دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: ايران و حافظ در ديوان گوته

  1. #1
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    روانشناسی بالینی
    نوشته ها
    6,602
    ارسال تشکر
    29,978
    دریافت تشکر: 25,422
    قدرت امتیاز دهی
    43644
    Array
    نارون1's: لبخند

    پیش فرض ايران و حافظ در ديوان گوته

    « گوته اشعار حافظ را به ديده ي شکلي مطلوب و آرماني براي سرودن شعر در دوران سالخوردگي خويش مي نگرد»


    بر اساس شواهد و مدارک موجود ، گوته شاعر بزرگ کلاسيک آلمان ، به هر چه که رنگ و بوي فرهنگ و هنر يونان باستان را داشت عشق مي ورزيد و از اوان جواني به تمام مظاهر تمدن عهد هخامنشي بسيار علاقه مند بود. امپراطوري عظيمي که از سال 557 تا 330 پيش از ميلاد دوام داشت و بر پايه هاي آزادمنشي ، بردباري و گذشت استوار بود ، به گفته هگل مجموعه باشکوهي را به نمايش گذاشت که براي نخستين بار در تاريخ بر مردمي فرمان مي راند که آنان را ترغيب و تشويق مي کرد تا ابعاد شخصيت خويش را تکامل و غنا بخشند و به ثبوت و عرصه ي ظهور برسانند.



    گوته در سمت مسئول نظارت بر امور ساختماني قصر کارل آگوست – والي منطقه وايمار– در سال 1800 م دستور داد براي تزيين تالار بزرگ اين قصر نقش برجسته اي از خمير کاغذ بسازند و در آنجا نصب کنند. اين نقش بر جسته از تعدادي مجسمه با زيرنويس هايي که حاوي کلمات قصار بزرگان مي باشد ، تشکيل شده است که سبک و سياق آنها معماري آتن دوران کلاسيک را در ذهن بيننده تداعي مي کند.

    بخاري اين تالار با شيرهاي مفرغي ، به تقليد از شيرهاي مصر باستان ، مزين شده است. بالاي اين مجسمه ها ، زير يک خورشيد بالدار نوشته اي به خط ميخي به چشم مي خورد که – البته نه چندان دقيق – از روي کتيبه هاي موجود در تخت جمشيد کپي برداري شده است. گوته از طريق « يوهان گوتفريدهردر» با اين خط آشنايي پيدا کرده بود که نمونه ي آن در گزارش سفر کارستن نيبور منتشر شده به سال 1772 م آمده است.



    آشنايي گوته با حافظ در سال 1814م ، يعني در 63 سالگي او از طريق ترجمه ي خاور شناس اتريشي «فون هامرپور گشتال» صورت گرفت. مطالعه همين برگردان نه چندان دقيق و کامل از غزليات حافظ آن چنان شور و شوقي در دل گوته سالخورده به وجود آورد که او را بر آن داشت تا اشعاري به شيوه اين شاعر سترگ و ژرف انديش بسرايد ؛ شاعري که گوته جوهر شعر شرقي را در وجود او مي بيند.



    اشعار موجود در حافظ نامه يعني بخش دوم از دوازده بخش منظوم ديوان شرقي – غربي نشان دهنده آن است که گوته چه سان شيفته ي حافظ بود و چه اندازه براي اين شاعر بزرگ ارج و اعتبار قائل مي شد. در شعري با عنوان « بيکرانه» از همين بخش چنين مي خوانيم:


    تو بزرگي ؛ چه ، تو را نقطه ي پاياني نيست / بي سرآغازي نيز ، قرعه فال به نام تو زدند. / شعر تو دوارست ، همچنان ستاره سيارست ، / مطلع و مقطع آن يکسان ست / و آنچه در فاصله اين دو همي هست عيان / عين آنست که در اول و در پايان ست.



    تو همان چشمه ي شعري که روان ست از آن / نغمه شوق و سرور همچو موج از پس موج/ .Adabi-Honari/82/02/ غزلي دلکش از سينه تو مي تراود بيرون/ و گلويت که عطشناک مدام جرعه اي مي طلبد / و دلي داري نيک که پراکنده کند مهر و صفا.


    گو جهان يکسره ويران گردد/ حافظا با تو و تنها با تو/ خواهم اکنون به رقابت خيزم/ شادي و رنج از آن ما باد/ اين دو همزاد و شريک/ عشق ورزي و باده نوشي نيز/ فخر من باد و هستي من باد.



    اينک اي شعر بپا کن شرري!/گشتِ ايام ندارد اثري/ هر زمان تازه تري...





    گوته در آينه ي جمال حافظ تصوير خويش را به وضوح مشاهده مي کند. در عالم خيال اين احساس به گوته دست مي دهد که زماني در وجود حافظ زندگي مي کرده است. از اين رو همانگونه که در بر گردان شعر بيکرانه ديديم، حافظ را همزاد خويش مي نامد.


    ويژگي دوم از اين هم فراتر مي رود؛ گوته نه تنها در آينه ي جمال حافظ تصوير خويش را مي بيند، بلکه در شعر و شاعري نيز او را مرشد و مراد مي داند که مايل است با وي به رقابت برخيزد. به اين ترتيب مي توان حافظ را سرمشق گوته براي سرودن شعر در دوران سالخوردگي به حساب آورد.



    گرچه گوته ي سالخورده در شعر حافظ به ديده يک سرمشق برانگيزنده و غنابخش مي نگرد، ليکن در انتخاب سبک ديوان به گونه اي معکوس عمل مي کند. چون آنچه گوته از ماهيت سبک شعر حافظ برداشت مي کند ، با ذهنيت هنري او – اين پرورش يافته ي مغرب زمين و مکتب کلاسيک – در تضاد است ، آن را نوعي بي سبکي مي انگارد.

    گوته بر اساس اين پندار در بخش يادداشتها و توضيحات مي نويسد : اين شيوه اي است که بي محابا والاترين و فرومايه ترين تصاوير را در هم مي آميزد و براي آنکه تأثيرات شگرفي بيافريند ، ناهمگونها را در کنار يکديگر مي چيند ، ما را در يک چشم به هم زدن از اين جهان خاکي به آسمانها پرواز مي دهد و از آنجا باز به اين خاکدان برمي گرداند و بر عکس. بنابراين آنچه گوته به عنوان سرمشق براي سرودن اشعار ديوان انتخاب مي کند ، تصوير متضادي است از دنياي شعري خود او و درست همين امر تأثيري دگرگون کننده بر وي مي گذارد و در واقع از اين کلاسيسيست بزرگ يا رمانتيسيست بزرگ مي سازد.



    اين خصوصيت سوم ما را به ويژگي ديگري راهبري مي کند: گوته پس از آشنايي با اين تصوير متضاد، به آنچه که از حافظ آموخته است، قناعت نمي ورزد، بلکه احساس مي کند که اين چهره هاي سه گانه يعني همزاد، مراد و رقيب او را به مبارزه مي طلبند و اين مبارزه جويي قدرت خلاقه او را بيدار مي کند و وي را بر آن مي دارد که بکوشد تا به دنياي خيال انگيز و شاعرانه حافظ گام نهد و در آن فضاي ملکوتي نغمه هاي شوق و سرور بسرايد.

    اين تغيير فضا ذهنيت کلاسيک گوته را متزلزل نمي سازد، بلکه همراه با شعر حافظ باب سبک و سياق دومي بر گوته گشوده مي شود، سبک و سياقي بي پيرايه در کنار سبک مبتني بر قوانين زيباشناختي مکتب کلاسيک.



    با اندکي تأمل در سبک ديوان در مي يابيم که از پشت نقاب شرقي آن، سبک آزاد شعر گوته در دوران جواني قابل تشخيص است، سبکي که گوته در سالخوردگي بار ديگر به سراغ آن مي رود و با الهام گرفتن از حافظ آن را به اوج کمال مي رساند.

    پس حافظ نه تنها همزاد، مراد و رقيب اين شاعر بزرگ آلماني است، بلکه شعر حافظ را نيز مي توان پيش فرم اشعار گوته در ديوان شرقي – غربي به شمار آورد. گوته خود در اين باب مي سرايد:



    سخن را عروس ناميده اند
    و انديشه را داماد ،
    قدر اين پيوند را آن کس مي شناسد


    که حافظ را بستايد.



    اين سروده ي گوته آشکارا به اين بيت حافظ اشاره دارد:


    کس چو حافظ نکشيد از رخ انديشه نقاب
    تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند



    اين سبک آزاد قبل از هر چيز در به کارگيري عناصر نثر در شعر خلاصه مي شود؛ يعني در آميزش جاندار نظم و نثر که به واسطه شعر هم به زندگي نزديک تر مي شود و هم گستردگي دروني عظيمي پيدا مي کند. اين سبک ضمن آنکه خودآگاه، بي پروا، روزمره و هزل آميز است، غني، والا و لطيف نيز هست و نه تنها قادر است به کمال و تعالي دست يازد، بلکه حتي به سان لهيبي سر بر مي کشد، لهيبي که در کوره ي آن زبان نثر به وسيله اي براي آفرينش والاترين شعرها تبديل مي شود.



    در واقع مي توان گفت که گوته به هنگام تصنيف ديوان در انديشه دفاع از خويش در حوزه شعر غنايي بوده است. براي هر ايراني غرور آفرين و مايه مباهات است که گوته از سوي يک شاعر پارسي گوي برانگيخته مي شود تا ديگر بار به سراغ اين فرم آلماني مورد استفاده اش در آثار دوران جواني برود.



    گوته اشعار حافظ را به ديده ي شکلي مطلوب و آرماني براي سرودن شعر در دوران سالخوردگي خويش مي نگرد،

    شعري که در آن حکمت و شباب به زيباترين وجهي با يکديگر پيوند خورده اند. در مفهوم سالخوردگي تعمق، تفکر و تعقل نهفته است و در مفهوم شباب گرمي ، حيات و شور عشق؛ «تسليم» مصداق اين يکي است و «چيرگي» مصادق ديگري ، اين دو در شعر خيال انگيز که همان شکل مطلوب و آرماني شعر است ، در هم آميخته اند و اين درست همان برداشت است که گوته از شعر همزاد ايراني خود داشته است. عنصر اصلي اشعار ديوان شرقي – غربي را ديگر نه قالب و حدود و ثغور ؛ بلکه آنچه سيال و بي مرز است تشکيل مي دهد.



    " هاينريش هاينه" در سال 835 م، در جزء يکم اثر خود با عنوان " مکتب رمانتيک " درباره ديوان چنين اظهار نظر مي کند: در اين اثر ، گوته سرمست کننده ترين شوق زندگي را به نظم کشيده است و اين کار چنان ساده ، موفق ، لطيف و مدهوش کننده صورت گرفته است که انسان در شگفت مي ماند که چگونه انجام چنين کاري در زبان آلماني امکان پذير شده است.

    معجزه اين کتاب غير قابل توصيف است. ديوان گوته درودي است که مغرب زمين به مشرق زمين مي فرستد. اين درود بدان معناست که غرب از معنويت گرايي يخ زده و بي رمق خسته و دلزده شده است و مي خواهد در فضاي سالم شرق به کالبد خويش جاني تازه ببخشد.



    گوته پس از آن که در «فاوست» ناخشنودي خود را از معنويت انتزاعي و نياز خويش را به لذتهاي واقعي و حقيقي ابراز مي دارد ، خود را با تمام وجود در آغوش تجربيات حسي مي اندازد و به اين ترتيب ديوان شرقي– غربي را مي آفريند. پس ديوان شرقي – غربي حاصل فرار يک رمانتي سيست از واقعيت حال به سرزمين رؤيايي گذشته نيست، بلکه حاصل فرار از فريب ظواهر بي ثبات به حقيقت جاودانه ي پديده هاي اوليه ي حيات است، بدين معني که آنچه را که باقي است در آنچه که فاني است مشاهده و تمام اشياي موجود در جهان را به عنوان تمثيلي از جاودانگي تفسير کنيم. جوهر هنري سبک ديوان هم در همين نوع برداشت و عملکرد نهفته است. به گفته گوته: آنگاه که هنر در برابر شيئي بي تفاوت و خرد کاملا مطلق مي شود، هنر والا شکل مي گيرد.



    به قولي ديگر ، هنر سبک ديوان در اين است که اشکال هزار چهره ي اين جهان را به کمک قدرت تخيل بر مي نماياند و آنچه را که به ظاهر بي اهميت به نظر مي رسد، به طرز معجزه آسايي پر اهميت جلوه مي دهد.

    ديوان داراي سبک شاعرانه است که مي توان آن را نوعي بافندگي ذهن به شمار آورد و از اين رو شعري بسيط ارائه مي دهد که هدف اصلي آن دستيابي به روابط معقولي است که به واسطه ي آنها صور اين جهاني به طور سلسله وار به هم پيوند مي خورند. اما چرا گوته بر آن شد تا به تقليد از حافظ بپردازد؟ پاسخ به اين پرسش را از زبان نيچه مي شنويم: نوابغ بر دو دسته اند، يکي آنکه اصولأ باور مي کند و خواستش اين است که بارور کند و ديگري آنکه علاقه اي وافر به بارور شدن و زادن دارد.



    از گروه نخست ، پيش از هر کس نام هايي چون حافظ و شکسپير به ذهن متبادر مي شوند، و از گروه دوم به حتم نام گوته در صدر قرار مي گيرد. اشعاري که گوته به سبک و سياق شعر يونان باستان سروده، بهترين گواه اين مدعاست. در واقع حضور عنصر يوناني در روح و روان گوته موجب شيفتگي او نسبت به فرمهاي يوناني بوده است. اما گوته به اين خاطر از اين قالبهاي شعري کهن استفاده کرده ؛ زيرا در اين کار نوع احساس شوق وصال به وي دست مي داده است.

    گوته در واقع نابغه اي است با ويژگيهاي جنس مؤنث که در نتيجه بارور شدن هاي مکرر به وجودي غول آسا بدل شده، آن سان که گويي کل جهان هستي را يکجا فرو بلعيده است.



    با آنکه گوته پروايي نداشت که بزرگان عرصه ادب ، الهام بخش او باشند ، اما هيچ گاه در طول زندگي مقلد محض نبوده است. آنچه به ظاهر تقليد مي نمايد ، الگو برداري به معناي واقعي کلمه نيست بلکه گوته نکته اي غير خودي را برمي گزيند و آنگاه در ذهن و زبان خود بدان شکل مأنوس و مورد نظر خويش را مي دهد.



    گوته خود نحوه فعاليت هنري اش را در اين سطور خلاصه مي کند:


    هميشه تنها آنچه را به رشته تحرير در آوردم، / که احساس مي کردم و بدان باورمند بودم، / به اين سان، اي عزيزان ! خود را پاره پاره مي کردم/ و همواره باز به همان هيأتي در مي آمدم که بودم





    گوته در تاريخ 16 مه 1815 به ناشر خود « فريدريش کوتافون» کوتندورف مي نويسد:

    هدف من از تصنيف ديوان شرقي – غربي اين است که به شيوه اي شعف انگيز غرب را به شرق، گذشته را به حال و عنصر ايراني را به عنصر آلماني پيوند کنم و سنتها و طرز تفکر هاي دو طرف را در هم بياميزم.




    گوته در دفتر ششم ديوان با عنوان حکمت نامه در چهار پاره اي چنين مي سرايد:

    چه با شکوه اين شرق / از پس درياي مديترانه به اين سوي راه گشود ؛ / تنها آن کس مي داند کالدرون چه سان نغمه سرايي کرده است/ که قدر حافظ را بشناسد و به او عشق بورزد.





    گوته برجسته ترين ويژگي شعر حافظ را نيز در ذهنيتي مي بيند که بر آن است تا دور از ذهن ترين مفاهيم را به هم پيوند کند. در بخش يادداشتها و توضيحات مي خوانيم: به ذهن يک شرقي در همه حال فکري مي کند که براي او که عادت دارد به سادگي دور از ذهنترين مفاهيم را به هم پيوند زند ، اين امکان را فراهم مي سازد تا با ايجاد پيچشي در يک حرف يا يک هجا باز اضداد را از هم جدا کند.



    آنچه گوته همواره در سرمشق خود حافظ مشاهده مي کند و مورد ستايش قرار مي دهد ، همانا زنده دلي است. شکل متعالي زنده دلي ، شوخ طبعي است يا همان چيزي است که ما در مورد حافظ به رندي تعبير مي کنيم.


    ويژگي بارز ديوان نيز اين است که گوته در اين اشعار جاويدان، در قالب نوعي کمدي الهي، به والاترين شکل شوخ طبعي دست مي يازد. اين شوخ طبعي بازتاب احساس آزادي باطني انساني انديشه گر است که توانايي آن را دارد که عشق به دنيا و چيرگي بر آن را به هم پيوند بزند. اين شوخ طبعي بر اساس ماهيتش مفهومي دوگانه است، درست مانند وسيله ابراز آن يعني خنده، با هر خنده در آن واحد هم به دنيا تبسم مي کنيم و هم آن را به سخره مي گيريم.

    علاقه به دنيا و توان دل برکندن از آن، دو احساس شادي بخش هستند که ابتدا با يکديگر به رقابت بر مي خيزند تا سرانجام صلح جويانه باز با هم يکي شوند. پس ماهيت شوخ طبعي در حقيقت اين است که بر هر آنچه است و موجب دلبستگي بي قيد و شرط انسان به اين خاکدان مي شود، خط بطلان بکشد يا به بيان رند شيراز سخن بگوييم:



    غلام همت آنم که زير چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزادست



    اين گونه است که گوته در آينه جمال حافظ تصوير خود را مي بيند و رند شيراز را برادر دو قلوي خويش خطاب مي کند و هواي آن را در سر مي پرورد که با وي به رقابت برخيزد.







    آواز دوست
    ویرایش توسط نارون1 : 17th July 2012 در ساعت 03:53 PM

    اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ وَ أَسْعِدْنِي بِتَقْوَاكَ
    مجلـــه رویش ذهــن


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ديوار گرگان کهن‌تر از ديوار چين
    توسط Joseph Goebbels در انجمن باستان شناسی ایران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st September 2011, 06:01 PM
  2. ثروتمندترین ایرانی جهان +عکس
    توسط Number One در انجمن اخبار اقتصادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 10th July 2011, 03:00 AM
  3. بيابان هاي «يوردوشا» خلوتگاه 4 فرزند شيطان!!
    توسط سلوى در انجمن اخبار حوادث
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 17th December 2009, 08:56 PM
  4. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 9th November 2009, 03:06 PM
  5. خبر: رئال مادرید همچنان ثروتمندترین باشگاه جهان
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار دنیای فوتبال
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th February 2009, 05:41 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •