دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20

موضوع: اولین بار

  1. #1
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    کامپیوتر
    نوشته ها
    150
    ارسال تشکر
    653
    دریافت تشکر: 536
    قدرت امتیاز دهی
    188
    Array

    پیش فرض اولین بار

    گفته بودم که دیگر از من کاری برنمی اید .دیگرتحملش برایم سخت است .کارهایش دارد دیوانه ام می کند.او را به خود شما می سپارم ،خودتان تربیتش را به عهد بگیرید.من دیگر تاب وتوان برایم نمانده.چند روز پیش باز با یکی ا ز بچه های کوچه دعوا کرده بود.وقتی داخل خانه شد چنان لباسهایش خاکی شده بود که رنگشان تغییر کرده بود. از پلها که بالا می امد جای پایش می ماند . به خودش دست که می زدخاک بلند می شد .دانه های عرق روی صورتش یکدست شده بود. از کنار گوشهایش پایین میامد تند تند نفس می زدچند تا خراشیدگی توی صورتش بود که قرمزی خونش روی سفیدی پوستش پیدا بود و تا میتوانسته پسرهمسایه را کتک زده.مادرش هم آمده بود دم در ، کلی بارمان کرد و رفت که اگرنمیتوانید جلو بچه تان را بگیرید ، تا دیگران این کار را بکنند . هرچه با او حرفمیزنم فایده ای ندارد .خیلی نافرمان است.من وپدرش تا می توانسته ایم مواظب راه ورفتارمان بوده ایم وهستیم اما نمی دانم چرا این گونه شده . به پدرش هم که میگوییی، با صبر و حوصله فراوان می نشیندوبا او حرف می زندولی فردا دوباره همان آش و همان کاسه. من هم اگر حرفی می زنم بر خلاف پدرش با او دعوایمان می شود تا بخواهم عکس العملی نشان دهم مثل برق ازجلوی چشمانم دور می شود می ایستددم درخانه می گویید خوش به حال دوستانم چه مامانهای خوبی دارن توهمه اش من را دعوا می کنی از کارهایم ایراد میگیری ومی خواهی من را بزنی .بماند که در خانه ارام وقرار ندارد و با هرچیزی کار دارد.سرو صدا میکند ، نظم هم ندارد . از لحاظ درسی که بماند کتابها را که هیچ دست نمیزند، مدرسه هم از دست زبانش، معلم ها مینالند . ****** *****ازدیدار شما باز می گشتم دلم خیلی گرفته بود از ان حال وهواییه که کنارشما داشتم .دارم دور می شوم داخل جاده توی ماشین نشسته بودم چشمهایم را روی هم گذاشتم بوی اسفندوگلاب ،ارامشی وخنکی ّان جمعیت زیاد که هم دیگر را به هر طرفی می برند تا به شمابرسن به یاد می اورم ودرحالی که احساس می کنم اشکهایم سرازیر می شود دل تنگ میگوییم کاش برمی گشتیم به طرف شما .داخل جاده اسمان را که نگاه می کردی ابری بوداسمان هم دلش گرفته بود شروع به باریدن کرد کم کم باران به برف تبدیل شدماشین به سختی جلو می رفت تا چشم کار میکرد برف بود برف. جلو خودمان را به سختی می دیدیم. گاهی از جاده بیرون می رفتیم وباز به سختی وارده جاده می شدیم .دلم شور می زد می ترسیدم تصادف کنیم. دایم به همسرم می گفتم:علی یواش عجله که نداریم .بدونه حرفی فقط حواسش به جاده بود.برف بندامد کمی هوا روشن شد. جاده فیروز کوه رسیدیم. هوای داخل ماشین گرم شده بودماشین سربالای را به سختی می رفت صدایی خرد شدن سنگ هارا زیر تایرهای ماشین حس میکردم . صندلی عقب نشسته بود یک دفعه حالش به هم خورد.برگشتم عقب را نگاه کردم نمیدانم چه شد! چشمهایش سفیدیشان پیدا شد ،دستهایش بالای سرش تکان نمی خوردن مثل یک تکه چوب شد سخت سخت ، هر چه صدایش زدم تکانش دادم ولی فایده نداشت که نداشت نمیدانم چطور ماشین ایستاد. کفشهایم را در اورده بودم ،در ماشین را باز کردم پیاده شدم دردی حس می کردم ولی دلیلش را نمیدانستم .باد شدیدی می وزید سرمایش عرق را به بدنم خشک کرد وبدنم بیشتر می لرزید.رفتم طرف درب عقب تامن بروم پدرش در راباز کرد وصدایش می زد امید بابا تورا به خداچشمها یت را باز کن من هم رفتم طرفش اضطراب تمام وجودم را گرفته بود هیچ کاری از دستم بر نمی امد همسرم گفت بیا او را ازماشین بیرون بیاوریم شاید هوای بخوردبهتر شود پدرش سرش را ومن پاهایش را توانایی بلند کردن نداشتم پاهایش روی زمین کشیده می شد به سنگ های ریزو درشت می خورد وزخمی میشد هرطوری بود او را کناره جاده پشت ماشین روی زمین گذاشتیم . به هر طرفی می رفتم جلو هر ماشینی که رد می شد را می گرفتم اما دریغ از این که کسی بخواهد بایستدو به ما کمک کند برگشتم به طرف او دیگر رمقی نداشتم ، کمی اب به سروصورتش زدن فایدای نداشت. باور نداشتم که از دستم برود. به سر صورتم خودم روی دستهایم می زدم ارام وقرار نداشتم .از همه چیز و همه کس دست شسته بودم.یک دفعه یاد ان روز افتادم که برای اولین بار به دیدنت امدم واورا ازشما خواستم.شما ناامیدم نکردی بلند شدم دستهایم را تا میشد بالا میرفت به اسمان بلند کردم با تمام وجود با صدای بلندصدایت کردم وان را دوباره ازشما خواستم.انگار دلم ارام گرفت .برگشتم طرفش کنارش نشستم سرش را بلند کردم روی سینه ام گذاشتم صدای ارام نفسهایش را شنیدم خدارا باتمام وجود شکر کردم .صدایش زدم شروع کرد به گریه در همین حال یکی از همین ماشینهای توی جاده ایستاد تاما را در این وضع دید به اورژانس زنگ زد. . نمی دانم چقدر طول کشید تا امبولاس امد. برایم به اندازه سالها انتظاربود.او را داخل امبولاس گذاشتن، اجازه ندادن من سوار شوم،هرچند گریه میکرد و می گفت مادرم را میخواهم.ماهم داخل ماشین خودمان نشستیم و پشت سر آمبولانس به راه افتادیم تا به بیمارستان نزدیکی رسیدیم. سریع او را بستری کردند، دکتر امد بالای سرش وشروع کرد به سوال کردن.ایا سابقه دارد؟ بیماری خاصی دارد یا نه؟از او خون و نوارقلب گرفتن که خداروشکر مشکلی نبود.گفتن باید بستری شود و تحت نظر باشد ، شایددوباره همانطور شود. سرحال تر شده بود.میگفت و میخندید و دائم غرمیزد که سرم را از دستم در بیاورید. برخلاف همیشه که دعوا میشد این بار با وجود ناراحتی که داشتم سعی میکردم او را ارام کنم . *** ما مسافر بودیم باید به خانه برمیگشتیم .بعد ازکلی مشورت و حرف زدن همه تصمیم گرفتیم که رضایت بدهیم وبه خانه برگردیم. دکتر گفت وقتی به شهر خودتان رسیدید پیش یک دکترمغز واعصاب ببریدش . دراولین فرصت او را بردیم بعد ار کلی نوارمغزو ازمایش دکترگفت هیچ مشکلی ندارد . مطمئن بودم که حالش خوب است، اخر او را از کسی دیگر خواسته بودم و به کسی دیگر توسل جسته بودم .میدانم سالم بودن فرزندم نتیجه سپردن او به بهتریهناست نه چیز دیگر.از شما ممنونم یا ضامن اهو که لطفتان همیشه شامل حال زائرانتان میشود. دوستان این داستان را خودم نوشتم خوشحال میشم انتقادی ،نظری دارین بهم بگید.
    ویرایش توسط fly in the sky : 7th December 2012 در ساعت 08:08 PM


  2. #2
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    تکنولوژی اموزشی
    نوشته ها
    464
    ارسال تشکر
    7,649
    دریافت تشکر: 2,149
    قدرت امتیاز دهی
    6007
    Array
    سمیه نجفی's: نگران

    پیش فرض پاسخ : اولین بار

    خیلی خوب بود واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم آفرین

  3. 5 کاربر از پست مفید سمیه نجفی سپاس کرده اند .


  4. #3
    همکار تالار نرم افزار
    رشته تحصیلی
    رایانه
    نوشته ها
    512
    ارسال تشکر
    1,720
    دریافت تشکر: 3,882
    قدرت امتیاز دهی
    2139
    Array
    Alpha110's: جدید151

    پیش فرض پاسخ : اولین بار

    خیلی خیلی برام جالب بود حال کردم ام امید وارم دوستان نیز از این تاپیک استفاده مناسب را ببرند
    :.:.:.:.: دلتنگ که باشی گاهی آرزو می کنی، یک نفر اسمت را صدا کند حتی اشتباهی! :.:.:.:.:

  5. 3 کاربر از پست مفید Alpha110 سپاس کرده اند .


  6. #4
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    دندانپزشکی
    نوشته ها
    294
    ارسال تشکر
    3,082
    دریافت تشکر: 2,068
    قدرت امتیاز دهی
    118
    Array
    nafise khanom's: جدید147

    پیش فرض پاسخ : اولین بار

    عالی بود.ممنون...

    - - - به روز رسانی شده - - -

    عالی بود.ممنون...
    دنیای عجیبیست...اینجا لبخند را هم میزنند!!!

  7. 3 کاربر از پست مفید nafise khanom سپاس کرده اند .


  8. #5
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    حسابداری
    نوشته ها
    15
    ارسال تشکر
    49
    دریافت تشکر: 45
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : اولین بار

    عالی بود
    منم حاجتمو از امام رضا خواستم

    دعا کنید حاجتمو بده







  9. 3 کاربر از پست مفید باقوت سپاس کرده اند .


  10. #6
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    کامپیوتر
    نوشته ها
    48
    ارسال تشکر
    124
    دریافت تشکر: 161
    قدرت امتیاز دهی
    24
    Array

    پیش فرض پاسخ : اولین بار

    عالی بود!!!
    همانند یک نویسنده ی خوب!!!
    گاهی می توان همه زندگی را در آغوش گرفت ....!
    کافی است تمام زندگیت یک آدم باشد!


  11. 3 کاربر از پست مفید EAGEL سپاس کرده اند .


  12. #7
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    Biology
    نوشته ها
    192
    ارسال تشکر
    1,113
    دریافت تشکر: 1,362
    قدرت امتیاز دهی
    284
    Array
    SiDe's: خواهش

    پیش فرض پاسخ : اولین بار

    عالی بود تبریک میگم دوست عزیز.

    فلسفه آلاکلنگ اثبات بزرگی کسی است که فرو می نشیند تا دیگری پرواز را تجربه کند…

  13. 2 کاربر از پست مفید SiDe سپاس کرده اند .


  14. #8
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    تجربی
    نوشته ها
    16
    ارسال تشکر
    520
    دریافت تشکر: 56
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : اولین بار

    قشنگ بود عزیزم ، ممنون

  15. کاربرانی که از پست مفید تورنج 75 سپاس کرده اند.


  16. #9
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی نرم افزار
    نوشته ها
    250
    ارسال تشکر
    2,132
    دریافت تشکر: 979
    قدرت امتیاز دهی
    1806
    Array

    پیش فرض پاسخ : اولین بار

    عالی بود.

  17. 2 کاربر از پست مفید pegah*_ سپاس کرده اند .


  18. #10
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    مهندسی شیمی
    نوشته ها
    20
    ارسال تشکر
    0
    دریافت تشکر: 41
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : اولین بار

    خوب

  19. 2 کاربر از پست مفید س.ملک پور سپاس کرده اند .


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •