دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: نان را از من بگیر ...

  1. #1
    همکار بخش مذهبی
    نوشته ها
    4,395
    ارسال تشکر
    7,424
    دریافت تشکر: 12,850
    قدرت امتیاز دهی
    7192
    Array

    Lightbulb نان را از من بگیر ...

    نان را از من بگیر ...

    اگر می خواهی ، هوا را از من بگیر ...

    اما ...


    خنده ات را نه...






    گل سرخ را از من مگیر
    سوسنی که می کاری
    آبی را که به ناگاه
    در شادی تو سر ریزمی کند
    موجی ناگهانی از نقره را
    که در تو می زاید
    از پس نبردی سخت باز می گردم
    با چشمانی خسته
    که دنیا را دیده است
    بی هیچ دگرگونی،
    اما
    خنده ات که رها می شود
    و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید
    تمامی در های زندگی را
    به سویم می گشاید
    عشق من،
    خنده ی تو
    در تاریک ترین لحظه ها می شکفد
    و اگر دیدی ، به ناگاه
    خون من بر سنگفرش خیابان جاری ست،
    بخند ،
    زیرا خنده ی تو
    برای دستان من شمشیری است آخته .
    خنده ی تو ، در پاییز
    در کناره ی دریا
    موج کف آلودش را
    باید بر فرازد ،
    و در بهاران ، عشق من،
    خنده ات را می خواهم
    چون گلی که در انتظارش بودم ،
    گل آبی ، گل سرخ
    کشورم که مرا می خواند .
    بخند بر شب
    بر روز ، بر ماه
    بخند بر پیچاپیچ خیابان های جزیره
    بر این پسر بچه ی کمرو
    که دوستت دارد ،
    اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم ،
    آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند ،
    نان را
    هوا را
    روشنی را
    بهار را
    از من بگیر
    اما خنده ات را هرگز
    تا چشم از دنیا نبندم .

    پابلو نرودا
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر


  2. 12 کاربر از پست مفید طلیعه طلا سپاس کرده اند .


  3. #2
    همکار بخش مذهبی
    نوشته ها
    4,395
    ارسال تشکر
    7,424
    دریافت تشکر: 12,850
    قدرت امتیاز دهی
    7192
    Array

    پیش فرض پاسخ : نان را از من بگیر ...

    بیشتر بدانیم ...


    پابلو نرودا
    (۱۲ ژوئیه ۱۹۰۴- ۲۳ سپتامبر ۱۹۷۳) نام مستعار نویسندگی ریکاردونفتالی ریه‌س باسوآلتو دیپلمات،

    سناتور و شاعر شیلیایی و برنده جایزه ادبیات نوبل بود. وی نام مستعار خود را از یان نرودا شاعر اهل چک انتخاب کرده بود.


    او در شهر پارال در ۴۰۰ کیلومتری جنوب سانتیاگو بدنیا آمد. پدرش کارمند راه آهن و مادرش معلم بود. هنگامی که دو ماهه بود

    مادرش درگذشت و او همراه پدرش در شهر تموکو ساکن شدند.


    نرودا از کودکی به نوشتن مشتاق بود و بر خلاف میل پدرش با تشویق اطرافیان روبرو می‌شد. یکی از مشوقان او گابریلا میسترال بود که خود بعدها

    برنده جایزه نوبل ادبیات شد. نخستین مقاله نرودا وقتی که شانزده سال داشت در یک روزنامه محلی چاپ شد.


    با رفتن به دانشگاه شیلی در سانتیاگو و انتشار مجموعه‌های شعرش شهرت او بیشتر شد و با شاعران و نویسندگان دیگر آشنا شد.

    مدتی به عنوان کارمند دولت شیلی به برمه و اندونزی رفت و به مشاغل دیگر نیز پرداخت. بعد مامور به کنسولگری شیلی در بارسلون و

    بعد کنسول شیلی در مادرید شد. در همین دوره جنگ داخلی اسپانیا در گرفت. نرودا در جریان این جنگ بسیار به سیاست پرداخت و

    هوادار کمونیسم شد. در همین دوره با فدریکو گارسیا لورکا دوست شد.


    پس از آن نرودا کنسول شیلی در پاریس شد و به انتقال پناهندگان جنگ اسپانیا به فرانسه کمک کرد. بعد از پاریس به مکزیکو رفت. در آنجا

    با پناه دادن به نقاش مکزیکی داوید آلفارو سیکه‌ایروس که مظنون به شرکت در قتل تروتسکی بود، در معرض انتقاد قرار گرفت.


    در ۱۹۴۳ به شیلی بازگشت و پس از آن سفری به پرو کرد و بازدید از خرابه‌های ماچوپیچو بر او اثر کرد و شعری در این باره سرود.


    در ۱۹۴۵ به عنوان سناتوری کمونیست در سنای شیلی مشغول شد و چهار ماه بعد رسما عضو حزب کمونیست شیلی شد. در ۱۹۴۶ پس

    از شروع سرکوبی مبارزات کارگری و حزب کمونیست او سخنرانی تندی بر ضد حکومت کرد و پس از آن مدتی مخفی زندگی کرد. در سال ۱۹۴۹

    با اسب از مرز به آرژانتین گریخت.


    یکی از دوستان او در بوئنوس‌آیرس شاعر و نویسنده گواتمالایی میگل آنخل استوریاس، برنده بعدی جایزه نوبل ادبیات بود. نرودا که شباهتی

    به آستوریاس داشت با گذرنامه او به پاریس سفر کرد. پس از آن به بسیاری کشورها سفر کرد و مدتی نیز در مکزیک بسر برد. در همین دوره

    شعر بلند آواز مردمان را سرود.


    در دهه ۱۹۵۰ به شیلی بازگشت. در دهه ۱۹۶۰ به انتقاد شدید از سیاست‌های آمریکا و جنگ ویتنام پرداخت.

    در ۱۹۶۶ در کنفرانس انجمن بین‌المللی قلم در نیویورک شرکت کرد. دولت آمریکا به دلیل کمونیست بودن از دادن روادید به او خودداری می‌کرد ولی با

    کوشش نویسندگان آمریکایی، بویژه آرتور میلر، در آخر به او ویزا دادند.


    در ۱۹۷۰ نام او به عنوان نامزد ریاست جمهوری مطرح بود اما او از سالوادور آلنده حمایت کرد.


    در ۱۹۷۱ برنده جایزه نوبل ادبیات شد.

    ویکی پدیا
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر


  4. 5 کاربر از پست مفید طلیعه طلا سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •