دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 28 , از مجموع 28

موضوع: اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

  1. #21
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    داستاني كه تمام نمي‌شود (روايتي داستاني از زندگي شهيد مرتضي مطهري)

    داستاني كه تمام نمي‌شود، روايتي داستاني از زندگي شهيد مرتضي مطهري است كه توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسيده است.

    نويسنده كتاب احمد عربلو داستان را در سيزده روايت تعريف كرده و براي هر روايت نامي گذاشته است؛ در روايت اول نويسنده توضيح داده كه چطور ماجراي نوشتن كتاب شروع شد و از كجا شكل گرفت و اينكه بچه‌هاي كلاسش مي‌خواستند هديه‌اي براي روز معلم برايش تهيه كنند و از او نظر خواستند و او هم گفت كه بهترين هديه برايش اين است كه بچه‌ها در نوشتن كتاب به او كمك كنند...

    نويسنده تولد شهيد مطهري را در روايت دوم كتاب اين چنين بيان مي‌كند:

    «سكينه خانم خواب مي‌ديد؛ يك خواب شيرين و سرتاسر عطرآگين. او مي‌ديد كه زنان ده در مسجد جمع شده‌اند تا بانو برسد. لحظاتي بعد، بانو از راه رسيد. بلند قامت بود و يك لباس عربي به تن داشت. همراهش دختركاني بودند كه گلابدان در دست داشتند. بانو به هر زني كه مي‌رسيد، به دخترها اشاره مي‌كرد كه به رويش گلاب بپاشند. سكينه خانم، بي‌قرار رسيدن بانو بود. لحظه‌اي بعد بانو و دخترها به نزديك او رسيدند.

    بانو به دخترها گفت: «به ايشان سه مرتبه گلاب بپاشند».

    بوي گلاب تمام وجودش را پر كرد؛ اما نگران شد، پيش دويد رو به بانو كرد و پرسيد: «بانوي من! چرا فرموديد روي من سه بار گلاب بپاشند؟!»

    بانو، نگاهي پر از مهرباني به او انداخت و گفت: «به خاطر آن طفلي كه باردارش هستي، او خدمات زيادي به اسلام خواهد كرد.»

    سكينه خانم از خواب پريد تمام وجودش، غرق در عطر گلاب به سجده افتاد و در انتظار رسيدن كودكش بي‌تاب شد.

    در يكي از روزهاي سرد زمستان 1299، فرزندي در خانه شيخ محمدحسين مطهري، در فريمان، متولد شد كه نام او مرتضي چهارمين فرزند شيخ بود».

    نويسنده درباره روايت سوم با نام مسافر جوان مي‌گويد: «دو روز تمام مطالعه كردم. از پدرم هم كمك گرفتم. سراغ اينترنت هم رفتم تا بتوانم مطالب خوبي درباره حال و هواي دوران نوجواني استاد مطهري پيدا كنم. يادداشت‌هاي زيادي را جمع‌آوري كردم و آماده شدم تا آن‌ها را سر كلاس بخوانم، اول موقع حرف زدن كمي اضطراب داشتم. ترسيدم نكند چيزي از ذهنم برود و تپق بزنم يا اطلاعاتم كامل نباشد و آقاي دبير ايراد بگيرد؛ اما آرام آرام به خودم مسلط شدم و نيم ساعت تمام حرف زدم. او سخنانش را اينگونه ادامه داد: «مرتضي نوجوان سر زنده و شادابي بود كه با تمام هم سن و سالانش تفاوت داشت. او تشنه آموختن و دانستن بود... تا اينكه تصميم مي‌گيرد براي آموختن بيشتر به مشهد برود تا در حوزه‌ علميه‌ آنجا درس بخواند علي‌رغم مخالفت مادر، پدرش كه شور و شوق او را مي‌ديد رضايت مادر را بدست آورد و مدت دو سال به مشهد رفت. چون مدرسه‌هاي حوزه‌ علميه مشهد به تعطيلي كشيده شد، مرتضي كه هزاران اميد و آرزو را در سر مي‌پروراند مجبور به بازگشت به فريمان شد اما نااميد شد و تصميم گرفت به قم برود. سرانجام مرتضي مطهري در سال 1315 خانواده‌اش را راضي كرد كه براي تحصيل به شهر مقدس قم برود. مرتضي با پول خيلي مختصري كه پدرش به او داده است راهي قم شد، او هر چه كرد، نتوانست حجره مناسبي براي خود پيدا كند. اين بود كه مجبور شد در قسمتي از مدرسه فيضيه كه دالان درازي بود و نزديك دستشويي‌ها قرار داشت اتاقي بگيرد. مرتضي با شور و شوق عجيب شروع كرد به درس خواندن اما كم‌كم گرسنگي و سوءتغذيه او را از پا انداخت...».

    خود استاد مطهري در اين باره مي‌نويسد:

    «در سال‌هاي اول مهاجرت به قم، كه هنوز از مقدمات عربي فارغ نشده بودم. چنان در انديشه‌ها غرق بودم كه شديداً ميل به تنهايي در من پديده آمده بود. وجود هم حجره‌اي‌ام را تحمل نمي‌كردم. حجره فوقاني عالي را به نيم حجره‌اي دخمه مانند تبديل كردم كه تنها با انديشه‌هاي خود به سر برم. در آن وقت نمي‌خواستم در ساعات فراغت از درس و مباحثه، به موضوع ديگري بينديشم...»

    روزهاي پر از درس عنوان روايت چهارم است كه نويسنده در آن به نحوه آشنايي استاد مطهري با امام خميني و علامه طباطبايي و ديگر اساتيد ايشان پرداخته است، در قسمتي از كتاب چنين آمده است: استاد مطهري در تابستان سال 1320 به اصفهان رفت. اين اتفاق، يكي از اتفاق‌هاي بسيار مهم زندگي استاد بود؛ چون كه او در آنجا با شخصيتي بسيار عارف و روحاني آشنا شد كه بعدها شيفته‌اش شد. نام اين مرد بزرگ، كه تأثيري بسيار عميق بر استاد گذاشت، حاج علي آقا شيرازي بود. او در اصفهان و در مدرسه صدر، نهج‌البلاغه امام علي(ع) را درس و شرح مي‌داد. جلسات درس او چنان شور و حال عجيبي داشت كه روح تشنه مرتضي مطهري را سيراب مي‌كرد.

    مؤلف روايت بعدي را به ازدواج شهيد مرتضي مطهري اختصاص داده است، و مي‌گويد چون ايشان از نظر مالي وضع چندان مناسبي نداشتند چه كسي حاضر بود با او زندگي كند و باعث رشد و شكوفايي علمي او نيز بشود؟ اما استاد مرتضي مطهري در ميان تمام خصوصيات خوبي كه داشت، يكي هم اين بود كه در همه كارها به خدا توكل مي‌كرد.

    مرتضي مطهري دختر آيت‌الله روحاني را كه استادش بودند براي ازدواج انتخاب كردند، خود همسر استاد مطهري در اين باره مي‌گويد:

    «يازده ساله بودم كه يك شب خواب ديدم به اتاق پدرم رفته‌ام. در اتاق پدرم، روي زمين يك ورق كاغذ افتاده بود وقتي كاغذ را برداشتم ديدم روي آن نوشته است: فلاني (يعني من) براي مرتضي در بيست‌ و نهم ماه عقد مي‌شود. از ديدن اين خواب خيلي تعجب كردم، اما آن را با هيچ‌كس در ميان نگذاشتم، تا اينكه مدتي گذشت. خواستگاران متعددي مي‌آمدند ولي مادرم مخالفت مي‌كرد تا اينكه وقتي سيزده ساله بودم آقاي مطهري به خواستگاريم آمدند و با مخالفت شديد مادرم روبه‌رو شد چون او در يك خانواده غير روحاني و مرفه بزرگ شده بود و مي‌گفت دخترم را به روحاني شوهر نمي‌دهم سرانجام بعد از مدتي مادرم راضي به ازدواج ما شد، روز بيست‌ و سوم مادرم موافقت كرد و همان روز آقاي مطهري گفتند: بيست و نهم براي عقد روز مناسبي است و موافقت شد. من در روز بيست‌ونهم به عقد ايشان درآمدم در آن وقت بود كه حقيقت خوابي كه ديدم برايم روشن شد».

    در ادامه نويسنده به مصاحبه‌اي كه با همسر استاد مطهري انجام داده و به فضايل و اخلاقياتي كه ايشان درباره همسرشان بازگو كرده پرداخته است. نويسنده در روايت ششم به مهاجرت استاد مطهري از قم به تهران مي‌پردازد و از آن به عنوان سخت‌ترين روزهاي زندگي استاد ياد مي‌كند، و اينكه ايشان در مدرسه سپه‌سالار هم درس مي‌دادند و جلسات درس ايشان جوان‌هاي زيادي را به خود جلب مي‌كرد و بسياري از دانشجويان سر كلاس ايشان حاضر مي‌شدند و علاوه بر همه اين‌ها استاد هفته‌اي يكبار براي ديدن استادش حاج آقا روح‌الله خميني و نيز شركت در جلسات درس علامه طباطبايي راهي قم مي‌شدند تا اينكه مسئولان دانشكده الهيات دانشگاه تهران تصميم گرفتند از ميان روحانيون و طلب‌ها عده‌اي را بعد از امتحانات سخت به صورت حق‌التدريس استخدام كنند. آقاي محمدتقي مطهري برادر استاد مطهري درباره ورود ايشان به دانشگاه تهران و چگونگي امتحانات چنين مي‌گويد:

    «امتحان كتبي هشت روز طول كشيد. سپس امتحان شفاهي شروع شد. در روز امتحان شفاهي، ميرزا احمدخان سعيدي دنبال استاد راه افتاده و با خود گفت: «مطهري امتحان كتبي را به اين خوبي داده است؛ حالا ببينيم آزمون شفاهي را چه كار مي‌كند.»

    كتاب امتحاني منظومه حاج ملاهادي سبزواري بود. كتاب را باز مي‌كند و بحثي به ميان مي‌آيد. استاد مطلب را شروع مي‌كند. بحث را از منظومه به اشارات مي‌برد و از اشارات به اسفار. در اين هنگام، آقاي راشد رو به استاد مي‌كند و مي‌گويد: «صبر كن. ما از بيست بالاتر نداريم. اين نمره بيست! حالا مطلب را ادامه بده تا ما استفاده كنيم.»

    جلسه تعطيل مي‌شود. استاد مي‌شود شاگرد و شاگرد مي‌شود استاد. شهيد مطهري يك ساعت و نيم صحبت مي‌كند و مطلب را به پايان مي‌رساند. راشد مي‌گويد: «واقعاً بهره بردم» و اين جمله را دوباره تكرار مي‌كند.

    نويسنده در روايت هفتم از اولين جرقه‌هاي انقلاب سخن به ميان مي‌آورد و اينكه استاد مطهري بعد از سخنراني شديداللحن خود در ميان افسران نيروي هوايي عليه حكومت و شاه دستگير و به زندان رفتند، در قم نيز آيت‌الله خميني را دستگير كرده بودند. استاد مطهري به قدري به آيت‌الله خميني دلبسته بودند كه ابياتي در رنج دوري از ايشان سرود. رژيم شاه در اثر پافشاري علماي بزرگ، مجبور شد استاد مطهري و ديگر يارانش را آزاد كند.

    نويسنده درباره چگونگي به وجود آمدن حسينيه‌ ارشاد، و اتفاقاتي كه منجر به استعفاي استاد از عضويت هيئت امناي حسينيه شده؛ از تعطيلي اين حسينيه در سال 1350 توسط رژيم شاه و بالاخره كناره‌گيري استاد از دانشكده الهيات در روايت هشتم سخن مي‌گويد و عنوان مي‌كند كه به رغم كناره‌گيري استاد از دانشگاه جلسات درس و بحث استاد هرگز تعطيل نشد؛ يكي از جلسات مهم استاد در آن ايام، جلسه‌اي بود كه در منزل او برگزار مي‌شد و در آن عده‌اي از اساتيد بزرگ فلسفه‌ دانشگاه تهران شركت مي‌كردند.

    يكي از كتاب‌هاي فلسفي استاد به نام شرح منظومه، نتيجه اين جلسات است.

    روايت نهم نيز درباره كاپيتولاسيون و ترور حسن علي منصور بود كه روحانيون و مردم به مخالفت شديد با آن پرداختند.

    نويسنده در روايت دهم دو داستان كوتاه را روايت مي‌كند كه در ذيل به بخشي‌هاي از آن اشاره شده است:

    «سرباز جوان براي چندمين مرتبه با دقت پنجره خانه استاد را زير نظر گرفت. برايش عجيب بود كه چرا هر شب نور سبزرنگي فضاي اتاق آن خانه را روشن مي‌كند. او نگهبان خانه يكي از سرهنگ‌هاي ارتش شاه بود. او را به آن محل آورده بودند تا به بهانه‌ نگهباني از خانه سرهنگ، خانه استاد مطهري را هم زير نظر داشته باشد تا اگر حركت مشكوكي ديد فوراً گزارش دهد. حالا آن نور سبز رنگ كه هر نيمه شب سر ساعت مشخصي روشن مي‌شد او را سخت به فكر برده بود: «نكند جلسه‌اي دارند؟ نكند اعلاميه مي‌نويسد؟ نكند نقشه‌اي مي‌كشند؟ نكند...»سرباز طاقت نياورد. در يكي از شب‌ها، آرام آرام خودش را از نرده‌هاي ساختمان بالا كشيد. صدايي آمد انگار صداي گفت‌وگو بود! درست حدس زده بود؛ يك نفر آرام آرام حرف مي‌زد. سرباز، سرش را آرام نزديك پنجره برد تا ببيند چه كساني مشغول صحبت‌ هستند؛ اما ناگهان با ديدن صحنه‌اي سر جا خشكش زد! استاد مطهري، رو به قبله ايستاده بود و نماز شب مي‌خواند. روي ديوار، يك تابلو سبز روشن بود و نور سبز ملايمي را به اتاق مي‌ريخت. روي آن با خط زيبايي، كلمه‌ »الله» نوشته شده بود.

    سرباز شرمسار شد. از نرده‌ها پايين پريد. با يادآوري صحنه به نماز ايستادن مرتضي مطهري، كه با سوز دل مشغول راز و نياز با خداوند بود، از خودش خجالت كشيد. با خود گفت: «چه حرف‌ها كه درباره اين مرد بزرگ به من نگفته بودند! چه خيال‌ها كه در سر من نبود!... خداوندا، مرا ببخش...»

    آن مأمور جوان، بعدها يكي از علاقمندان و مريدان استاد مطهري شد».

    در روايت‌هاي بعدي نويسنده از رفتار مناسب و نيك شهيد مطهري با فرزندانش سخن مي‌گويد و اينكه چطور مشتاقانه به مسائل فرزندانش رسيدگي مي‌كرد و در ادامه به مسائلي چون دستگيري شهيد مطهري و آزادشدنش، شهادت مصطفي خميني و وقايع پيروزي انقلاب و... پرداختند.

    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه137-140


  2. #22
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    مصاحبه با همسر مرحومه شهيد بهشتی

    س : اثر شهادت شهيد بهشتي در رابطه با خانواده ايشان و در رابطه با کل امت اسلامي را چگونه مي‌بينيد ؟

    ج : خيلي اثر ناگواري روي ما گذاشت ، واقعا هنوز که هنوز است هيچ کس نمي‌تواند باور کند که آقاي بهشتي از بين ما رفته ، مثل اين است که هنوز در جمع ما هستند .

    تقريبا دو سال بود که دشمن رودرروي ايشان ايستاده بود و مرتب بر عليه شهید توطئه و دشنام بود و مرتب تهمت مي زدند. اين شهادت باعث شد که ايشان خودش را بيشتر جلوي مردم عيان کند و زندگي و خانواده‌اش را مردم ، بخصوص آنهايي که تابحال نشناخته بودند بيشتر بشناسند و از اين نظر شهادت مرحوم بهشتي اثر عجيبي روي مردم گذاشت.

    س : ما بعد از فاجعه هفتم تیرمي‌بينيم که انسجام عجيبي بين ملت بوجود مي‌آيد نظر خود شما در اين مورد چيست ؟

    ج : شهید از اول نهضت که شروع شد و پيش از انقلاب 15 سال دنبال امام بودند همه ايشان را خوب مي‌شناختند. او چهره شناخته شده‌اي بود . چهره‌اي نبود که پنهان باشد و بعد پيدا بشود ولي بعد از اينکه اين تهمتهاي ناروا به وی زده شد ، اين حرفها در روحيه مردم اثر گذاشته بود بعضيها داشت باورشان مي‌شد !

    چرا : براي اينکه مي‌گفتند يقين بوده و ما نمي‌ديديم ! ولي بعد از شهادت ايشان طوري شد که دشمن و دوست گريه کردند حتي دسته دسته مي‌آمدند و از من مي‌خواستند که اگر آقاي بهشتي را خواب ديديد بگوئيد ما را حلال کنند خيلي تهمتهاي ناروا زديم به ايشان خيلي حرفها پشت سرشان زديم ! من يك شب به ايشان ‌گفتم آقا شما برويد پشت تلويزيون و راديو حرف بزنيد و جواب اين تهمتها را بدهيد ، چرا هيچي نمي‌گوئيد ؟ ! ايشان مي‌گفت براي چي بروم خاطر مردم را از راديو تلويزيون تلخ کنم ؟ چه بگويم ؟ من درد دلم را با خدا مي‌کنم ، خدا خودش درست مي‌کند همه اين کارها را در اين دو سال كه خيلي زندگي بر ما سخت شده بود ، بعضي از اين مردم چه از لحاظ تلفن و چه از لحاظ آمدن در خانه ، فشار مي‌آوردند، مجاهدين مي‌آمدند ، مخالفين ديگر مي‌آمدند و اذيت مي‌کردند . ولي ايشان خيلي پرصبر و با استقامت بود در مقابل اين مسائل البته خيلي کم اتفاق مي‌افتاد که اين مسائل را به آقا بگويم ، براي اينکه روحش ناراحت مي‌شد گاهي که ناراحت بوديم مي‌گفتم نمي‌دانم اين مردم از جان ما چي مي‌خواهند ؟! ايشان مي‌گفتند : من بايستي مثل محمد بردبار باشم . پيغمبر هم در مقابل اين همه توطئه ، اين همه شکنجه ، اين همه ناراحتيها و تهمتهاي ناروايي که به او زدند صبور بود . تو هم مثل خديجه ، بايد هميشه خود را آماده نگه داري، مگر خديجه چکار کرد در قبال پيغمبر ؟ تو هم بايد همانطور باشي ؟
    س : شما به عنوان همسر ايشان بفرمائيد نقش ايشان در خانه چه بود و بطور کلي رابطه‌شان با شما به عنوان همسر و فرزندانشان به چه صورت بود ؟

    ج : البته من بايد مسئله‌اي را عرض کنم تا روشن بشود ، خيلي‌ها من را به عنوان زن آلماني به آقا نسبت داده بودند ولي ما با هم دختر خاله و پسر خاله و دختر عمه و پسر عمه هستيم ايشان به سن 23 سالگي و من به سن 14 سالگي با هم ازدواج کرديم . بعد از سه ماه از اصفهان به قم آمديم . 12 سال قم بوديم ، آن موقع 3 تا بچه داشتيم ، موقعي که امام به ترکيه تبعيد شدند مامورين آمدند و ريختند در منزلمان و يک مدرسه دين و دانش که ايشان تاسيس کرده بود و مدرسه حقاني هم که زير نظر ايشان بود و ايشان سرپرست آنجا بود را از ما گرفتند و بعد ما را به تهران تبعيد کردند بدون حقوق و هر چيز . مايک سال و نيم آنجا بوديم در آن يک سال و نيم هم خيلي رنج برديم . البته بايد خدمتتان عرض کنم در طول اين 12 سالي که ما در قم بوديم منزل از خودمان نداشتيم هميشه يک يا دو اتاق اجاره مي‌کرديم ، زندگي ما زندگي ساده طلبگي بود هيچ تشريفات و اين چيزها نبود . بعد از اينکه ما را به تهران تبعيد کردند مردم براي ما منزلي گرفتندحدود اميريه ، ما آنجا بوديم تا اينکه از طرف چهار مرجع تقليد آقا را دعوت کردند براي مرکز اسلامي هامبورگ ، آنجا يک مسجدي بود که بنيانگذارش آيت الله بروجردي بودند وآقاي محققي هم بعنوان يک امام آنجا بود ولي ايشان اين اسکلت را بجا گذاشته و بيرون آمده بودند . البته آن موقع ، زمان قتل منصور هم بود و از طرف ساواک خيلي فشار به ما مي‌آورند و مي‌گفتند اين ( شهيد دکتر بهشتي ) عامل اصلي ترور منصور بوده است . اين به اين علت بود که ايشان جلسات مختلف با همه کساني که براي نهضت کار مي‌کردند تشکيل مي‌دادند ، اين بود که بيشتر از چشم ايشان مي‌ديدند ، اين آقايان چون واقعا علاقمند بودند به آقاي بهشتي ، ايشان را نامزدش کردند و فورا روانه آلمانش کردند بدون اينکه شاه اصلا بگذارد ايشان برود ، بدون اينکه ويزايي بگيرد ، يا اينکه پاسپورتي بگيرد ايشان را روانه کردند به هامبورگ ، بعد از اينکه ايشان تشريف بردند به هامبورگ ما اينجا بوديم تا ايشان آنجا يک خانه و زندگي براي ما تهيه کنند و بعد ما برويم . تا چهار ماه ساواک نگذاشت ما برويم بالاخره با چه سختيها و مشکلاتي آقاي خوانساري هر طوري بود ، ما را روانه کردند . تا 5 سال ايشان انجمن اسلامي دانشجويان آنجا را به عهده گرفت و مرتب سمينارهايي تشکيل مي‌داد .

    دانشجويان را به مسجد دعوت مي‌کرد ، آنها را به راهشان مي‌آورد ( چون يک عده آدمهاي ناآگاهي به عنوان انجمن اسلامي آنجا بودند ) و بالاخره مسجد را تمام کرد . جلوتر از اينکه مسجد تمام شود ما سه اتاق داشتيم يک اتاقش را ما مي‌نشستيم و دو اتاقش تعلق داشت به انجمن اسلامي ايرانيان در هامبورگ .

    ايشان اين اسم را برداشت و آنجا را به اسم ?مرکز اسلامي در هامبورگ? در آورد، چون ايراني که نوشته بودند کسي زياد نمي‌آمد ولي موقعي که مرکز اسلامي شد مرتب از تمام دنيا به آنجا مراجعه مي‌کردند ، اولين نماز عيد قربان که در آلمان خوانده شد و خيلي هم براي آلمان عجيب بود به امامت ايشان خوانده شد و تقريبا سه هزار نفر در اين نماز شرکت کردند و اين اولين نماز با اين همه جمعيت بود که در آنجا برگزار مي‌شد .

    من هم در انجمن خانمها فعاليت مي‌کردم ، يعني ما هر دو مثل دو تا شريک بوديم باهم . هيچوقت ايشان احساس نمي‌کرد که يک نفر است ، خُب ايشان نه برادري داشت و نه کس ديگري را و هميشه به من مي‌گفت تو پشتيبان من هستي هر کاري من تا حالا خواستم بکنم ، اگر تو دنباله رو و کمک من نبودي من نمي‌توانستم اين کارها را به ثمر برسانم.

    ايشان هميشه حس مي‌کرد که يکنفر را دارد که پشتيبان ايشان باشد تا حالا همينطور بود ، مرتب هر جا مي‌رفتيم ، هر جا بوديم ما با هم بوديم ، حتي در مسافرتها ايشان هيچ وقت تنها نمي‌رفت چه در آلمان و چه اينجا ، هر کجا که مي‌رفت مي‌گفت تو هم بايد باشي ، تو فقط همسر من نيستي ، بلکه يک دلگرمي هستي براي من . من هم هيچ وقت جلوگيري از فعاليت ايشان نمي‌کردم . در آنجا ( آلمان ) يک وقت بود که تا ساعت سه بعد از نصفه شب برنامه و سمينار داشتند ، آن وقت مي‌رفتند يکي دو ساعت استراحت مي‌کردند و بر مي‌گشتند با اين حال هيچ وقت نشد که من بگويم حق ما چطور شد ؟ هميشه من خوشحال بودم و مي‌گفتم آقا من خيلي دلم مي‌خواهد که شما بيشتر فعاليت کنيد . ايشان مي‌گفت خانم از حق شما گرفته مي‌شود ولي من مي‌گفتم من خودم خوشم مي‌آيد که توي اين راهها برويد ، من هيچ وقت نمي‌خواهم که شما يک مردي باشيد که بيائيد پيش من بنشينيد ، توي زندگي بگو و بخند کنيد و ما را سرگرم کنيد . خود ايشان هم هيچ وقت اصلا اهل اين حرفها نبود ، منزل که مي‌آمد هميشه بحث بود و کتاب و مطالعه دور هم مي‌نشستيم و روي يک کتابي ، روي يک مطلبي با هم بحث مي‌کرديم زندگي ما سرتاسر اين بود . حساب اين نبود که کسي بيايد دور هم جمع بشوند ، دروغ بگويند ، بخندند و يا غيبت کنند ، حتي حاضر نمي‌شد کوچکترين حرفي پشت سر همين بني صدر يا دشمنهاي ديگرش بزند اگر کوچکترين حرفي هم زده مي‌شد فورا ايشان ناراحت مي‌شد اخم مي‌کرد و مي‌گفت حرف ديگر نداريم بزنيم ! اگر حرفي نداريم برويم دنبال کار و مطالعه . من راضي نيستم حرف هيچکس را بزنيد شما بجاي اينکه بنشينيد پشت سر اين يا آن حرف بزنيد ، بگوييد خدا به راه راست هدايتش کند ، با وجود اينکه اينها اين همه دشنام مي‌دادند ، اين همه حرف به ايشان مي‌زدند اصلا هيچ وقت قلبش ، وجدانش قبول نمي‌کرد که کسي بنشيند پشت سر آنها حرف بزند .

    ايشان هميشه دلش مي‌خواست بين مردم و با مردم باشد ، هيچ وقت راحت طلب نبود که بخواهد زندگي راحتي داشته باشد .

    هميشه فکر مستضعفين بود تا موقعي که از دنيا رفت حامي ضعفا و بيچاره‌ها بود . اصلا يک اخلاق نمونه‌اي داشت که واقعا هر ساعتي که در زندگي فکر ميکنم ، مي‌بينم عجب چيزي از دست ما رفت و ماقدرش را نداشتيم و واقعا حيف شد نه فقط براي من حيف شد بلکه براي مردم هم حيف شد .

    وقتي ايشان مي‌آمد مي‌گفتم : آقا يک کمي بيشتر مواظبت کنيد ، نه اينکه فکر کنيد براي خودم مي‌گويم ، شما مال من نيستيد ، شما بيشتر مال مردميد ، بيشتر شبها ايشان آن قدر کار داشت که همانجايي که کار داشت مي‌خوابيد .

    هفته تا هفته ايشان در مسافرتها و اينطرف و آنطرف بود بخاطر سخنرانيها و بخاطر حل و فصل مسائل مردم ، اما با وجود اين وقتي من به ايشان مي‌گفتم ، بيشتر مواظب خودتان باشيد ، مي‌گفت خانم ما يک جون بيشتر نداريم ، اين بالاخره بايد در راه خدا باشد ، شما من را از مرگ مي‌ترسانيد ؟! مي‌گفتم نه والله من نمي‌ترسم مردم مرتب تلفن مي‌زنند به من مي‌گويند آقا را حفظ کنيد ، اگر يک وقت يک حادثه‌اي براي آقا پيش بيايد که خارش توي چشم ما برود شما مسئوليد .


    س- با توجه به اينکه رفتاري که ايشان در خانه داشتند مي‌تواند الگوئي باشد براي تمام امت اسلامي ، لطفا خصوصيات اخلاقي ايشان را در خانه هم بفرمائيد ؟

    ج : ايشان اولا خيلي مهربان بود ، بازن و فرزند . با من که همسرش بودم مثل يک پدر و فرزند بود يعني من هميشه احساس مي‌کردم که با پدرم روبرو هستم از بس که ايشان مهربان و خوش اخلاق بود . هيچ وقت در مدت 29 سال که با هم بوديم کوچکترين چيزي را از ايشان نديدم که باعث دلخوري من بشود با فرزندانش هم همينطور، ايشان با فرزندانش رفيق بود ، هيچ وقت نشد که حتي براي يکبار هم سر آنها داد بزند . آن قدر ايشان خوش اخلاق بود که آن ساعتي که ايشان به ما تعلق داشت واقعا ما از همنشيني ايشان لذت مي‌برديم ، موقعي که دور هم جمع مي‌شديم و با هم بوديم هميشه بحث از خدا و بحث از پيغمبر مي‌کردند و مي‌گفتند ائمه چنين کردند و شما هم بايد چنين کنيد ، هميشه مسائل بود و هيچ وقت ما کوچکترين ناراحتي از دست آقا نداشتيم ، هر چي هم که در آمدش بود متعلق به ما بود . يعني ايشان هيچ وقت اين مسائل بگيريد و ببنديد در زندگي نداشت و مي‌گفت که همه در آمدم متعلق به شماست . البته ايشان يکدفعه هم حتي از حقوق دادگستري دست نزد و يک قرآن هم به خانه نياورد . مي‌گفت جايز نيست در حاليکه اين همه مستضعف هست حقوق دادگستري هم بگيرم . شما بايد بدانيد زندگيتان با همين حقوق بازنشستگي من بايد بگذرد .

    ايشان ماهي 5500 تومان مي‌گرفت که خرج خانواده پسرش ، خانواده ، دامادش و خرجهاي ديگر را با همان مي‌داد حتي يادم نرفته که يک شب يکدانه لامپ سوخته بود من تمام اين اطراف را زير پا گذاشتم ولي پيدا نکردم تلفن کردم به دادگستري و گفتم آقا از فروشگاه دادگستري يک دانه لامپ بياوريد ، همانجا گفتند نه هرگز ! خدا نکند من چنين کاري بکنم ! شما شمع روشن کنيد بنشينيد بهتر از اين است که من مال دادگستري را بياورم . آن قدر پرهيز مي‌کرد ايشان از محرم و نامحرم ، از دروغ و غيبت و غيره اصلا يک سمبلي بود چه در جوامع ، چه در خانه ، کوچکترين چيزي ما از ايشان نتوانستيم ببينيم که باعث ناراحتي ما بشود . بچه‌ها الان وقتي مي‌نشينند دور هم يک دفعه همينطور که نشستند بلند بلند گريه مي‌کنند مي‌گويند ما هم همه چيزمان را از دست داديم نه اينکه پدر ما از دست مارفته، رفيق ما هم از دست ما رفته و اين بخاطر اين است که ايشان خيلي محبت داشت نسبت به بچه ها .


    س: شما اشاره کرديد که در فعاليتهاي ايشان هميشه با ايشان همراه بوديد در اين مورد بيشتر توضيح بفرمائيد .

    ج : جلوتر که ايشان اينجا بودند جلساتي داشتند که البته مال خانمها را ما بيشتر به عهده داشتيم ، بعد که رفتيم به آلمان آنجا هم انجمني بود مخصوص خانمها که قسمتي از کارهاي خانمها را من بايست انجام مي‌دادم . ايشان البته فعاليتي هم راجع به خانمها مي‌کرد ولي کمتر مي‌رسيد ، بيشتر به آقايان مي‌رسيد و من اين قسمت از کارها را که مربوط به خانمها بود به عهده گرفته بودم بعد از پنج سال که به ايران برگشتيم ، هر کاري که ايشان مي‌خواست انجام بدهد قسمتي‌اش را من انجام مي‌دادم . ولي در اين دو سال اخير چون ايشان نمي‌توانست کاري که يک پدر درحق اولادش انجام مي‌دهد يا يک مرد خانه در منزلش انجام مي‌دهد ، انجام بدهد ، تمام اين مسئوليتها را به گردن من گذاشته بود به همين دليل در اين دو سال من از خيلي از فعاليتهايم باز ماندم بخاطر اينکه زندگي ايشان را از همه لحاظ بايست اداره مي‌کردم و از پسر و دختر و داماد و عروس و غيره ، و همه مسئوليتي بود که سنگيني آن به دوش من بود .

    س : خصوصيات خاصي که ايشان در رفتارشان داشتند بفرمائيد.

    ج : يکي از خصوصيات خاصي که ايشان داشت اين بود که هيچ وقت از مرگ نمي‌ترسيد و هميشه اين را به ما مي‌گفت که هيچ وقت از مرگ نترسيد و من را هم از مرگ نترسانيد ، من ازمرگ نمي‌ترسم آن موقعيکه شهادت نصيب من بشود با افتخار به زير خاک مي‌روم . حالا بعد از رفتن ايشان هم ما از مرگ نمي‌ترسيم همه ما از سال پيش از انقلاب جانمان را در کف دستمان گذاشته‌ايم و هر آن براي شهادت آماده‌ايم . خود ايشان هم هميشه پيشتاز بود . در انقلاب و روزهاي تظاهرات هم جلوتر از همه بلندگو را دست مي‌گرفت و هرچه ما اصرار مي‌کرديم که آقا تير مي‌زنند ، مي‌گفت بکشند من نمي‌توانم ببينم مردم از بين مي‌روند من در خانه بنشينم ، من بايد بروم بين مردم ، اگر شهيد بشوم با مردم باشم و اگر شهيد هم نشوم با مردم باشم .

    ايشان از سن 18 سالگي از زمان آيت الله کاشاني در تمام اين تظاهرات شرکت مي‌کردند ، هيچوقت فکر نمي‌کرد که بگويد من مي‌ترسم و از خانه بيرون نروم . همه جا پيشتاز بود .

    بعد از انقلاب هم مرتبا اينجا جلسه داشتند . آقاي طالقاني ، آقاي مطهري آقاي باهنر و آقاي خامنه‌اي و ايشان در اين اتاق جمع مي‌شدند و يک وقت جلسه‌شان چندين ساعت بطول مي‌کشيد قبل از انقلاب اينها بيشتر کارشان را مخفي انجام مي‌دادند جلساتشان بيشتر مخفي بود . جوانها شبهاي چهارشنبه مي‌آمدند ، بعنوان تفسير قرآن ، ولي يکوقت جلسه آنها تا ساعت 2 بعد از نيمه شب طول مي‌کشيد . امام نامه مي‌نوشتند يا نوار پر مي‌کردند و براي آنها مي‌فرستادند . آنها هم مي‌نشستند با جوانهاي متفکر شور مي‌کردند که چه بکنيم کارهاي انقلاب بهتر و بيشتر پيش برود و زودتر به پيروزي نهايي برسيم . کار ايشان اين بود و بجز ، با گروههاي چپ گرا و راست‌گرا با همه جوانها ، دانشجوها و همه گروهها کار مي‌کردند . آنهايي که واقعا در خط امام بودند و تا آخر هم در خط امام ماندند هميشه با هم بودند ، با هم کار مي‌کردند و يا جلسه مي‌گذاشتند . اصلا منزل ما جاي اين حرفها بود ، جاي چيز ديگري نبود . ميهماني‌هايي که توي خانه ما بود از اين نوع بود ، هيچ وقت ايشان مهماني‌هايي که جمع بشوند با هم بگويند و بخندند و سورچراني کنند نداشت . هيچوقت من نديدم ايشان با دوستي يا کسي غير از براي کاري که براي اسلام باشد دور هم جمع شوند . و من هم هميشه از همه مسائل و برنامه‌هاي ايشان خبر داشتم .


    س- رابطه ايشان با امام چگونه بود ؟

    ج : ايشان تقريبا از 23 سالگي که ما در قم بوديم پاي درس امام مي‌رفت و از امام نيرو مي‌گرفت البته ايشان چند درس مي‌رفت ولي علاقه خاصي به امام داشت . در همان عاشورايي که امام را دستگير کردند و بعد هم تبعيدشان کردند دکتر وقتي که مي‌خواست از خانه بيرون برود گفت : خانم شايد امشب بر نگردم . گفتم براي چه ؟ گفت براي اينکه من آن ساعتي که ببينم امام را مي‌خواهند بگيرند و امام ديگر اينجا نيست و نمي‌تواند در اينجا کار بکند من نمي‌توانم تحمل کنم . اين گذشت و شبانه امام را دستگير کردند . از آن به بعد ايشان يک ساعت راحت نبود ، مرتب در فکر امام بود . مرتب نامه‌هاي مخفيانه از ترکيه و بعد هم از نجف از طرف امام براي ايشان مي‌آمد دو سفر هم رفتيم آنجا ( نجف ) چون ايشان مي‌خواست خدمت امام برسد ( البته در آن زمان در عراق هيچ ايرادي نمي‌گرفتند و مي‌گذاشتند نزد امام برويم ولي از اينجا نمي‌گذاشتند ) پيش امام برويم .

    ايشان بين جوانهاي اروپا هم در تمام بحث‌ها مي‌گفت ببينيد امام چه مي‌گويند همان رابايد عمل کنيد ، ما راهي را بايد برويم که امام مي‌رود ، ما بايد هميشه پشتيبان امام باشيم و ايشان يک دقيقه هم از امام غافل نشد . تا موقعي که امام به پاريس آمدند و ايشان هم به آنجا رفت .


    س : چند فرزند از ايشان داريد ؟

    ج : من دو پسر و دو دختر دارم . دختر اولم با يک آقاي دانشجو که طلبه هم هست ازدواج کرده و دو بچه دارد پسرم در سال سوم پزشکي بود که دانشگاهها تعطيل شد ، ايشان هم ازدواج کرده و يک بچه دارد . يک پسر ديگرم هم کلاس يازدهم است ، البته ايشان براي پيشبرد انقلاب به همه کاري دست مي‌زند تا حتي پاسداري شب ، چون خودش را مسئول مي‌داند در برابر انقلاب و هر کاري از دستش برآيد انجام مي‌دهد . يک دختر شش ساله هم دارم .


    س : اگر پيامي براي مردم داريد بفرمائيد ؟

    پيام من اين است که انشاءالله همينطور که تا حالا انقلاب را به پيش برده‌اند تا آخر هم بايستند و به پيش ببرند انشاء الله بتوانند بهشتيهاي فراواني بسازند که براي انقلاب ما مفيد باشند و همه اينها دنباله رو خط امام باشند.



    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه140-145


  3. #23
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    ماجرای ازدواج شهید چمران

    «غاده چمران» همسر لبنانی شهید چمران، بخش‌هایی از زندگی مشترك خود با مصطفی چمران را بازگو می كند. این اظهارات تحت عنوان كتاب «نیمه پنهان ماه» به چاپ رسیده است. آنچه می‌خوانید، بخش‌هایی از این كتاب است:

    پدرم بین آفریقا و چین تجارت می‌ كر د و من فقط خرج می‌كردم، هر طوری كه می‌خواستم. پاریس و لندن را خوب می ‌شناختم، چون همه لباس‌هایم را از آنجا می‌خرید.

    در دیداری كه به اصرار امام موسی صدر برگزار شد، ایشان به من گفت: «ما مؤسّسه‌ای داریم برای نگهداری بچّه‌های یتیم. فكر می‌كنم كار در آنجا با روحیه شما سازگار باشد. من می‌خواهم شما بیایی آنجا با چمران آشنا شوی» و تا قول رفتن به مؤسّسه را از من نگرفت، نگذاشت برگردم.


    ازدواج

    یك شب در تنهایی همانطور كه داشتم می‌نوشتم، چشمم به یك نقّاشی كه در تقویمی ‌چاپ شده بود، افتاد. یكی از نقّاشی‌ها زمینه‌ای كاملا سیاه داشت و وسط این سیاهی، شمع كوچكی می‌سوخت كه نورش در مقابل این ظلمت، خیلی كوچك بود. زیر نقّاشی به عربی شاعرانه‌ای نوشته شده بود:

    «من ممكن است نتوانم این تاریكی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی كوچك، فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان می‌دهم و كسی كه دنبال نور است، این نور هر چقدر كوچك باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود».

    آن شب، تحت تاثیر این شعر و نقّاشی خیلی گریه كردم.

    هنوز پس از گذشت این مدّت، نمی‌توانم نهایت حیرتم را در اوّلین برخورد با شاعر آن شعر و نقّاش آن تصویر درك كنم. او كسی نبود جز «مصطفی چمران»... .

    مصطفی لبخند به لب داشت و من خیلی جا خوردم، فكر می‌كردم كسی كه اسمش با جنگ گره خورده و همه از او می‌ترسند، باید آدم قسی‌ ای باشد، حتی می‌ترسیدم، اما لبخند او و آرامشش مرا غافلگیر كرد... .

    مصطفی شروع كرد به خواندن نوشته‌های من، گفت: «هر چه نوشته‌اید خوانده‌ام و دورادور با روحتان پرواز كرده‌ام» و اشك‌هایش سرازیر شد... .

    من با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بودم. حجاب درستی نداشتم و ... .

    یادم هست در یكی از سفرهایی كه به روستاها می‌رفتیم، مصطفی در داخل ماشین هدیه‌ای به من داد. اوّلین هدیه‌اش به من بود و هنوز ازدواج نكرده بودیم، خیلی خوشحال شدم و همانجا باز كردم دیدم روسری است. یك روسری قرمز با گل‌های درشت. من جا خوردم امّا او لبخند زد و به شیرینی گفت: «بچه‌ها دوست دارند شما را با روسری ببینند».

    من می‌دانستم بقیه افراد به مصطفی حمله می‌كنند كه شما چرا خانمی ‌را كه حجاب ندارد می‌آوری مؤسّسه، ولی مصطفی خیلی سعی می‌كرد ـ خودم متوجّه می‌شدم ـ مرا به بچه‌ها نزدیك كند. نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوام آنچنانی دارد، اینها روی من تاثیر گذاشت. او مرا مثل یك بچه كوچك قدم به قدم جلو برد، به اسلام آورد... .

    آن روز همین كه رسید خانه (دو ماه از ازدواجشان گذشته بود) در را باز كرد و چشمش افتاد به مصطفی شروع كرد به خندیدن. مصطفی پرسید «چرا می‌خندی» و غاده كه چشم‌هایش از خنده به اشك نشسته بود گفت «مصطفی تو كچلی ... من نمی‌دانستم!» مصطفی هم شروع كرد به خندیدن...

    ...گفتند داماد باید بیاید كادو بدهد به عروس. این رسم ماست. داماد باید انگشتر بدهد. من اصلا فكر اینجا را نكرده بودم. مصطفی وارد شد و یك كادو آورد، رفتم باز كردم دیدم شمع است. كادوی عقد، شمع آورده بود. متن زیبایی هم كنارش بود. سریع كادو را بردم قایم كردم. همه گفتند چی هست، گفتم «نمی‌توانم نشان بدهم» اگر می‌فهمیدند می‌گفتند داماد دیوانه است. برای عروس كادو شمع آورده.

    مادرم گفت: «حال شما را كجا می‌خواهد ببرد؟ كجا خانه گرفته؟» گفتم: می‌خواهم بروم مؤسسه با بچه‌ها » مادرم رفت آنجا را دید، فقط یك اتاق بود با چند صندوق میوه به جای تخت ... .

    مادرم یك هفته بیمارستان بستری بود ... مصطفی دست مادرم را می‌بوسید و اشك می‌ریخت. مصطفی خیلی اشك می‌ریخت. مادرم تعجب كرد. شرمنده شده بود از این همه محبت.

    ماجرای ازدواج شهید چمران

    روزی كه مصطفی به خواستگاری‌اش آمد مامان به او گفت: «شما می‌دانید این دختر كه می‌خواهید با او ازدواج كنید چطور دختری است؟ این صبح‌ها كه از خواب بلند می‌شود هنوز رفته كه صورتش را بشوید و مسواك بزند كسی تختش را مرتب كرده لیوان شیرش را جلو در اتاقش آورده و قهوه آماده كرده‌اند. شما نمی‌توانید با مثل این دختر زندگی كنید، نمی‌توانید برایش مستخدم بیاورید اینطور كه در خانه‌اش هست». مصطفی خیلی آرام اینها را گوش داد و گفت: «من نمی‌توانم برایش مستخدم بیاورم، اما قول می‌دهم تا زنده‌ام، وقتی بیدار شد، تختش را مرتب كنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت» و تا شهید شد، اینطور بود. حتی وقت‌هایی كه در خانه نبودیم در اهواز در جبهه اصرار می‌كرد خودش تخت را مرتب كند. می‌رفت شیر می‌آورد خودش قهوه نمی‌خورد ولی می‌دانست ما لبنانی‌ها عادت داریم، درست می‌كرد.

    ... من گاهی به نظرم می‌آمد مصطفی سعه‌ای دارد كه می‌تواند همه عالم را در وجودش جا بدهد و همه سختی‌های زندگی مشتركمان در مدرسه جبل عامل را.

    خانه ما دو اتاق بود در خود مدرسه همراه چهارصد یتیم ... یادم هست اولین عید بعد از ازدواجمان ( كه لبنانی‌ها رسم دارند و دور هم جمع می‌شوند ) مصطفی مؤسسه ماند نیامد خانه پدرم. آن شب از او پرسیدم؛ «دوست دارم بدانم چرا نیامدید خانه پدرم» مصطفی گفت، الان عید است خیلی از بچه‌ها رفته‌اند پیش خانواده‌هایشان اینها كه رفته‌اند وقتی برگردند برای این دویست، سیصد نفری كه در مدرسه مانده‌اند تعریف می‌كنند كه چنین و چنان. من باید بمانم با این بچه‌ها ناهار بخورم سرگرمشان كنم كه اینها هم چیزی برای تعریف كردن داشته باشند». گفتم: «خوب چرا مامان برایمان غذا فرستاد نخوردید؟ و نان و پنیر و چای خوردید» گفت: «این غذای مدرسه نیست». گفتم: «شما دیر آمدید بچه‌ها نمی‌دیدند شما چی خورده‌اید» اشكش جاری شد گفت: «خدا كه می‌بیند».

    آخرین نامه مصطفی را باز كرد و شروع به خواندن كرد: «من در ایران هستم ولی قلبم با تو در جنوب است در مؤسسه در صور. من با تو احساس می‌كنم فریاد می‌زنم می‌سوزم و با تو می‌دوم زیر بمباران و آتش. من احساس می‌كنم با تو به سوی مرگ میروم، به سوی شهادت؛ به سوی لقای خدا با كرامت. من احساس می‌كنم هر لحظه با تو هستم حتی هنگام شهادت. حتی روز آخر در مقابل خدا. وقتی مصیبت روی وجود شما سیطره می‌كند، دستتان را روی دستم بگیرید و احساس كنید كه وجودتان در وجودم ذوب می‌شود. عشق را در وجودتان بپذیرید. دست عشق را بگیرید. عشق كه مصیبت را به لذت تبدیل می‌كند مرگ را به بقا و ترس را به شجاعت...».

    حتی حاضر نبود كولر روشن كند. اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی گچ. پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می‌آمد اما می‌گفت، «چطور كولر روشن كنم وقتی بچه‌ها در جبهه زیر گرما می‌جنگند».

    غاده اگر می‌دانست مصطفی این كارها را می‌كند، عقب نمی‌آید اهواز می‌ماند و اینقدر به خودش سخت می‌گیرد هیچ وقت دعا نمی‌كرد زخمی‌ بشود و تیر به پایش بخورد. هر كس می‌آمد مصطفی می‌خندید و می‌گفت: «غاده دعا كرده من تیر بخورم و دیگر بنشینم سر جایم».

    قرار نبود برگردد... من امشب برای شما برگشته‌ام

    - نه مصطفی تو هیچ وقت به خاطر من برنگشته‌ای برای كارت آمدی

    - امشب بر گشتم به خاطر شما از احمد سعیدی بپرس من امشب اصرار داشتم به اهواز برگردم هواپیما نبود. تو می‌دانی من در همه عمرم از هواپیمای خصوصی استفاده نكرده‌ام ولی امشب اصرار داشتم برگردم، با هواپیمای خصوصی آمدم كه اینجا باشم... .

    وارد اتاق شدم دیدم مصطفی روی تخت دراز كشیده فكر كردم خواب است او را بوسیدم. مصطفی روی بعضی چیزها حساسیت داشت یك روز كه آمدم دمپایی‌هایش را بگذارم جلوی پایش خیلی ناراحت شد دوید دو زانو شد و دست‌هایم را بوسید... آن شب خیلی تعجب كردم كه وقتی حتی پایش را بوسیدم تكان نخورد احساس كردم بیدار است اما چیزی نمی‌گوید چشم‌هایش را بسته بود... و گفت: «من فردا شهید می‌شوم» ... ولی من می‌خواهم شما رضایت بدهید اگر رضایت ندهید شهید نمی‌شوم ... من فردا از اینجا می‌روم و می‌خواهم با رضایت كامل شما باشد... آخر رضایتم را گرفت ... نامه‌ای داد كه وصیتش بود گفت تا فردا باز نكنید.

    چرا داشت با فعل گذشته به مصطفی فكر می‌كرد؟ مصطفی كه كنار اوست. نگاهش كرد. گفت: «یعنی فردا كه بروی دیگر تو را نمی‌بینم؟» مصطفی گفت :«نه» غاده در صورتش دقیق شد و بعد چشمهایش را بست گفت: «باید یاد بگیرم، تمرین كنم چطور صورتت را با چشم بسته ببینم» یقین پیدا كردم كه مصطفی امروز اگر برود دیگر بر نمی‌گردد. دویدم و كلت كوچكم را بر داشتم آمدم پایین. نیتم این بود مصطفی را بزنم، بزنم به پایش تا نرود ... مصطفی در اتاق نبود... .

    ...بعد بچه‌ها آمدند كه ما را ببرند بیمارستان گفتند دكتر زخمی‌ شده، من بیمارستان را می‌شناختم وارد حیاط كه شدیم من دور زدم رفتم طرف سردخانه. می‌دانستم كه مصطفی شهید شده و در سردخانه است زخمی ‌نیست.

    من آگاه بودم كه مصطفی دیگر تمام شد... .

    شهید چمران

    احساس می‌كردم خدا خطرات زیادی رفع كرد به خاطر مرد صالحی كه یك روز قدم زد در این سرزمین به خلوص ... مصطفی ظاهر زندگیش همه سختی بود. واقعا توی درد بود مصطفی. خیلی اذیت شد. شب‌ها گریه می‌كرد راه می‌رفت ..بیدار می‌ماند ..آن لحظه در سردخانه وقتی دیدم مصطفی با آن سكینه خوابیده، آرامش گرفتم.

    چون ما در تهران خانه نداشتیم، در مسجد محل، محله بچگی‌اش غسلش داده بودند و او با آرامش خوابیده بود من سرم را روی سینه‌اش گذاشتم و تا صبح در مسجد با او حرف زدم ... .

    ... تا ظهر مراسم تمام شد و مصطفی را خاك كردند. آن شب باید تنها برمی‌گشتم آن لحظه احساس كردم كه مصطفی واقعا تمام شد... . بعد از شهادت مصطفی از خانه بیرون آمدم چون مال دولت بود هیچ چیز جز لباس تنم نداشتم حتی پول نداشتم خرج كنم ... .

    ... هر شب را یكجا می‌خوابیدم و بیشتر در بهشت زهرا كنار قبر مصطفی ... .

    از لبنان كه آمدیم هرچه داشتیم گذاشتیم برای مدرسه و در ایران هم كه هیچ ... .

    می‌گفت دوست دارم از دنیا بروم و هیچ نداشته باشم جز چند متر قبر و اگر این را هم یكجور نداشته باشم بهتر است ...

    خدایا من از تو یك چیز می‌خواهم با همه اخلاصم كه محافظ غاده باش و در خلا تنهایش نگذار! من می‌خواهم كه بعد از مرگ او را ببینم در پرواز. خدایا! می‌خواهم غاده بعد از من متوقف نشود و می‌خواهم به من فكر كند مثل گلی زیبا كه در راه زندگی و كمال پیدا كرد و او باید در این راه بالا و بالاتر برود. می‌خواهم غاده به من فكر كند، مثل یك شمع مسكین و كوچك كه سوخت در تاریكی تا مرد و او از نورش بهره برد برای مدتی بس كوتاه.

    می‌خواهم او به من فكر كند، مثل یك نسیم كه از آسمان روح آمد و در گوشش كلمه عشق گفت و رفت به سوی كلمه بی‌نهایت.

    خانم غاده چمران بعد از شهادت ایشان خواب او را می بینند و این گونه تعریف می کنند:"مصطفی" در صندلی چرخ داری نشسته بود و نمی توانست راه برود دویدم و پرسیدم :مصطفی چرا این طور شدی؟ ،گفت:شما چرا گذاشتید من به این روز برسم،چرا سکوت کردید؟،پرسیدم :مگر چه شده؟،گفت:برای من مجسمه ساخته اند ،نگذار این کار را بکنند برو آن را بشکن.

    بعد از اینکه این خواب را دیدم پرس و جو کردم و شنیدم که در دانشگاه شهید چمران اهواز از مصطفی مجسمه ساخته اند.وسپس می گوید:این که خواب مجسمه چمران را دیدم این است.

    ... گاهی فکر می کنم اگر همه ی ایران را به نام چمران می کردند این، دلم خوش می کند؟ آیا این یک لحظه از لبخند مصطفی، از دست محبت مصطفی را جبران می کند، هرگز! اما وقتی دانشگاه شهید چمران مثل چمران را بپروراند، چرا.

    مصطفی کسی نیست که مجسمه اش را بسازند و بگذارند. این یک چیز مرده است و مصطفی زنده است. در فطرت آدم ها، در قلب آن ها است. آدم ها بین خیر و شر درگیرند و باید کسی دستشان را بگیرد، همانطور که خدا این مرد را فرستاد تا مرا دست گیری کند. در تهران که تنها بودم نگاه می کردم به زندگی که گذشت و عبور کرد. من کجا؟ ایران کجا؟ من دختر جبل عامل و جنوب لبنان! من همیشه می گفتم اگر مرا از جبل عامل بیرون ببرند می میرم، مثل ماهی که بیفتد بیرون آب. زندگی خارج از لبنان و شهر صور در تصور من نمی آمد. به مصطفی می گفتم « اگر می دانستم انقلاب پیروز می شود و قرار به برگشت ما به ایران و ترک جبل عامل است نمی دانم قبول می کردم این ازدواج را یا نه.» اما آمدم و مصطفی حتی شناسنامه ام را به نام «غاده چمران» گرفت که در دار اسلام بمانم و برنگردم و من، مخصوصا وقتی در مشهد هستم احساس می کنم خدا به واسطه این مرد دست مرا گرفت، حجت را بر من تمام کرد و از میان آتشی که داشتم می سوختم بیرون کشید. . . .

    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه145-148


  4. #24
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    ازدواج شهید حاج ابراهیم همت

    حادثه مهمی که پس از بازگشت همت از سفر حج در زندگی او رخ داد ازدواج با همسر مورد علاقه‌اش بود. تحول و انقلابی که در نخستین سالهای اوج و پیروزی انقلاب و حتی تا اواخر جنگ تحمیلی در اخلاق، سنت‌ها و روحیات بیشتر مردم انقلابی و مسلمان ایران پدید آمد و هنوز آثار مثبت آن کمابیش به چشم می‌خورد، جوانان را وامی‌داشت تا دنباله‌روی از یک زندگی تجملی و لوکس را با نفرت و عصبانیت بسیار مردود شمارند و به ویژه در آغاز زندگی مشترک روح اسلامی و جهات معنوی را بیشتر در نظر داشته باشند.تا آن‌جا که از زبان نزدیکان همت شنیده‌ایم که ازدواج او نیز از چنین کیفیتی برخوردار بود.

    همچنان که در صفحات پیشین آمد، همسر وی یکی از دانشجویان داوطلب اعزامی از اصفهان به پاوه بود که تابستان 1359 وارد این شهر شد و همراه دیگر خواهران مستقر در کانون فرهنگی سپاه و جهاد پاوه به کار معلمی و امداد رسانی در روستاهای اطراف پاوه پرداخت. ایشان در مهرماه همان سال، پس از اتمام مأموریت خود به اصفهان بازگشت و در اواخر تابستان سال 1360 بار دیگر راهی پاوه شد و فعالیت خود را از سرگرفت. همت مدتی پس از بازگشت از سفر حج به خواستگاری ایشان رفت. خود وی شرح سامان گرفتن زندگی مشترک خود را با حاج همت چنین تعریف می‌کند:

    «با یکی دو نفر از دوستان خود عازم کرمانشاه شدیم، آموزش و پرورش آن‌جا ما را به پاوه فرستاد. وقتی وارد شهر شدیم هوا تاریک شده بود. باران می‌بارید. یک‌راست به ساختمان روابط عمومی سپاه رفتیم. همت آن ‌جا نبود. گفتند به سفر حج رفته است. در اتاق خواهران مستقر شدیم و از روز بعد کار خود را در مدارس پاوه آغاز کردیم. آن زمان شهر رونق بیشتری پیدا کرده بود و بخش عمده‌ای از منطقه پاک ‌سازی شده بود و تعداد زیادی از نیروهای بومی توسط شهید ناصر کاظمی و همت، جذب کانون فرهنگی جهاد و سپاه شده بودند.

    سفر حج ایشان حدود بیست روز به طول انجامید. در این فاصله به اتفاق خواهران اعزامی خانه‌ای برای سکونت خود در شهر اجاره کردیم. یک شب پیش از آمدن حاجی به پاوه خواب عجیبی دیدم. او بالای قله‌ای ایستاده بود و من از دامنه قله او را تماشا می‌کردم. خانه سفیدی را به من نشان داد و گفت: «این خانه را برای تو می‌سازم، هر وقت آماده شد دست تو را می‌گیرم و بالا می‌کشم.» فردای آن شب خبر رسید همت آمده است. یکی-دو روز بعد، از فرماندار شهر برای سخنرانی در مدرسه دعوت کرده بودیم. گفتند کسالت دارد و همت به جای ایشان آمد. حالا دیگر او را حاج همت صدا می‌زدند. چند دقیقه‌ای پس از شروع سخنرانی ایشان، برادری از سپاه آمد و خبر درگیری مناطق اطراف پاوه را داد. حاجی عذرخواهی کرد و مدرسه را ترک گفت.

    دو روز بعد همسر یکی از برادران اعزامی از اصفهان که در آموزش و پرورش فعالیت می‌کرد و ارتباط صمیمانه‌ای با حاج همت داشت به محل سکونت ما آمد و درخواست ازدواج با حاج همت را مطرح کرد، بهانه‌ای آوردم و پاسخ منفی دادم. آن خانم اصرار کرد و از خلق و خوی شهامت، اخلاص و فداکاری حاجی تعریف کرد و گفت: «دیگران روی شهادت و گواهی همت قسم یاد می‌کنند.» گفتم روی این موضوع فکر می‌کنم. دو یا سه روز بعد در خانه همان خانم و همسرشان با همت حرف زدیم. او نشانی منزل ما را در اصفهان یادداشت کرد. در آن ایام سپاه پاوه همچنان مشغول پاک ‌سازی روستاهای مرزی از لوث گروهکها و عراقیها بود و چون او نقش عمده‌ای در فرماندهی این عملیاتها داشت قرار شد پس از اتمام عملیات راهی اصفهان شود. همزمان با انتقال تعدادی از شهدا به اصفهان فرصتی فراهم شد و حاجی در آن سفر همراه با خانواده خود برای گفتگو با پدر و مادرم به خانه ما رفتند. از آن‌جا که شخصیت حاج همت احترام برانگیز بود و علاوه بر آن از قدرت کلام خوبی برخوردار بود و محبت دیگران را نسبت به خود جلب می‌کرد، در اولین برخورد با خانواده من توانسته بود جای خود را باز کند.

    به دنبال موافقت هر دو خانواده حاج همت از اصفهان با پاوه تماس گرفت. برادران مستقر در کانون، امکان سفر من به اصفهان را در اسرع وقت فراهم کردند. فردای همان روز که به اصفهان رسیدیم حاج همت به خانه آمد. خانواده ما قصد داشتند مراسم عقد و عروسی را به زمان خاصی بیندازند، اما ایشان با تبحری که در جاانداختن مطالب داشت گفت: «برای یک مسلمان هیچ روزی بهتر از ولادت بنیانگذار اسلام نیست.» و با این جمله قرار عقد را برای دو روز بعد، یعنی هفدهم ربیع‌الاول گذاشت.

    دلم می‌خواست خطبه عقد را امام خمینی(ره) بخوانند، این، یکی از آرزوهایی بود که زوج‌های جوان در آن روزها داشتند و در صورت انجام آن به خود می‌بالیدند. به حاج همت پیشنهاد کردم از دفتر امام وقتی بگیرند. ولی پیش از آن‌که درخواست خود را به طور کامل به زبان بیاورم حاجی از من خواست صرف ‌نظر کنم. او گفت: «راضی نیستم روز قیامت جوابگوی این سؤال باشم که چرا وقت مردی را که متعلق به یک میلیارد مسلمان است به خودت اختصاص دادی.»

    قرار خرید گذاشته شد. حاج همت دست خانواده‌اش را جهت خرید برای من باز گذاشته بود، اما برای خودش جز یک حلقه ساده که قیمت آن به دویست تومان هم نمی‌رسید خرید دیگری نکرد.مراسم عقد به دور از هرگونه تجملات و ریخت و پاش برگزار شد. من با لباس ساده سرسفره حاضر شدم. حاجی نیز یک دست لباس سپاه به تن کرده بود. میهمانان مجلس، اعضای هر دو خانواده و تعدادی از دوستان من و حاجی بودند. مراسم با صلوات و مدیحه‌سرایی برگزار شد، هر چند که این‌چنین رسمی در میان اقوام و خانواده ما معمول نبود.


    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه148-149


  5. #25
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    ازدواج‌های سیاسی و یا چگونگی ازدواج سیاسیون

    در میان همه انواع ازدواج از فامیلی، گروهی و قبیله‌ای گرفته تا انواع سنتی و مدرن آن، شاید بتوان از ازدواج سیاسیون یا ازدواج‌های سیاسی به شکلی متفاوت یاد کرد.

    در این بین، عقد و ازدواج آقازاده‌ها یا فرزندان شخصیت‌ها و مقامات کشور، از اهمیت و جذابیت بیشتری برخوردار است. درکشورهای جهان، مسئولان کشور در تیررس توجه بیشتر افکار عمومی هستند، به گونه‌ای که مردم ازدواج، تولد و روابط عادی، غیرمتعارف و عجیب و غریب سیاسیون و وابستگان آنان را به دقت دنبال می‌کنند.

    ازدواج‌های سیاسیون، مسأله شگفتی نیست، اما در هر نظام سیاسی، بسته به تسلط افکار محافظه‌کار یا میانه‌رو، این مسأله از ابعاد گوناگونی برخوردار است. تأثیر پارادایم چیره هر نظام سیاسی در آشکار یا پنهان کردن ازدواج یا روابط زناشویی سیاسیون یا اطرافیانشان، تا بدانجاست که تا به امروز، کمتر اطلاعات موثقی درباره کیفیت و نحوه ازدواج این افراد منتشر شده است.

    بررسی پدیده ازدواج در ایران با مد نظر قرار دادن نحوه ازدواج در طبقات گوناگون جامعه از جمله در میان سیاسیون، صرف‌نظر از نوع و گرایش سیاسی آنان، از جذابیت خاصی در جامعه برخوردار است. شاید بتوان گفت که دلیل و انگیزه اصلی وقوع برخی ازدواج‌های سیاسی، قرار گرفتن در شرایط محیط سیاسی و برخی روابط خانوادگی و گپ و گفت‌های سیاسی است که در میان سیاسیون بسیار دیده می‌شود.

    ازدواج‌های سیاسی و یا چگونگی ازدواج سیاسیون، فی نفسه بد نیست، اما این جذابیت روابط میان سیاسیون است که به این ازدواج‌ها رنگ و بوی خاصی می‌بخشد.

    شهید رجایی، رئیس‌جمهور ساده‌زیست اوایل انقلاب نیز با عاتقه صدیقی، همسرش زندگی زناشویی خود را آغاز کرد. خانم صدیقی می‌گوید: در دوران نامزدی با ایشان درباره ویژگی‌های رفتاریمان صحبت می‌کردیم، رجایی عصبانیت خود را در خانه با یک قطعه شعر ابراز می‌داشت و زمانی که در خرید خیلی معطل می‌کردم با سکوت و رفتار خشک و متین، موضوع را به من می‌فهماند.

    سید محمد خاتمی، رئیس‌جمهور سابق نیز با خانم زهره صادقی، خواهر زاده امام موسی صدر ازدواج کرد. وی نسبت فامیلی نزدیکی با خاندان امام موسی صدر دارد.

    برادر وی محمدرضا خاتمی نیز با زهرا اشراقی نوه دختری امام(ره) پیوند زناشویی برقرار کرده است .

    در میان دیگر ازدواج‌های سیاسیون در ایران، وصلت تاج زاده با فخرالسادات محتشمی پور و جمیله کدیور و عطا ا.. مهاجرانی در میان اصلاح طلبان قابل توجه است.


    درباره دیگر خویشاوندی‌های سیاسی، می‌توان به این موارد اشاره کرد:

    ازدواج جاسبی، رئیس دانشگاه آزاد با خواهر آقای عباس‌پور، نماینده تهران و رییس کمسیون آمورش مجلس ، وصلت موسی پور معاون سابق وزیر کشور استاندار قم در دولت دهم با خواهر آقای باهنر، نماینده کرمان در مجلس شورای اسلامی همچنین آقای غلامعلی حداد عادل و خانم طیبه ماهرزاده و غلامحسین الهام و فاطمه رجبی، فاطمه کروبی و مهدی کروبی، حسن کامران با نیره اخوان، از جمله این موارد است.

    در همین راستا، بین آیت‌الله موسوی بجنوردی و ریاض، رئیس کمیسیون بهداشت مجلس هفتم، رابطه پدر زن -دامادی است.

    در میان باجناق‌های سیاسی نیز می‌توان به این موارد اشاره کرد:

    محصولی، مشاور رئیس‌جمهور با ولایتی نماینده ویژه مقام معظم رهبری در امور بین‌الملل، حسینی نماینده زابل با آقای کامران نماینده اصفهان و... .

    یکی از این ازدواج‌های مشهور ازدواج محمد محمدی‌نیک ری شهری است:

    ازدواج‌هایی که در درون خانواده انقلاب صورت می‌گرفت این مزیت را داشت که خانواده‌های عضو این خانواده بزرگتر شناختی کافی از هم داشتند و نیازی به تحقیق بسیار وجود نداشت. سطح توقعات طرفین از یکدیگر نیز اندک بود و به دلیل جو اجتماعی موجود، خانواده‌ها به ساده‌ترین شکل ممکن مقدمات ازدواج را فراهم می‌کردند مشهور به ری‌شهری با دختر آیت‌الله مشکینی بود. ری‌شهری که پس از انقلاب اسلامی ایران پس از مدتی حضور در دادستانی ارتش به وزارت اطلاعات، دادستانی ویژه روحانیت، دادستانی کل کشور و سرپرستی حجاج ایرانی رسید، حاج‌آقا مرتضی تهرانی را معرف و مسبب این ازدواج می‌داند: «آقای مشکینی پاسخ ایشان را موکول به استخاره کرد و پس از چند روز پاسخ داد که استخاره کردم، خوب آمد پس از موافقت ایشان جریان را به خانواده‌ام در تهران نوشتم و از مادرم و عمه‌ام… خواستم که به قم بروند و صبیه ایشان را ببینند. آنها رفتند و دیدند و پسندیدند و در پاسخ نامه من نوشتند خوب است ولی خیلی کوچک است. او در آن هنگام تقریبا ۹ ساله بود.»
    (خاطره‌ها، ج ۱، ص ۵۲ – ۵۱)

    مهریه این ازدواج هزار تومان بود: «مهریه را مبلغ ۵ هزار تومان نوشتم [اما آیت‌الله مشکینی] در اثر خطای دید پنج هزار تومان را پانصد تومان خوانده بود به ما پیغام داد من حرفی ندارم که مهریه او پانصد تومان باشد ولی چون مهریه خواهر بزرگتر او هزار تومان است همین مبلغ را برای مهریه او بپذیرید. من تعهد می‌کنم کاری کنم که بیش از پانصد تومان شما بدهکار نشوید» (همان: ۵۲) مراسم عقد در حرم امام رضا(ع) «بدون هیچ‌گونه تشریفات اجرا شد» از آن پس آقای ری‌شهری «مانند یکی از اعضای خانواده آقای مشکینی در منزل ایشان و به قول معروف داماد سرخانه» بود. (همان: ۵۳) یک سال و نیم بعد با انتقال به قم داماد دید که «به تدریج شرایطی پیش آمده که احساس کردم ادامه این وضع به مصلحت نیست با اینکه قرار بود جشن ازدواج ما چند سال بعد باشد، پیشنهاد کردم که هرچه زودتر انجام شود تا بتوانیم زندگی مستقل تشکیل دهیم. آقای مشکینی ابتدا با این پیشنهاد موافق نبود دلیل مخالفتش هم کوچک بودن همسرم از نظر سنی بود. چون در آن هنگام یازده سال بیشتر نداشت اما من موضوع را با جدیت پیگیری می‌کردم که همسر من است و شرعا حق دارم او را به خانه خود ببرم… سرانجام با اصرار من ایشان (مشکینی) راضی شد و جشن ازدواج‌مان در سال ۱۳۴۷ برگزار شد.» (همان: ۵۳)

    ۲- داماد دگراندیش

    ازدواج مشهور دیگر عصر انقلاب اسلامی ازدواج دختران آیت‌الله هاشمی رفسنجانی با پسران آیت‌الله لاهوتی بود. هاشمی رفسنجانی و حسن لاهوتی هر دو از مبارزان سیاسی با رژیم پهلوی بودند. همین سوابق و مناسبات سبب شد دو پسر آیت‌الله لاهوتی یعنی حمید و سعید با دو دختر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به ترتیب فائزه و فاطمه هاشمی ازدواج کنند. فرزندان آیت‌الله لاهوتی از موقعیت سیاسی خود برای ورود به حکومت استفاده نکردند اما فائزه هاشمی در سال ۱۳۷۵ نماینده دوم مردم تهران در مجلس شورای اسلامی شد و به عضویت حزب کارگزاران سازندگی درآمد و همواره به عنوان نماد گرایش لیبرالی پدرش شناخته شد و فاطمه هاشمی نیز به عضویت حزب اعتدال و توسعه درآمد که گرایشی میانه‌رو در میان محافظه‌کاران ایران را نمایندگی می‌کند. یکی از مهمترین مصائب و مسائل این دو ازدواج، درگذشت آیت‌الله لاهوتی بود. حسن لاهوتی گرچه از روحانیون مبارز و مبارزین مذهبی محسوب می‌شد اما به جز حمید و سعید فرزند دیگری به نام وحید لاهوتی داشت که مانند فرزندان بسیاری از روحانیون مبارز آن عصر (همچون آیت‌الله طالقانی، محمدی گیلانی، جنتی و…) دگراندیش بود و چپ‌گرا. کار به جایی رسید که روز چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۶۰ اکبر هاشمی رفسنجانی در کارنامه روزانه‌اش نوشت: «ساعت سه بعدازظهر خبر دادند که از طرف دادستانی انقلاب به خانه آقای [حسن] لاهوتی ریخته‌اند و خانه را تفتیش می‌کنند. به آقای [اسدالله] لاجوردی گفتم با توجه به سوابق و مبارزات آقای لاهوتی بی‌حرمتی نشود. گفت دنبال مدارک وحید [لاهوتی] هستند. اول شب اطلاع دادند که آقای لاهوتی را به زندان برده‌اند و احمد آقا هم تماس گرفت و ناراحت بود. قرار شد بگوییم ایشان را آزاد کنند. آقای لاجوردی پیدا نشد به آقای [سیدحسین] موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب گفتم و قرار شد فورا آزاد کنند. احمد آقا گفت امام هم از شنیدن خبر ناراحت شده‌اند.» (عبور از بحران: ص ۳۴۱) اما آیت‌الله لاهوتی هرگز به خانه‌اش بازنگشت. فردا صبح هاشمی رفسنجانی نوشت: «عفت تلفنی اطلاع داد که آقای لاهوتی را دیشب به بیمارستان قلب برده‌اند بلافاصله تلفن زد و گفت از دنیا رفته‌اند تماس گرفتم معلوم شد صحت دارد. آقای لاجوردی دادستان انقلاب تهران گفت آقای لاهوتی اتهامی نداشته‌اند، برای توضیح مدارک مربوط به وحید آمده بودند که به محض ورود به زندان دچار سکته قلبی شده و معالجات بی‌اثر مانده است. قرار شد پزشکی قانونی نظر بدهد.» (همان: ص ۳۴۰) خبر درگذشت حسن لاهوتی نماینده امام خمینی در استان گیلان، امام جمعه رشت، نماینده مردم رشت در مجلس اول و سرپرست سپاه پاسداران با سکوت رسانه‌ها مواجه شد و همین مساله اعتراض فرزندان و عروسان وی را برانگیخت. آنان حتی به پدرشان اکبر هاشمی رفسنجانی که در آغاز جلسه علنی مجلس شورای اسلامی خبر درگذشت آیت‌الله لاهوتی را داده بود، اعتراض کردند: «حمید و فائزه آمدند و شب را پیش من ماندند. چون تنها بودم مقداری آنها را تسلیت دادم و ارشاد کردم. غیرمستقیم گله داشتند که چرا من با صراحت نگفتم که آقای لاهوتی در زندان سکته کرده و فوت شده» (همان: ص ۳۵۹) از آن روز سال‌ها می‌گذرد اما هنوز کسی با صراحت از درگذشت آیت‌الله لاهوتی سخن نمی‌گوید.

    ۳- داماد لبنان

    ازدواج دیگری که در این سال‌ها رخ داد و پیوندهای خانواده‌های روحانی را استوار می‌ساخت ازدواج فرزندان دو روح‌الله به دو دخترخاله بود. سیداحمد خمینی فرزند امام روح‌الله خمینی و سیدمحمد خاتمی فرزند آیت‌الله روح‌الله خاتمی با دو دخترخاله ازدواج کردند که سیدمحمد صدر پسرخاله آنهاست. بدین‌ ترتیب خانواده بزرگی شکل می‌گیرد که پیوند میان خمینی‌ها، خاتمی‌ها و صدرها را برقرار می‌کند. اینگونه است که سیدمحمد خاتمی به دلیل نسبتی که از طریق همسرش با امام موسی صدر می‌یابد به داماد لبنان مشهور است همچنان که آیت‌الله سلطانی طباطبایی پدر خانم فاطمه طباطبایی همسر مرحوم سیداحمد خمینی از جمله علمایی بود که از نامزدی خاتمی برای ریاست‌جمهوری ایران در سال ۱۳۷۶ حمایت کرد.


    ۴- داماد امام

    اما این تنها پیوند خاتمی‌ها و خمینی‌ها نیست. در نیمه دهه ۶۰ سیدمحمدرضا خاتمی دیگر فرزند آیت‌الله روح‌الله خاتمی با زهرا اشراقی نوه آیت‌الله روح‌الله خمینی ازدواج کرد. زهرا اشراقی در عین حال دختر آیت‌الله شهاب‌الدین اشراقی داماد امام خمینی است که در سال‌های تبعید امام خمینی دفتر ایشان را هم اداره می‌کرد و به هنگام نزاع سران حزب جمهوری اسلامی با ابوالحسن بنی‌صدر اولین رئیس‌جمهوری اسلامی ایران از سوی امام خمینی به عضویت هیات حکمیت برای حل اختلاف درآمد. آیت‌الله اشراقی روحانی سنت‌گرا و در عین حال آزادیخواهی شناخته می‌شد که نسبت به گرایش‌های حاکم عصر خود از استقلال رای و نظر برخوردار بود. شهاب‌الدین اشراقی روز جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ به علت سکته درگذشت. در سال ۱۳۸۶ شورای نگهبان صلاحیت پسر آیت‌الله علی اشراقی – که نامزد اصلاح‌طلبان برای مجلس هشتم بود – را رد کرد اما با واکنش صریح بیت امام خمینی در مرحله تجدیدنظر صلاحیت او تایید شد.


    ۵- داماد استاد

    پس از شهادت استاد مرتضی مطهری، دختر ایشان با علی پسر آیت‌الله میرزاهاشم آملی ازدواج کرد. داماد استاد اما همان کسی است که یک دهه رئیس سازمان صدا و سیما و قبل از آن وزیر ارشاد اسلامی و پس از آن دبیر شورای عالی امنیت ملی و در نهایت رییس مجلس هشتم شد. علی لاریجانی عضو یکی از خانواده‌های مذهبی و سیاسی جمهوری اسلامی است. محمدجواد لاریجانی اولین فرزند این خانواده است که به قدرت رسید: معاون وزیر امور خارجه شد و نماینده مجلس شد. ستاره اقبال محمدجواد لاریجانی اما با یک حرکت حساب نشده در دوران انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۳۷۶ فرو خفت و او اکنون به معاونت حقوق بشر قوه قضائیه کفایت کرده است. صادق لاریجانی که «شیخ» خانواده لاریجانی‌هاست نیز با عضویت در شورای نگهبان و ریاست فعلی دستگاه قضا در زمره معتمدترین فرزندان این خاندان به حساب می‌آید .

    ۱- مشهورترین ازدواج نسل دوم ازدواج مجتبی خامنه‌ای فرزند مقام معظم رهبری با دختر دکتر غلامعلی حدادعادل است؛ پیش از آنکه به ریاست مجلس هفتم شورای اسلامی و حتی نمایندگی مجلس ششم برسد. شاید به همین علت باشد که غلامعلی حدادعادل در اسفندماه سال گذشته در گفت‌وگو با مجله شهروند امروز گفته «من این تحلیل را قبول ندارم که چون خانواده ما با خانواده مقام معظم رهبری پیوند سببی پیدا کرد گروه‌های سیاسی به بنده تمایل نشان دادند. خویشاوندی تاثیری در تصمیماتم به عنوان رئیس‌مجلس ندارد» دیگر فرزندان رهبر انقلاب نیز با خانواده‌های مذهبی و سیاسی دارای گرایش‌های دیگر ازدواج کرده‌اند: مسعود خامنه‌ای با دختر آیت‌الله خرازی از مدرسین حوزه علمیه قم و خواهر صادق خرازی معاون وزیر امور خارجه در دولت خاتمی و مشاور کنونی سیدمحمد خاتمی ازدواج کرده است در عین حال که کمال خرازی وزیر خارجه خاتمی و رئیس شورای راهبردی روابط خارجی عموی عروس به حساب می‌آید. مصطفی خامنه‌ای دیگر فرزند مقام معظم رهبری نیز با دختر آیت‌الله خوشوقت از روحانیان تهران و نامزد ائتلاف رایحه خوش خدمت (گروه حامی دولت محمود احمدی‌نژاد) ازدواج کرده است. با وجود این فرزند آیت‌الله خوشوقت مدیرکل مطبوعات خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوره سیدمحمد خاتمی بود و در پرونده زهرا کاظمی اظهارنظری متفاوت از اظهارنظرهای رسمی کرد. دختر دیگر مقام معظم رهبری با فرزند حجت‌الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی رئیس دفتر رهبر انقلاب اسلامی ازدواج کرده است. بدین ترتیب با مروری بر ازدواج‌های فرزندان مقام معظم رهبری می‌توان پسر آیت‌الله موسوی اردبیلی از مراجع تقلید شیعه با دختر آیت‌الله سیدمحمود هاشمی شاهرودی ازدواج کرده است. پسران دیگر آیت‌الله موسوی اردبیلی هر یک با دختر یکی از بزرگان مذهبی ازدواج کرده‌اند: دختر آیت‌الله جوادی آملی از مدرسین حوزه علمیه قم و آیت‌الله شهرستانی از فقهای قم و نماینده آیت‌الله سیستانی در ایران که چندی یکی از بستگانش وزیر نفت عراق بود. وی همچنین گفته اند هیچ یک از این ازدواج‌ها نمی‌تواند واجد معنای جناحی یا سیاسی خاصی باشد. به جز آنکه همگی آنها در محدوده خانواده‌های مذهبی و سیاسی انقلاب اسلامی رخ داده است.

    ۲- اما ماجرا زمانی جالب‌تر می‌شود که دریابیم سلسله این ازدواج‌ها به تدریج خانواده‌های بیشتری را در بر می‌گیرد و در نهایت خانواده‌ای بزرگتر را می‌سازد. چندی پیش پسر صادق خرازی با دختر محمدرضا خاتمی ازدواج کرد. بدین ترتیب صادق خرازی که برادر همسر فرزند مقام معظم رهبری است، در عین حال پدر همسر نوه امام خمینی و برادرزاده سیدمحمد خاتمی نیز هست و این به معنای خانواده سیاسی و مذهبی بزرگی است که با دو رهبر نظام و یک رئیس‌جمهور و نیز یک وزیر خارجه جمهوری اسلامی نسبت دارد.

    ۳- در ادامه همین مناسبات خانوادگی ازدواج فرزندان مرحوم سیداحمد خمینی و نوادگان امام خمینی نیز جالب توجه است:

    سیدحسن خمینی فرزند ارشد احمد و نوه امام خمینی با دختر آیت‌الله موسوی بجنوردی عضو سابق شورای عالی قضائی و عضو ارشد مجمع روحانیون مبارز ازدواج کرده است. برادر او یعنی سید یاسر خمینی نیز با دختر سیدمحمد صدر نامزد ائتلاف اصلاح‌طلبان برای مجلس هشتم ازدواج کرده است. یعنی در واقع فرزند سیداحمد خمینی با دختر پسرخاله مادرش خانم فاطمه طباطبایی ازدواج کرده که پسرخاله همسر سیدمحمد خاتمی نیز محسوب می‌شود و از خانواده بزرگ «صدر» به حساب می‌آید. خانواده امام خمینی البته دامادهای مشهور دیگری نیز دارد: نوه خانم زهرا مصطفوی دختر امام خمینی با پسر محسن رضایی ازدواج کرده و دختر دیگر آیت‌الله اشراقی (که نوه امام خمینی به حساب می‌آید) با پسر آیت‌الله طاهری امام جمعه سابق اصفهان ازدواج کرده است تا خانواده‌ای بزرگ شکل گیرد.

    ۴- یکی از جالب‌ترین ازدواج‌های درون حکومت جمهوری اسلامی ازدواج پسر رئیس اسبق قوه قضائیه با دختر رئیس دیگر این قوه است: پسر آیت‌الله موسوی اردبیلی از مراجع تقلید شیعه با دختر آیت‌الله سیدمحمود هاشمی شاهرودی ازدواج کرده است. چنانگه بیان شد پسران دیگر آیت‌الله موسوی اردبیلی هر یک با دختر یکی از بزرگان مذهبی ازدواج کرده‌اند: دختر آیت‌الله جوادی آملی از مدرسین حوزه علمیه قم و آیت‌الله شهرستانی از فقهای قم و نماینده آیت‌الله سیستانی در ایران که چندی یکی از بستگانش وزیر نفت عراق بود. از نسل دوم این خانواده نوه آیت‌الله موسوی اردبیلی و آیت‌الله جوادی آملی با پسر محمد هاشمی برادر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و رئیس اسبق سازمان صداوسیما ازدواج کرده‌اند.

    ۵- از میان اعضای دفتر امام خمینی و دفتر آیت‌الله خامنه‌ای فرد مشترکی وجود دارد که دو داماد بنام دارد: حجت‌الاسلام رسولی محلاتی دختران خود را به عقد آقایان ناطق نوری رئیس مجلس چهارم و پنجم و عباس آخوندی وزیر اسبق مسکن درآورده است. حجت‌الاسلام والمسلمین ناطق نوری هم‌اکنون مسوولیت بازرسی دفتر مقام معظم رهبری را بر عهده دارد و یکی از سران جناح اصولگرا در ایران شناخته می‌شود.

    آقای حسین مرعشی برادر خانم آیت الله هاشمی رفسنجانی(لازم به ذکر است خاندان شناسی روابط خویشاوند سالاران آیت الله هاشمی رفسنجای در مجال این همایش نمی گنجید که تازه خبر آوردند که این پژوهش فراتر از این مجال هاست زیرا که در ادامه این پژوهش بایست به خاندان آل سعود نیز و روابط مرتبطه نیز پرداخته شود) آقای صادق محصولی (مشاور ارشد دکتر احمدی‌نژاد) با آقای ولایتی (وزیر خارجه سابق و مشاور مقام معظم رهبری) باجناق است.

    مقداد نیلی (سردبیر سایت رجا نیوز) داماد آقای رئیسی (معاون قوه قضاییه) و آقای رئیسی داماد آقای علم الهدی (امام جمعه مشهد). {در پی تذکر دوستان از وب سایت رجانیوز نسبت به نقص خبر اجبارا به عرض می رساند در مورد آقای صالحی مراسم عروسی برگزار نشده و تنها خطبه عقد جاری شده است. مدیر سایت}

    آقای ری شهری (وزیر اسبق اطلاعات)داماد مرحوم آیت‌الله مشکینی (رئیس اسبق مجلس خبرگان)هستند یا آقای موسی پور (معاون فرهنگی اسبق سازمان تبلیغات و معاون سابق اطلاع رسانی وزارت کشور و استاندار قم در دولت دهم) شوهر خواهر محمدرضا باهنر (نماینده مردم تهران در مجلس هفتم و نائب رئیس) است یا شیخ صادق لاریجانی (ریاست قوه قضائیه پس از آیت‌الله شاهرودی) فرزند آیت‌الله میرزا هاشم آملی ، داماد آیت‌الله وحید خراسانی (مرجع بزرگوار تقلید) است. آیت‌الله جوادی آملی (شاگرد مبرز علامه طباطبایی و مفسر گرانقدر قرآن و از اساتید بزرگ حوزه علمیه قم) عموی خانم فاطمه جوادی (معاون سابق رئیس‌جمهور و رئیس سازمان محیط زیست) فرزند آقای اسماعیل واعظ جوادی آملی می باشند.

    مهرداد بذرپاش (مشاور اسبق دکتر احمدی‌نژاد و مدیر عامل اسبق پارس خودرو و خودروسازی سایپا رییس سابق سازمان جوانان ) داماد آقای علی احمدی (وزیر سابق آموزش و پرورش دولت نهم ) است.

    در فارس :

    برادر دکتر احمد نجابت (نماینده سابق شیراز در مجلس شورا و مشاور وزیر بهداشت و درمان – پسرشان علیرضا نجابت معاون صدا و سیمای فارس داماد آیت الله حائری شیرازی است) و برادر مهندس غلامحسین نجابت (نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و با جناق آیت الله حائری و داماد مرحوم آیت الله سید نور الدین حسینی هاشمی) ، دکتر محمود نجابت) معاون دانشگاه علوم پزشکی) است که ایشان با دکتر خورسندیان (استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز – ; کاندیدای نمایندگی شیراز در مجلس هشتم و راه یافته به دور دوم) با جناق هستند. دکتر حداد عادل دایی همسر دکتر خرسندیان است. آیت الله حائری شیرازی شوهر خاله مهندس رضازاده (استاندار سابق فارس و ریاست اسبق شرکت آب و فاضلاب استان فارس و شاغل در استانداری تهران و وزارت نیرو – داماد آیت الله خزعلی و نوه آیت الله سید نور الدین حسنی شیرازی و پسر رضازاده قائم مقام حزب برادران در قبل از انقلاب – برای اطلاعات بیشتر به کتاب خاطرات سیاسی آیت الله سید منیرالدین حسینی هاشمی مراجعه شود انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی – شنیده شده به اصرار فرزند دیگرشان حجه الاسلام سید معزالدین حسینی شیرازی این کتاب دیگر تجدید چاپ نخواهد شد!) می باشند و خواهر مهندس رضازاده مشاور خانم دکتر اردبیلی (مشاور بانوان استاندار فارس – عروس آیت الله حائری شیرازی – همسر محمد طاهر “شجاع الدین ” حائری شیرازی) می باشند و خانم دکتر اردبیلی فرزند مهندس اردبیلی (فرماندار اسبق شیراز – داماد ایشان پسر آقای روح الامینی مشاور آقای محسن رضایی و رئیس انستیتو پاستور) هستند.

    محمد حسن حائری (“شهاب الدین ” – داماد احمد توکلی نماینده مردم تهران – فرزند آیت الله حائری شیرازی – رئیس دفتر امام جمعه سابق شیراز و نماینده ولی فقیه در استان فارس) و حسام الدین حائری (داماد یراق طلائی رئیس صداو سیمای استان فارس) و عبد الحسین حائری (فخر الدین – معلم دبیرستان) و نظام الدین حائری (ساکن وین اتریش و داماد آقای لنسر کمونیست مائوئی سابق که پس از تشرف به اسلام هم اکنون یکی از رهبران شیعیان اتریش است و دو فرزند او هم اکنون در حوزه علمیه در ایران در حال تحصیل می باشد) و علی حائری (دانشجوی دانشگاه آزاد – داماد دکتر احمد نجابت) فرزندان آیت الله حائری شیرازی (داماد آیت الله سید نورالدین حسینی هاشمی و نماینده ولی فقیه و امام جمعه شیراز) هستند که ایشان نیزخویشاوند خانواده حاج محمد نمازی و حاج محمدباقر خلیلی هستند.

    آیت الله حائری دایی آقایان مهندس سید حسین ذوالانوار (فرزند حاج آقا امام – نماینده مردم شیراز در مجلس هفتم و هشتم) وبرادر ناتنی ایشان دکتر سید رحیم ذولانوار (مدیر عامل مؤسسه فلاحت در فراغت – استاد بازنشسته دانشگاه اصفهان) می باشند. یا مثلا دکتر احمد رضا دستغیب (مشاور جوانان سابق استاندار فارس و نماینده مجلس هشتم شورای اسلامی) فرزند آیت الله سید علی اصغر دستغیب (نماینده اوّل فارس درمجلس خبرگان رهبری) می باشد و عماد افروغ (نماینده مردم تهران در مجلس هفتم) از اقوام وی است. و…


    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه148-155


  6. #26
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    حقوق متقابل همسران

    اسلام ازدواج را بر يك پايه و هدف مقدس و الهي قرار داده و از اين رو دينداري و ايمان را نخستين شرط همسر شمرده است.اسلام ترجيح مي دهد كه زن و مردي كه با هم ازدواج كرده اند هر طور هست با اخلاق يكديگر بسازند و چنانچه هر يك از طرفين از ديگري ناراحتي ديد از آن چشم پوشي كند.

    رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايند:

    هيچ بنايي در اسلام نزد خداوند عزوجل محبوب تر از ازدواج نيست.

    من تزوج فقد احرز نصف دينه فليتق الله في النصف الباقي.

    كسي كه همسر اختيار كند نيمي از دين خود را محفوظ داشته و بايد مراقب نيم ديگر باشد.

    از آنجا كه بسياري از مردان و زنان براي فرار از زير بار اين مسئوليت الهي و انساني عذرهايي مي تراشند از جمله نداشتن امكانات مالي، قرآن مي فرمايد: فقر نمي تواتد مانع راه ازدواج گردد بلكه چه بسا غنا و بي نيازي مي شود.

    دليل آن هم با اندكي دقت در اين زمينه روشن مي شود زيرا انسان تا مجرد است احساس مسئوليت نمي كند. نه ابتكار و نيرو و استعداد خود را به اندازه كافي براي كسب درآمد مشروع بسيج مي كند و نه هنگامي كه درآمدي پيدا كرد، در حفظ و بارور ساختن آن مي كوشد و به همين دليل مجردان غالبا خانه به دوش و تهيدست اند.

    اما بعد از ازدواج، شخصيت انسان تغيير پيدا مي كند و رفته رفته تبديل به يك موجود اجتماعي مي شود و خود را شديدا مسئول حفظ همسر و آبروي خانواده و تامين وسايل زندگي فرزندان آينده خويش مي بيند و به همين دليل تمام هوش و ابتكار و استعداد خود را به كار مي گيرد تا ضمن كسب درآمدهاي مشروع بيشتر و صرفه جويي در هزينه ها و خودداري از هرگونه اسراف و تبذير، بتواند در مدت كوتاهي بر فقر چيره شود.

    نكته جالب توجه در اين ميان، دوستي و مهرباني و احساس آرامش عميقي است كه به وسيله ازدواج كانون خانواده را فرا مي گيرد و زندگي را شيرين مي سازد.

    ولي بايد توجه داشت كه ازدواج نبايد تنها به خاطر ارضاي غريزه جنسي صورت بگيرد بلكه بايد بيشتر وسيله اي باشد تا نسل صالح و مفيدي به وجود آيد و پيروان حق و حقيقت زياد شوند.

    داستان پدر و مادر مقدس اردبيلي


    "گفته اند كه پدر جناب مقدس اردبيلي آمده بود از آب جاري مشك را پر كند، ديد سيبي برآب روان است، گرفت و ميل كرد.بعدا پشيمان شد كه: اين سيب البته مالك داشته، بي اجازه او چرا تصرف كردم؟حركت كرد، مسير آب را گرفت به بالا، رفت تا رسيد به جايي كه آب از باغي كه درخت سيب داشت بيرون مي آمد.صاحب باغ را گفت:

    سيبي كه بر آب روان بود من خوردم. از من راضي باش.

    گفت: ابدا راضي نيستم.

    گفت: قيمتش را مي دهم.

    گفت: راضي نمي شوم.

    بالاخره بسيار كه طلب رضايت كرد، صاحب باغ گفت: من به يك شرط از تو راضي مي شوم كه دختري دارم كور و كچل و لال و گنگ و مفلوج از پا.اگر حاضري با او ازدواج كني، من از تو راضي مي شوم والا راضي نمي شوم.

    پدر مقدس اردبيلي چون ديد چاره ا ي ندارد از غايت ايمانش قبول كرد و تن به اين ازدواج داد.

    صيغه عقد را جاري كردند، سپس با مشاهده كردن دختري زيبا بر خلاف گفته هاي صاحب باغ به نزد آن رفت و گفت: آن دختري كه براي من وصف كردي اين نيست.

    گفت: اين همان است، چون ديدم جديت داشتي كه رضايت بگيري براي خوردن يك سيب، و من مدتها انتظار داشتم كه اين دختر را به مثل شما شخصي شوهر دهم.اما گفتم كور است يعني هنوز چشمش نامحرم را نديده، و گفتم كچل است يعني مويش را نامحرم نديده، و گفتم لال است يعني با مرد بيگانه سخن نگفته، و گفتم مفلوج است از پا يعني تنها از خانه بيرون نرفته.

    پس چنين پدري و مادري بايد هم پسرشان مقدس اردبيلي شود.

    از مادرش سئوال كردند سبب مقام ارجمند مقدس اردبيلي در چيست؟ گفتند من هرگز لقمه اي شبهه ناك نخوردم و قبل از شير دادن بچه وضو مي گرفتم و ابدا چشم نامحرمي نينداختم و در تربيت او بعد از شير بازگرفتن كوشيدم و نظافت و طهارت را مراعات كردم و او را با بچه ها ي خوب مي نشاندم."


    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه155-156
    ویرایش توسط nezamehadafmand : 27th March 2012 در ساعت 10:03 AM

  7. #27
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    اخلاق خانوادگی در رفتار وگفتار امیرمؤمنان علی علیه السلام

    مقدمه

    اخلاق خانوادگی مبحثی است که بسیار کم به آن پرداخته می شود در حالیکه جایگاهی عالی ومهم دارد و می تواند گر ه گشای بسیاری ازمشکلات تربیتی و اخلاقی افراد خانواده به خصوص فرزندان باشد از آن جهت که والدین اولین الگو و معلّم فرزندان می باشند و فرزندان اخلاق و رفتار آن ها را الگوبرداری می کنند بنابراین والدین می توانند درآن ها بسیار تأثیرگذار باشند. طبیعی است تربیت نیکو واخلاق شایسته و اسلامی یکی از نیازهای واقعی است که هم اینک جامعه مذهبی ما به آن بسیار محتاج است.

    در زمینه ی اخلاق خانوادگی بهترین الگو برای افراد ائمه اطهار علیهم السلام علی الخصوص امیرمؤمنان علی علیه السلام هستند که سعی گردیده است در اینجا نمونه ی کوچکی از آن به خواننده ی محترم ارائه گردد.

    1. اقتصاد خانواده

    1.1. تامین هزینه زندگی

    یکی از اصول مهم در مدیریت منزل، تامین هزینه ی زندگی است. مرد باید با کار و تلاش فراوان نیازهای اقتصادی خانواده را برطرف سازد تا سربار جامعه نگردند.حضرت امیرمومنان علی علیه السلام باکار و تلاش و حفرچاه و درختکاری و احداث باغ در منطقه ی ینبع در اطراف مدینه توانست سرمایه ی فراوانی بدست بیاورد؛ هزار برده آزاد کند و برای عمه ها و خاله های خود خانه بخرد و زنان و فرزندان خود را آبرومندانه اداره کند، که وصیت نامه ی حضرت به عنوان نامه ی 24 نهج البلاغه در تاریخ ثبت گردیده است در آن دستور العمل اقتصادی برای اداره ی زنان و فرزندان خود تاکید می کند که درخت ها و زمین ها را نفروشند بلکه با درآمد سالانه ی آن نیازهای اقتصادی خانواده آن حضرت را برطرف سازند[1].

    2.1. تعدیل ومیانه روی در مصرف

    اعتدال و میانه روی در هر کاری مقبول و پسندیده است ومیانه روی در در امر اقتصاد و خرج کردن درآمدهای خانواده می تواند راحتی و آسایش طولانی تری را برای خانواده به ارمغان بیاورد. دراهمیت اعتدال و میانه روی همین بس که حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام درلحظات پایان عمرگرانقدر خود به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام ، او را به میانه روی درزندگی سفارش می کند؛

    حدثنا أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان في شهر رمضان سنة تسع و أربعمائة... قال حدثني الحسن بن علي بن أبي طالب عليهم السلام، قالَ لمّا حَضَرَت وَالِدي الوَفَاة أَقبَلَ يُوصِي، فَقَالًَ هَذَا مَا أَوصَى بِهِ عَلي بنِ أبِي طَالِب أخُومُحَمَد رَسُولُ الله صَلََّى الله عليه و آله وَ ابنَ عَمِّهِ وَ صَاحِبِهِ ... وَ اقتَصِد يَا بُنَيَّ فِي مَعيشَتِك[2]... .

    ترجمه : ... این آن چیزی است که علی بن ابیطالب برادر رسول خدا وپسر عمویش و همنشینش وصیت می کند ... پسر جانم در زندگانى راه اعتدال و ميانه روى را پيش گير... .

    حضرت امیر در جای دیگر در بیان اکتفا کردن به قدر ضرورت اینگونه اشاره می کنند؛ خطبةٌ لأمير المؤمنين علی علیه السلام: ... مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْكَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَة[3]... ترجمه: ...هر كه به كفايت گذران زندگى بسنده كند آسايش خود راپا بر جا كرده است... .

    گاهی حضرت امیر درمواقع بی پولی رویه ای بکار می بردند که معمولاً بسیاری از مردم آنگونه عمل نمی کنند آنهم صبر کردن تا زمانیکه پولی بدست ایشان برسد در حالیکه افراد معمولاً با قرض کردن ویا خرید نسیه مانند ایشان عمل نمی کنند، نمونه ای از عمل حضرت اینگونه نقل گردیده است؛

    رُوِيَ أَنَّ عَلِيّاً علیه السلام اِجتَازَ بِقَصَّابٍ وَ عِندَهُ لَحمٌ سَمينٌ فَقَالَ يَا أَميرَالمُؤمِنيِن هَذَا اللَّحم سَمينٌ اِشتَر مِنهُ فَقَالَ لَهُ لَيسَ الثَّمَن حَاضِرًا فَقَالَ أَنَا أَصبِرُ يَا أَميرَالمُؤمِنينَ فَقَالَ لَهُ أَنَا أَصبَرُ عَنِ اللَّحمِ[4]

    ترجمه: روایت شده است روزی حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام از مقابل قصابی عبور می کردند، قصاب به حضرت عرض می کند: ای امیرمؤمنان گوشت خوبی است از آن بخرید اما حضرت می فرمایند: پولی برای خرید ندارم قصاب عرض می کند من برای گرفتن پولش صبر می کنم. حضرت می فرمایند: من در برابر خوردن گشت صبر می کنم.

    3.1. رابطه گناه و درآمد

    خانواده ها سعی می کنند تا راهی برای افزایش درآمدهای خود پیدا کنند اما گاهی نیز مسائلی پیش می آید که باعث می شود درآمدخانوار کَم شود. این در حالی استکه معمولاً افراد دلیل این اتفاقات را نمی دانند اما حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام دلیل آن را وجود گناهان معرفی می کنند؛

    قَالَ اَمیِرُالمُومِنین عَلی عَلیه السلام: ...تُوقُوا الذُّنُوبَ فَمَا مِن بَليَّةٍ وَلانَقصِ رِزقٍ إِلّا بِذَنب ... قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَ مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ[5]...

    ترجمه: خود را از گناهان دور کنید زیرا هیچ بلا و هیچ کم شدن رزق و روزی نیست مگر بخاطر گناهان ... خداوند متعال می فرماید: هر مصيبتى به شما می رسد، به خاطر كارهايى است كه كرده ايد. و خدا بسيارى از گناهان را عفو مى كند[6].

    2 . مدیریت خانه

    در اینکه مدیریت منزل با چه کسی است نظرات مختلفی وجود دارد اما طبق فرموده ی حضرت امیر مدیریت منزل با مرد است؛

    قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام كُلُّ امْرِئٍ تُدَبِّرُهُ امْرَأَةٌ فَهُوَ مَلْعُونٌ [7]ترجمه: هر کس که امورش را زنی بگرداند و مدیریت کند ملعون است.

    طبیعی است مراد حضرت کسانی نیستند که کسی را غیر از همسر خود ندارند و خودشان بدلایل مختلف قادر به کسب درآمد ومدیریت منزل نمی باشند مانند افراد بیمار.

    3. در ارتباط با همسر

    1.3. چگونگی رفتار با همسر

    قرآن: وعاشروهنّ بالمعروف «نساء18» ترجمه: با زنان به نیکویی زندگی کنید.


    1.1.3. روابط اجتماعی آنان

    از آنجایی که مرد مسئولیت هدایت خانواده را به عهده دارد بنابراین باید مواظب رفت وآمدهای همسر خود نیز باشد تا مبادا در رفت و آمدهای خود دچار وسوسه های شیطان شده و از راه به در شود؛ حضرت امیر در یک دستور العمل اخلاقی، اجتماعی خطاب به فرزندش می نویسد:

    ٍ وَاكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِكَ إِيَّاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَيْهِنَّ وَ لَيْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِكَ مَنْ لَا يُوثَقُ بِهِ عَلَيْهِنَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا يَعْرِفْنَ غَيْرَكَ فَافْعَل[8]

    ترجمه آیتی: زنان را روى پوشيده دار تا چشمشان به مردان نيفتد، زيرا حجاب، زنان را بيش از هر چيز از گزند نگه دارد. خارج شدنشان از خانه بدتر نيست از اين كه كسى را كه به او اطمينان ندارى به خانه در آورى. اگر توانى كارى كنى كه جز تو را نشناسد چنان كن.

    حضرت امیر درجایی دیگر مردانی را که در رفت وآمدهای اجتماعی زنان خود، مطیع آن ها هستند را سزاوار خشم وغضب خدا برمی شمرد و می فرماید؛

    عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ عَلِيٌّ علیه السلام مَنْ أَطَاعَ امْرَأَتَهُ فِي أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ أَكَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرَيْهِ فِي النَّارِقِيلَ وَ مَا هِيَ قَالَ فِي الثِّيَابِ الرِّقَاقِ وَ الْحَمَّامَاتِ وَ الْعُرُسَاتِ وَ النِّيَاحَاتِ[9]

    هرکه در چهار چیز به حرف همسرش گوش کند خداوند به صورت اورا در آتش می فکند. پرسیدند آنها چیست؟ فرمودند: در پوشیدن لباس نازک در رفتن به حمام ها (زیرا رعایت عفت کلام و بدن را نمی کنند) در رفتن به عروسی(زیرا رعایت حجاب و جدایی زنان ومردان نمی شودعلاوه بر بدزبانی ها و چشم و هم چشمی ها و تفاخرهای بی جا) و نوحه خوانی ها (به طور کلی مرد باید مراقب رفت و آمدهای همسر خود باشد و او را از رفتن به مجالسی که زمینه ساز فساد و موجب وسوسه ی شیطان می باشد منع کند).


    2.1.3. پرهیز در روابط زن و مرد نامحرم

    از دیدگاه حضرت امیرمؤمنان یکی از راههای سلامت جامعه رعایت فرهنگ پرهیز و حرمت نهادن به جایگاه ارزشی زن و مرد است که در خطبه ی 80 نهج البلاغه چنین می فرمایند:

    فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ وَ كُونُوا مِنْ خِيَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ وَ لَا تُطِيعُوهُنَّ فِي الْمَعْرُوفِ حَتَّى لَا يَطْمَعْنَ فِي الْمُنْكَرِ[10]

    ترجمه آیتی: از زنان بد بپرهيزيد و از زنان خوب حذر كنيد و كار نيك را به خاطر اطاعت از آنان انجام مدهيد، تا به كارهاى زشت طمع نكنند.

    3.1.3. غیرت ورزی

    یکی از خصلت هایی که خداوند متعال در نهاد مردان به ودیعت گذارده است غیرت ورزیدن نسبت به ناموس و محارم خویش است که خودبخود جلوی بسیاری از مفاسد و ناهنجاری های اجتماعی را می گیرد اما گاه می شود که این ویژگی در فرد بدلایل گوناگون ضعیف می شود، که حضرت امیر این افراد را اینگونه مورد سرزنش ولعن خود قرار می دهد.

    فِي رِوَايَۀ غِيَاثِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ عَلِيٌّ علیه السلام يَا أَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَكُمْ يُوَافِينَ الرِّجَالَ فِي الطَّرِيقِ أَ مَا تَسْتَحْيُونَ وَ قَالَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ لَا يَغَارُ[11]

    ترجمه: ای اهل عراق شنیده ام که زن های شما در راه رفتن بامردها برخورد پیدا می کنند آیا خجالت نمی کشید خدا لعنت کند بی غیرت ها را.

    4.1.3. غیرت نابجا ممنوع

    درست است که غیرت ورزیدن مطلوب است اما گاه خود بعنوان معضلی بزرگ جلوه می کند وآن زمانی است که در موضعی غیر از موضع خود بکار گرفته شود؛ حضرت امیر استفاده نابجا از غیرت را بعنوان خطر اینگونه مطرح می کنند؛

    إِيَّاكَ وَ التَّغَايُرَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَةٍ فَإِنَّ ذَلِكَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ إِلَى السَّقَمِ وَ الْبَرِيئَةَ إِلَى الرِّيَبِ[12]ترجمه: امیرمومنان علیه السلام به امام حسن مجتبی علیه السلام می فرمایند: بپرهیز از غیرت بی جا (و سختگیری نامعقول و احیاناً متهم کردن همسر) زیرا این کار زن پاکدامن را به آلودگی گرایش می دهد.


    5.1.3. محدوده ی اختیارات زن

    یکی دیگر از روایای ارتباط با زن محدوده ی اختیارات و قدرت اعمال نظر زنان در زندگی است، این مطلب را می توان در قسمت مدیریت منزل هم ذکر کرد زیرا به نحوی اختیار داشتن زن و محدوده ی آن در نحوه ی مدیریت منزل بسیار تأثیرگذار خواهد بود. امیر مؤمنان محدوده ی اختیارات زن را اینگونه به فرزند خود گوشزد می نمایند؛

    قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فِي وَصِيَّتِهِ لِابْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ يَا بُنَيَّ إِذَا قَوِيتَ فَاقْوَ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ إِذَا ضَعُفْتَ فَاضْعُفْ عَنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تُمَلِّكَ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا فَافْعَلْ فَإِنَّهُ أَدْوَمُ لِجَمَالِهَا وَ أَرْخَى لِبَالِهَا وَ أَحْسَنُ لِحَالِهَا فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ فَدَارِهَا عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ لَهَا لِيَصْفُوَ عَيْشُكَ[13]

    حضرت امیر مومنان در سفارش خود به محمد حنفیه فرمودند: ... اگر بتوانی که زن را بیش از آنچه مربوط به خود اوست اختیار ندهی انجام ده چرا که این کار جمال زن را پیوسته و خاطرش را آسوده و حال اورا نیکو می کند همانا زن گل است نه کارفرما با او به هرحال مدارا کن و نیکو برخورد نما تا زندگی تو باصفا شود.


    6.1.3. خوش رویی با همسر

    حضرت در ضمن بیاناتی که راجع به صفات ناپسند برخی زنان همانند تکبّر و خودپسندی ناشکری و بی صبری و مانند اینها ایراد نمود و توصیه فرمود که مراقب زن ها باشید تا به هلاکت نیفتند و سرپرستی خانواده را به آنان نسپارید و فرمودند:

    فَدَارِهَا عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ لَهَا لِيَصْفُوَ عَيْشُكَ[14]ترجمه: با زن ها در هر حال مدارا کنید (سخنان تند وزشت برزبان نیاورید) شاید (در اثر این نیکویی شما) آنها کارهای خودرا اصلاح کنند.

    2.3. کمک به همسر

    برخی از مردان فکر می کنند چون در خارج از منزل مشغول کاروتلاشند وقتی به منزل می آیند دیگر نباید هیچ کاری را انجام دهند و خود را بسیار خسته نشان می دهند برخی دیگر نیز کار در منزل و کمک به همسر را زشت می شمرند و آن را عار وننگ می دانند اما سیره ی رفتاری حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام خلاف هردو دوسته فوق بوده است، ایشان با آن همه مشغله ای که در زمان حیات رسول گرامی اسلام داشتند (شرکت در جنگهای گوناگون، رفتن به مأموریت هایی که پیامبر اورا می فرستاد و ... ) اما با این حال در کارهای منزل کمک کار بی بی دوعالم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بودند نمونه هایی از آن ها اینگونه در تاریخ نقل شده است؛

    الف) عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَحْتَطِبُ وَ يَسْتَقِي وَ يَكْنُسُ وَ كَانَتْ فَاطِمَةُ سَلَامُ اللَّهِ عَلَيْهَا تَطْحَنُ وَ تَعْجِنُ وَ تَخْبِزُ[15]

    امام صادق علیه السلام فرمودند: حضرت امیر علیه السلام هیزم تهیه می کرد و از چاه آب برای منزل می آوردو جاروب می کرد و حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز گندم را آرد می نمود و خمیر می کرد و نان می پخت.

    (پس کار در منزل برای مرد عار نیست گرچه از نظر تقسیم کار به عهده ی زن است که کار منزل را بعهده گیرد).

    ب) عَنْ عَلِيٍّ علیه السلام قَالَ دَخَلَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ فَاطِمَةُ جَالِسَةٌ عِنْدَ الْقِدْرِ وَ أَنَا أُنَقِّي الْعَدَسَ قَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ قُلْتُ لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ اسْمَعْ مِنِّي وَ مَا أَقُولُ إِلَّا مَنْ أَمَرَ رَبِّي مَا مِنْ رَجُلٍ يُعِينُ امْرَأَتَهُ فِي بَيْتِهَا إِلَّا كَانَ لَهُ بِكُلِّ شَعْرَةٍ عَلَى بَدَنِهِ عِبَادَةُ سَنَةٍ- صِيَامٍ نَهَارُهَا وَ قِيَامٍ لَيْلُهَا وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا أَعْطَاهُ اللَّهُ الصَّابِرِينَ وَ دَاوُدَ النَّبِيَّ وَ يَعْقُوبَ وَ عِيسَى علیهم السلام يَا عَلِيُّ مَنْ كَانَ فِي خِدْمَةِ الْعِيَالِ فِي الْبَيْتِ وَ لَمْ يَأْنَفْ كَتَبَ اللَّهُ تَعَالَى اسْمَهُ فِي دِيوَانِ الشُّهَدَاءِ وَ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ ثَوَابَ أَلْفِ شَهِيدٍ وَ كَتَبَ لَهُ بِكُلِّ قَدَمٍ ثَوَابَ حِجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ- وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى بِكُلِّ عِرْقٍ فِي جَسَدِهِ مَدِينَةً فِي الْجَنَّةِ يَا عَلِيُّ سَاعَةٌ فِي خِدْمَةِ الْعِيَالِ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ أَلْفِ سَنَةٍ وَ أَلْفِ حَجٍّ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ وَ خَيْرٌ مِنْ عِتْقِ أَلْفِ رَقَبَةٍ وَ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَ أَلْفِ عِيَادَةِ مَرِيضٍ وَ أَلْفِ جُمُعَةٍ وَ أَلْفِ جَنَازَةٍ وَ أَلْفِ جَائِعٍ يُشْبِعُهُمْ وَ أَلْفِ عَارٍ يَكْسُوهُمْ وَ أَلْفِ فَرَسٍ يُوَجِّهُهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَلْفِ دِينَارٍ يَتَصَدَّقُ عَلَى الْمَسَاكِينِ وَ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَقْرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ وَ مِنْ أَلْفِ أَسِيرٍ أَسَرَ فَأَعْتَقَهَا وَ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَلْفِ بَدَنَةٍ يُعْطِي لِلْمَسَاكِينِ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يَرَى مَكَانَهُ مِنَ الْجَنَّةِ يَا عَلِيُّ مَنْ لَمْ يَأْنَفْ مِنْ خِدْمَةِ الْعِيَالِ دَخَلَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ يَا عَلِيُّ خِدْمَةُ الْعِيَالِ كَفَّارَةٌ لِلْكَبَائِرِ- وَ يُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ وَ مُهُورُ حُورِ الْعِينِ وَ يَزِيدُ فِي الْحَسَنَاتِ وَ الدَّرَجَاتِ- يَا عَلِيُّ لَا يَخْدُمُ الْعِيَالَ إِلَّا صِدِّيقٌ أَوْ شَهِيدٌ أَوْ رَجُلٌ يُرِيدُ اللَّهُ بِهِ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة[16]

    ترجمه: روايت است از اميرالمؤمنين عليه السلام كه فرمود داخل شد بر ما رسول خدا صلی الله علیه وآله در حالى كه فاطمه نشسته بود نزد ديك و من عدس در ديك مي ريختم آن سرور فرمود يا ابو الحسن عرض كردم لبيك يا رسول اللَّه فرمود بشنو از من آنچه مي گويم و نمي گويم مگر از امر پروردگار خود؛ نيست مردى كه يارى كند زن خود را در خانه الا آنكه باشد او را بهر موئى كه در بدن اوست عبادت يك ساله كه روز آن روزه دار باشد و شب آن به قيام و بدهد او را خداى تعالى از ثواب، مثل آنچه داده است صابران را و داوود پيغمبر و يعقوب و عيسى عليهم السلام را، يا على هر كه در خدمت عيال باشد در خانه و ننگ ندارد از آن بنويسد نام او را خداى تعالى در ديوان شهيدان و بنويسد خدا از براى وى به هر روزى و شبى ثواب هزار شهيد و بنويسد از براى او به هر قدمى ثواب حجى و عمره ای و بدهد او را به هر رگى كه در بدن اوست شهرى در بهشت، يا على يك ساعت در خدمت خانه بهتر است از عبادت هزار ساله و هزار حج و هزار عمره و بهتر است از آزاد كردن هزار بنده و هزار جهاد و عيادت هزار بيمار و هزار جمعه و هزار جنازه و هزار گرسنه را سير كردن و هزار برهنه را پوشيدن و هزار اسير آوردن در راه خدا و بهتر است او را از هزار دينار صدقه دادن بر درويشان و بهتر است او را از خواندن تورات و انجيل و زبور و قرآن و از هزار اسير كه بخرد و آزاد گرداند آن را و بهتر است او را از هزار شتر كه بدهد بدرويشان و بيرون نرود از دنيا تا آنكه ببيند جاى خود را در بهشت، يا على هر كه ننگ ندارد از خدمت عيال داخل گرداند او را خدا در بهشت بي حساب، يا على خدمت عيال كفاره گناهان كبيره است و بازمي نشاند غضب پروردگار را و مهر حور العين است و زياد مي گرداند حسنات و درجات را، يا على خدمت نمي كند عيال را مگر صديق يا شهيد يا مردي كه خدا خواهد برای وى خير دنيا و آخرت را[17]

    3.3. تقسیم کار با همسر

    یکی از عوامل سعادت و شادابی خانواده تقسیم کار و تعیین حدود و وظایف زن و شوهر است؛

    عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ، عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ علیه السلام قَالَ تَقَاضَى عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ صلی الله علیه وآله إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فِي الْخِدْمَةِ فَقَضَى عَلَى فَاطِمَةَ بِخِدْمَةِ مَا دُونَ الْبَابِ وَ قَضَى عَلَى عَلِيٍّ علیه السلام بِمَا خَلْفَهُ قَالَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع فَلَا يَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِي مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ بِإِكْفَائِي رَسُولُ اللَّهِ ص تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَال [18]

    ترجمه: امام صادق علیه السلام از پدرش امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمودند:حضرت امیر با حضرت زهرا علیهماالسلام راجع به تقسیم کار از پیامبر نظر خواستند پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: کارهای تا دم درب خانه به عهده فاطمه و کارهای پشت درب خانه بر عهده ی علی باشد. حضرت زهرا فرمودند : از این تصمیمی که پیامبر گرفت و مرا از سروکار داشتن با مردها بی نیاز کرد آنقدر شادمان شدم که جز خدا کسی نمی داند.

    4.3. عدالت بین همسران

    درست است که تعدد زوجات یکی از راههای جدی مقابله با مفاسد اجتماعی است اما شرایط و مقررات خاص خودش را دارد که یکی از آنها عدالت رفتاری میان همسران است و قرآن کریم در این باره در آیه ی 3 سوره ی نساء هشدار داده است که اگر نمی توانی رعایت عدالت کنی نباید چند زن اختیار کنی.حضرت امیرمومنان چون همسران متعدد داشتند عدالت را دقیقاً میان آنها رعایت می نمودند. هنگامی که شبی نوبت یکی از آنها بود حتی وضوی خود را هم در خانه ی او می گرفت یعنی عدالت رفتاری را حتی در وضو گرفتن نیز رعایت می فرمودند[19].


    5.3. هدیه برای خانواده

    یکی از راههای مهم ایجاد عطوفت و مهربانی بین اعضای خانواده و جلب قلوب هدیه دادن است که حضرت امیر از این نکته مهم نیز غافل نبوده اند؛

    قالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام أَطْرِفُوا أَهَالِيَكُمْ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْفَاكِهَةِ كَيْ يَفْرَحُوا بِالْجُمُعَة[20]ِ ترجمه: برای اهل و عیال خود درهر روز جمعه مقداری میوه ی تازه بخرید تا از جمعه خوشنود شوند.(تا نسبت به شعایر اسلامی احترام کرده محبتشان به دین زیاد شود.)

    نکات

    1- حضرت امیر نه تنها در زمان حیات خود به فکر درآمد خانواده خویش بودند بلکه با وصیت نامه ای در باره نخلستان ها منبع درآمدی را هم برای بعد از فوت خویش برای خانواده خود بجای گذاردند.

    2- گناهان انسان بر رزق و روزی او تاثیر دارند و باعث کم شدن آن می شوند.

    3- غیرت ورزی مردان یکی از راههای حفظ پاکدامنی زنان است اما باید توجه داشت که استفاده نابجا از غیرت اثرعکس بجا می گذارد و باعث آلودگی دامن زنان می شود.

    4- برای اصلاح رفتار زنان تندی و خشونت جایی ندارد اما حضرت می فرمایند مدارا و چشم پوشی از خطاهای آنان باعث اصلاح رفتار آنها خواهد شد.

    5- حضرت امیر با مشغله ی فراوان اجتماعی که داشتند در کار منزل به حضرت زهرا کمک می کردند.


    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه157-162

    ویرایش توسط nezamehadafmand : 27th March 2012 در ساعت 10:02 AM

  8. #28
    دوست آشنا
    نوشته ها
    672
    ارسال تشکر
    1,826
    دریافت تشکر: 4,412
    قدرت امتیاز دهی
    2953
    Array
    BaAaroOoN's: جدید134

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    مرسی از بحث جالبتون....با وجود این حرف ها،با وجود این مثال ها،من دوست دارم همسر آیندم،خودش از من تقاضای ازدواج کنه(البته تحت اصول و نیمه مدرن نیمه سنتی)....نه اینکه پدرم من و به کسی معرفی کنه
    ویرایش توسط BaAaroOoN : 3rd April 2012 در ساعت 09:13 AM

  9. 2 کاربر از پست مفید BaAaroOoN سپاس کرده اند .


صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 25th March 2012, 06:52 PM
  2. ایفای نقش در سینمای مکتب متعالی (شیعه)چطور و چگونه؟!
    توسط nezamehadafmand در انجمن کارگاه آموزشی هنر هفتم
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 21st March 2012, 07:43 PM
  3. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 26th August 2011, 11:01 AM
  4. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 17th April 2010, 04:51 PM
  5. خبر: کاهش تعرفه‌ واردات سوئیچ شبکه شایعه است
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار وب و اینترنت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th December 2008, 06:09 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •