دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: نگاهی به "تاجر ونیزی" اثر ویلیام شکسپیر

  1. #1
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    روانشناسی بالینی
    نوشته ها
    6,602
    ارسال تشکر
    29,978
    دریافت تشکر: 25,422
    قدرت امتیاز دهی
    43644
    Array
    نارون1's: لبخند

    پیش فرض نگاهی به "تاجر ونیزی" اثر ویلیام شکسپیر


    زن سبک سر، شوهری سنگین دل می سازد .ویلیام شکسپیر(نویسنده انگلیسی قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم)



    ونیز ایتالیا؛ بَسانیو(Bassanio)دل باخته ی "پُرشیا" (Portia)است .او مردی ونیزی ، نجیب زاده، جوان و سرشار از خصلت های نیکو است و "پرشیا" دختری زیبا و دل ربا و شاه زاده .پدر دختر ، تصویر او را در یکی از سه صندوق طلایی ، نقره ای و مسی پنهان کرده است.پرشیا خواستگاران بسیاری دارد.شرط ازدواج ، دست یافتن به عکس است .


    شاه زاده ای مراکشی برای خواستگاری پرشیا قدم پیش می گذارد ؛ ولی طمع طلاجویی باعث می شود که صندوق طلایی را برگزیند که تصویر پرشیا در آن نیست ؛ از این رو از صف خواستگاران کنار می رود.بسانیو صندوق مسی را انتخاب می کند که عکس دختر در آن است و پرشیا از آن او می شود.


    بسانیو برای عروسی با محبوبش از "آنتونیو "(Antonio)درخواست پول می کند.آنتونیو بازرگان و دوست وی است .کشتی های او در آب های اقیانوس در حال حرکتند؛ به همین دلیل نقداً پولی در دست ندارد پس برای کمک به دوستش از "شایلاک"(Shylock) ،یهودی زراندوزِ ثروت پرستِ رباخوار سه هزار دوکا قرض می گیرد .شایلاک شرط می گذارد که اگر پول سر ِ موعد بازپرداخت نشود ، یک پوند از گوشت نزدیک قلب او را ببُرد.آنتونیو می پذیرد .


    راز و نیازها و نجواهای عاشقانه ی بسانیو و پُرشیا ادامه دارد و سرانجام ازدواج می کنند .


    "شایلاک"(Shylock) ،یهودی زراندوزِ ثروت پرستِ رباخوار سه هزار دوکا قرض می گیرد .شایلاک شرط می گذارد که اگر پول سر ِ موعد بازپرداخت نشود ، یک پوند از گوشت نزدیک قلب او را ببُرد.آنتونیو می پذیرد .



    "گراسیانو "( Gratiano)، خدمت کار بسانیو نیز با " نِریسا (Nerrisa)، خدمت کار پرشیا پیوند زناشویی می بندد .آن ها عاشق هم اند .هر دو زن جوان ، یک انگشتر به شوهران خود هدیه می دهند .


    زمان باز پرداخت بدهی رسیده است .کشتی های آنتونیو در دریا غرق شده اند . این خبر را کسانی می آورند که از دریا آمده اند. پولی در کار نیست .


    شایلاک - که از آنتونیو کینه ای کهنه دارد - سند را به اجرا می گذارد و دادگاه تشکیل می شود .پرشیا و خدمت کارش می کوشند که آنتونیو را رهایی بخشند .آن ها لباس مردان بر تن می کنند و سر و صورت و صدای شان را تغییر می دهند .

    پرشیا به عنوان وکیل و "نریسا " به عنوان منشی وارد دادگاه می شوند تا از آنتونیو دفاع کنند .نامه ای از صاحب منصبی همراه دارند که ایشان را به دادگاه معرفی می کند . نخست وکیل جوان از شایلاک می خواهد که به ازای قرضش سه برابر پول بگیرد؛ ولی شایلاکِ یهودی – که قبلاً از آنتونیوی مسیحی توهین و تحقیر شنیده – در صدد انتقام است و فقط گوشت نزدیک قلب مرد جوان را می خواهد .


    وکیل می گوید که او باید پزشکی کاردان را بیاورد تا زخم های آنتونیو را درمان نماید. شایلاک پاسخ می دهد که چنین چیزی در متن سند نیامده. او کارد و ترازو می آورد تا به کار خود مشغول شود .ناگهان وکیل چیزی به ذهنش می رسد: «تو باید به گونه ای گوشت را ببُری که خونی ریخته نشود؛در غیر این صورت ، نیمی از دارایی ات به آسیب دیده تعلّق می گیرد .»


    شایلاک که خود را در بن بست می بیند ، به همان سه برابر پولش راضی می شود؛ اما وکیل کوتاه نمی آید :«ممکن نیست ؛ چرا که شما قبلاً از این تصمیم صرف نظر کردید.»


    حالا شایلاک اصل پولش را طلب می کند ولی وکیل ، اجرای حکم را خواهان است. سرانجام شایلاک می پذیرد که از قرضش بگذرد اما وکیل، او را طبق قوانین ونیز به توطئه و ضرب و جرح منتهی به قتل ، متّهم می کند که بر اساس آن ، نیمی از دارایی او به دولت و نیمی دیگر به ضرب دیده می رسد. در آخر،آنتونیو از دریافت سهم خود می گذرد به شرطی که شایلاک راضی شود به دین مسیحیت بگرود و ثروتش را به ارث برای دخترش "جِسیکا" بگذارد. به این ترتیب دادگاه پایان می پذیرد .


    بسانیو و آنتونیو ، شادمان و سرافراز از دادگاه بیرون می آیند. به دنبال وکیل می روند و از وی می خواهند سه هزار دوکا را بپذیرد؛ ولی وکیل خودداری می کند و در مقابل پا فشاری بسانیو از او می خواهد که فقط انگشتری خود را به وی بدهد. بسانیو می گوید که این انگشتر را همسرش به او بخشیده و وی قسم خورده که تا زنده است آن را از دستش درنیاورد، به کسی نبخشد و هرگز نفروشد .سرانجام با اصرار آنتونیو ، بسانیو انگشترش را به وکیل هدیه می دهد .


    از سوی دیگر "گراسیانو " به منشی وکیل برمی خورَد ؛ولی او را نمی شناسد .منشی از وی می خواهد که منزل شایلاک را به او نشان دهد .در کمرکش راه با دل بری و طنّازی، انگشتر گراسیانو را نیز به عنوان هدیه از او می گیرد .


    پیش از بازگشت بسانیو و گراسیانو ، پُرشیا و نِریسا به خانه باز می گردند. نریسا از شوهرش طلب انگشتر می کند؛ ولی گراسیانو می گوید که او و بسانیو هر دو ، انگشتری شان را به وکیل و منشی وی برای سپاس گزاری داده اند .دو نو عروس به ناباوری تظاهر می کنند .آنتونیو ضمانت می کند .

    پرشیا انگشتری را درمی آورد و به شوهرش می دهد و می گوید :«عزیزم! این هم یکی دیگر.مراقب باش آن را گم نکنی !» بسانیو شگفت زده می شود و پی می برد که این همان انگشتری است. پرشیا توضیح می دهد که وکیل و منشی دادگاه ،خود او و خدمت کارش نِریسا بوده اند . خبر خوش حالی دیگری هم به آن ها می رسد: سه فروند از کشتی های آنتونیو غرق نشده و با کالا سالم به بندر رسیده اند .


    ***


    شکسپیر،نمایش نامه نویس و شاعر چیره دست انگلیسی قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم ،نمایش نامه ی پنج پرده ای تاجر ونیزی را در 1596 نگاشت. این اثر ، داستانی هیجان انگیز و کُمیک است .نقش شایلاک یهودیِ رباخوار آن چنان کشش و جذّابیتی دارد و از چنان قدرت و حقیقتی برخوردار است که همیشه بزرگ ترین بازیگران تئاتر را به خود جلب کرده است .

    مرد پول پرست در پی کینه ای کهنه به چنان ورطه ی هولناکی می افتد که همه ی دارایی اش را از دست می دهد و آن را بر خلاف میلش یک جا به دخترش جسیکا -که از خانه گریخته تا با محبوب مسیحی اش بپیوندد – وا می گذارد .طمع ؛ بلای جان و ثروتش می شود .او ثروت بادآورده از رباخواری اش را به سادگی به باد می دهد. این نمایش نامه ،چند صحنه ی پوچ و توخالی نیز دارد؛ اما در غنای تحسین برانگیز ساختمان آن گم است .

    شکسپیر ،وحشت و خنده را استادانه با هم تلفیق کرده است؛ البته "تاجر ونیزی " خالی از صحنه های بدیع و دل پذیر ودرام نیست .قطعات زیبا، شاعرانه و اندیشه محور در این اثر فراوان به چشم می آید ؛ازجمله :




    1. *رحم و شفقت را به زور نمی توان به دست آورد بلکه هم چون بارانی ملایم از آسمان بر سر کسی که پذیرایش باشد ، می بارد .
    2. * به جز عشق ، چه قدر تمام احساسات دیگر – که مایه ی تردید ، ناامیدی، هراس و حسادت زردرنگ و بیمار بودند – به سرعت در هوا ناپدید می شوند .ای عشق! اندکی آرام شو و از وجد و نشاط خود بکاه و شادمانی را به حدّ اعتدال بفرست و از این افراط بپرهیز !
    3. *ای جوان نیک سرشت !عقل خود را ترمیم کن و گرنه به طوری متلاشی خواهد شد که دیگر قابل ترمیم نخواهد بود .







    تبیان

    اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ وَ أَسْعِدْنِي بِتَقْوَاكَ
    مجلـــه رویش ذهــن


  2. 2 کاربر از پست مفید نارون1 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 24th August 2012, 05:35 PM
  2. تصویر جک ویژه "آی- پد" بر روی خودروهای "بی. ام. و"
    توسط eli20 در انجمن مباحث فناوری اطلاعات
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 23rd September 2010, 11:54 AM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st July 2010, 03:44 PM
  4. آثار شکسپیر در میان عدد "پی"
    توسط s@ba در انجمن اخبار هنری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th March 2010, 08:03 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 4th October 2009, 03:57 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •