شوخی در جبهه
الهی با ذوالجناح محشور بشی!
در رفت و آمد روی قلهها و ارتفاعات «قاطر» حکم تفنگ در جنگ را داشت.
هیچ چیزی جایگزین آن نبود. گاهی آذوقه و مهمات لشگری را جابجا میکرد.
گاهی که جناب قاطر خسته و درمانده میشد و دیگه نای حرکت کردن نداشت، یکی از بچهها در گوشش میگفتند:
«راه برو حیوون! مزدت محفوظ است. ایشالله تو هم با ذوالجناح امام حسین(ع) محشور میشی!!! البته اگر طاقت بیاوری و
پشت به دشمن و رو به میهن نکنی...»
شاگرد شوفر
وقتی یک شاگرد شوفر، مکبر نماز شود!
یه روز حاج آقا رفت به رکوع، هر ذکر و آیهای بلد بود خواند تا کسی از نماز جماعت محروم نماند.
مکبر هم چشم هایش را دوخته بود به ته سالن و هر کسی وارد شد به جای او یاالله میگفت.
برای لحظاتی کسی وارد نشد و مکبر بنا به عادت شغلی اش بلند گفت : «یاالله نبود... حاج آقا بریم !!!»
چند نفری از صف اول زدند زیر خنده. بیچاره حاج آقا را دیدم که شانه هایش حسابی افتاده بودند به تکان خوردن.
منبع
علاقه مندی ها (Bookmarks)