    217
    ارسال تشکر
    1,742
    دریافت تشکر: 527
    قدرت امتیاز دهی
    33
    Array

    پیش فرض پاسخ : رهي معيري



    آرامگاه رهي
    چراغي داشتم، كردند خاموش،
    خروشي داشتم، كردند تاراج

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •