«همواره خود را ناتوان از احساس تنفر نسبت به هر موجودی نگاه داشته ام. با توسل به دوره های طولانیِ انضباط شدید توأم با دعا و عبادت، چهل سال است که از احدی در دل نفرت ندارم. می دانم که این، ادعایی بزرگ است؛ با وجود این در نهایت تواضع چنین ادعایی دارم.»
«اما از پلیدی، هر کجا که باشد، متنفرم. من از نظام حکومتی ای که انگلیسیان در هند بر پا ساخته اند متنفرم. از استثمار بی رحمانه ی هند متنفرم. به همان اندازه که از اعماق وجودم از نظام زشت نجس انگاری [اعتقاد هندوان به به نجس بودن طبقه ای از جامعه] که میلیون ها هندو بانی آنند نفرت دارم. اما همان گونه که از هندوان سلطه جو نفرتی در دل ندارم، از مستبدان انگلیسی نیز هیچ تنفری ندارم. من در پی آنم که با توسل به روش های عاشقانه ای که پیش رو دارم در اصلاح آنها بکوشم. ریشه های عدم همکاری من نه در نفرت که در عشق نهفته است.»
« آیا آن عدم خشونتی را که شایسته ی شجاعان است در خود دارم؟ تنها مرگ من می تواند به این سؤال پاسخ دهد. اگر کسی مرا به قتل برساند و من در حالی بمیرم که لبانم دعای قاتلم را می گوید و یاد خدا و آگاهی از حضور زنده ی او معبد قلبم را آکنده باشد، تنها در این حالت است که می توان گفت عدم خشونت شجاعان را داشته ام.»
«من فردی رؤیایی نیستم بلکه ادعا می کنم ایده آلیستی عمل گرا هستم.»
« ادعا می کنم که انسانی کاملاً معمولی هستم و توانایی هایم از یک فرد معمولی نیز کم تر است. به هیچ وجه نمی توانم مدعی شوم که برای رسیدن به این درجه از خویشتنداری و چنین روح عاری از خشونتی دارای ویژگی خاصی بوده ام. تمام آنچه که مرا قادر به رسیدن به این مراحل کرده، جستجویی خستگی ناپذیر بوده است. کوچک ترین شکی ندارم که هر مرد و زنی می تواند به جایی که من رسیده ام دست یابد، به شرطی که همان تلاش ها را به کار بندد و همان امید و ایمان را در خود بپروراند.»
«من حقیقت شغل وکالت را آموخته بودم. یاد گرفته بودم که چگونه باید به جنبه ی نیک وجود آدمیان پی برد و به قلب آنان راه یافت. دریافتم که وظیفه ی اصلی وکیل به هم نزدیک کردن و آشتی دادن طرفینی است که از یکدیگر جدا شده و در مقابل هم قرار گرفته اند.»
«در حرفه ام پیشرفت رضایتبخشی داشتم اما این پیشرفت به هیچ روی رضایتم را جلب نمی کرد. مسئله ی هرچه ساده تر کردن زندگی و انجام خدمتی ملموس و عینی به همقطارانم، همواره ذهنم را می آزرد تا اینکه روزی یک جذامی به در خانه ام آمد. دلم نیامد با دادن اندکی غذا دست به سرش کن. پس به او جا دادم، زخم هایش را پانسمان کردم و شروع به نگهداری از او کردم»
«نباید کسی از این مسئله وحشت کند. آن کس که با وجدانی آرام، خود را وقف خدمت به دیگران می کند، روز به روز نیاز بیشتری به این خدمت در درون خود حس می کند و ایمانش بی وقفه فزونی می گیرد. کسی که آماده ی چشم پوشی از علایق شخصی نیست و فراموشش شده که هنگام تولد چیزی با خود نیاورده است به سختی می تواند در جاده ی خدمت به خلق گام نهد. هر یک از ما، خودآگاه یا ناخود آگاه، به نوعی به دیگران خدمت می کنیم. اما اگر عادت به انجام این خدمت را به طور ارادی در خود بپرورانیم، تمایلمان به خدمت، قوی و قوی تر می شود و این تمایل نه تنها موجب شادمانی خود ما می شود، بلکه خشنودی همه ی جهانیان را در پی دارد.»
« انسان نمی تواند در حوزه ای از زندگی خود با درستی و صداقت عمل کند در حالی که در سایر حوزه های زندگیش آلوده ی نادرستی هاست. زندگی، واحدی تجزیه ناپذیر است.»
« انسان برای مبارزه خلق شده است و چاره ای جز آن ندارد. هر یک از خواسته هایش او را به پیکار می کشاند، اما او مجاز است که چگونگی مبارزه و طرف مبارزه اش را خود برگزیند. هم می تواند خشم خود را معطوف دیگران کند، هم می تواند آن را معطوف وجود خودخواه و خشمگینی کند که در درون دارد. او می تواند از دستانش، هم برای زدن دیگران استفاده کند و هم برای زدودن اشک از چهره ی آن ها. این یعنی فراخوان انسان ها به مبارزه.»
« من به راه های خشونت بار اعتراض دارم، حتی اگر در مسیر نیکی از این راه ها استفاده شود، نیکی حاصل از آن موقتی و گذراست، ولی شرّی که نتیجه ی آن است، ماندگار و همیشگی است.»
« من به راه های میانبر خشونت آمیز اعتقادی ندارم... هر چقدر هم نسبت به اهداف ارزشمند احساس همدلی و ستایش کنم، باز مخالف سازش ناپذیر روش های خشونت بار، حتی در راه شرافتمندانه ترین آرمان ها، هستم... تجربه به من آموخته است که خیر پایدار هیچ گاه نمی تواند میوه ی خشونت و ناراستی باشد.»
« حقیقت در قلب همه ی آدم ها وجود دارد، هرکسی باید در آن جا جستجویش کند و آن گونه که خود می فهمدش، چراغ راهش سازد. هیچ کس محق نیست دیگران را وادارد بر طبق فهم او از حقیقت، راهی را بپویند.»
«همواره خود را ناتوان از احساس تنفر نسبت به هر موجودی نگاه داشته ام. با توسل به دوره های طولانیِ انضباط شدید توأم با دعا و عبادت، چهل سال است که از احدی در دل نفرت ندارم. می دانم که این، ادعایی بزرگ است؛ با وجود این در نهایت تواضع چنین ادعایی دارم.»
«اما از پلیدی، هر کجا که باشد، متنفرم. من از نظام حکومتی ای که انگلیسیان در هند بر پا ساخته اند متنفرم. از استثمار بی رحمانه ی هند متنفرم. به همان اندازه که از اعماق وجودم از نظام زشت نجس انگاری [اعتقاد هندوان به به نجس بودن طبقه ای از جامعه] که میلیون ها هندو بانی آنند نفرت دارم. اما همان گونه که از هندوان سلطه جو نفرتی در دل ندارم، از مستبدان انگلیسی نیز هیچ تنفری ندارم. من در پی آنم که با توسل به روش های عاشقانه ای که پیش رو دارم در اصلاح آنها بکوشم. ریشه های عدم همکاری من نه در نفرت که در عشق نهفته است.»
« آیا آن عدم خشونتی را که شایسته ی شجاعان است در خود دارم؟ تنها مرگ من می تواند به این سؤال پاسخ دهد. اگر کسی مرا به قتل برساند و من در حالی بمریم که لبانم دعای قاتلم را می گوید و یاد خدا و آگاهی از حضور زنده ی او معبد قلبم را آکنده باشد، تنها در این حالت است که می توان گفت عدم خشونت شجاعان را داشته ام.»
« همه ی ما یکی هستیم. با تحمیل رنج بر دیگران، آن را بر خود تحمیل کرده ایم. با ضعیف کردن دیگران، خود و ملت را ضعیف ساخته ایم.»
گاندی در برخی موارد با خود داری از ورود به معابدی که درهای آن در طی قرون به روی عابدان هندو بسته بود می گفت: « خدا در این جا حضور ندارد. اگر حضور می داشت، همگان اجازه ی ورود می یافتند چرا که او در درون همه ی ما هست.»
« برای مشاهده ی رودرروی روح فراگیر و جهان گستر حقیقت، باید قادر به عشق ورزیدن به پست ترین موجودات خلقت، درست به اندازه ی خود باشیم. کسی که چنین سودایی در سر می پروراند هرگز نمی تواند خود را از هیچ یک از زمینه های زندگی دور نگاه دارد؛ از همین روست که شیفتگی من به حقیقت، مرا به وادی سیاست کشانده است.»
« بر آنم که با معرفی شیوه ی عدم همکاری، راه خروج از حالت طبیعی ای را که هم هندیان و هم انگلیسیان در آن به سر می برند، نمایان کنم. به این ترتیب به هر دو خدمت کرده ام. به اعتقاد من به همان اندازه که همکاری با خیر، وظیفه ی همه ی انسان هاست، عدم همکاری با شر نیز این چنین است. اما شیوه ی عدم همکاری در گذشته به شکل اِعمال خشونت نسبت به بدکاران ظاهر شده است. همه ی تلاش من این است که به هموطنانم ثابت کنم، عدم همکاری توأم با خشونت، جز دامن زدن به بدی حاصلی ندارد و همان گونه که شر تنها با توسل به خشونت دوام می یابد، خودداری از حمایت از شر نیز مستلزم امتناع کامل از توسل به خشونت است.»
« در میان تجربه های سخت، درسِ عالیِ غلبه بر خشم را آموخته و دانسته ام که همان گونه که گرما، اگر کنترل شود، به انرژی تبدیل می شود، خشم نیز در صورت مهار شدن می تواند به نیرویی مبدل گردد که جهان را به تکان می آورد.»
«بر آنم که اگر یک فرد به مراتب بالای روحی برسد، همه ی جهان با او صعود می کنند و اگر فردی سقوط کند، همه ی جهان را به سقوط کشانده است. هرگز به رقبای خود کمک نکرده ام، جز آن که در همان حال به خود و همکاران خود کمک کرده ام.»
«عدم خشونت و ترس با یکدیگر جمع نمی شوند. می توان مردی غرق در سلاح را تصور کرد که در دل ترسوست. داشتن اسلحه، به معنای وجود رگه هایی از ترس- اگر نگوییم بزدلی- در انسان است. اما عدم خشونتِ حقیقی بدون وجود بی باکی خالص در روح فرد میسر نیست.»
« مکتب عدم خشونت من، نیرویی بی نهایت فعال است. برای ترس و حتی ضعف هیچ جایی در آن نیست. می توان امیدوار بود که فردی خشن روزی دست از خشونت بر دارد ولی چنین امیدی در مورد ترسویان وجود ندارد.»
« تنها هنگامی می توانید ادعای عشق ورزی کنید که رفاه دیگران را مهم تر از زندگی خود بشمارید. هر حالت دیگری، جز تجارت و داد و ستد نیست. گسترانیدن دامنه ی این عشق، حتی به آنانی که از شما متنفرند، نهایت درجه ی اهیمساست[ساتیا و اهیمسا-ahimsa- (= حقیقت و عدم خشونت) شعارهای همیشگی گاندی بودند.] ؛ و این، چیزی است که شما را به مرزهای خود آگاهی سوق می دهد.»
« کسی که با دیدن صحنه ی نزاع بین دو نفر می لرزد یا از مهلکه می گریزد، نه تنها از عدم خشونت چیزی نمی داند بلکه ترسوست. آن که آیینش پیروی از عدم خشونت است، جان خود ر برای جلوگیری از این نزاع تسلیم می کند.»
« توسل به شیوه های عدم خشونت در مقابل کسی که خود نیز خشونت به کار نمی برد، هیچ امتیازی ندارد. شاید اصولاً نتوان چنین چیزی را عدم خشونت نام نهاد؛ هنگامی که در مقابل خشونت، به عدم خشونت متوسل می شویم می توان به این تفاوت پی برد. چنین کاری جز با بیداری و هوشیاری وتلاش همیشگی امکان پذیر نیست.»
«عشق ورزیدن به آنانی که ما را دوست دارند، عدم خشونت نیست. عدم خشونت یعنی به کسانی که از ما متنفرند عشق بورزیم. من خود می دانم که پیروی از این قانون بزرگ عشق تا چه اندازه دشوار است. اما مگر انجام همه ی کارهای بزرگ و با ارزش دشوار نیست؟ عشق به کسی که از ما متنفر است، دشوارترین کارهاست. اما به لطف و رحمت خدا، حتی این دشوارترین کارها نیز اگر مصمم به انجامش باشیم، سهل و ساده خواهد شد.»
«زندگی من یک واحد تجربه ناپذیر است، فعالیت هایم به یکدیگر وابسته اند و همه ی آن ها از عشق پایان ناپذیر من به بشریت سرچشمه می گیرند.»
« از همان جایی که هستید شروع کنید؛ اگر نمی توانید مثلاً به شاه جرج پنجم یا وینستون چرچیل عشق بورزید، از همسر یا فرزندان خود آغاز کنید و بکوشید که رفاه آن ها را بر رفاه خود مقدم دارید، سپس به تدریج این دایره ی عشق را گسترده تر سازید. به یاد داشته باشید تا زمانی که نهایت کوشش خود را به کار می گیرید سخن گفتن از شکست، باطل است.»
«عشق هیچ گاه مطالبه نمی کند، همواره نثار می کند. عاشق همواره رنج می برد، هرگز آزرده نمی گردد، هرگز انتقام نمی گیرد.»
« اگر عدم خشونت، قانون هستی ماست، پس آینده از آن زنان است.»
« من چیز جدیدی برای آموختن به جهانیان ندارم. حقیقت و عدم خشونت به قدمت کوه هایند. تمام آنچه کرده ام آزمایشاتی بوده است که در این دو زمینه، به اندازه ی توانم انجام داده ام. در این راه گاهی نیز مرتکب خطا شده ام و از آن ها درس آموخته ام. به این ترتیب زندگی و مشکلات آن، همه برای من به مثابه ی آزمایشاتی هستند برای نیل به حقیقت و عدم خشونت...»
یک بار هنگامی که یکی از حامیان میلیونر گاندی، او را تا محل کنفرانس میزگرد لندن همراهی می کرد، در خیابان از او پرسید که آیا سخنرانی خود را آماده کرده است یا نه. گاندی پاسخ داد: «ذهنم کاملاً خالی است. ولی شاید خدا کمکم کند در لحظه ی مقتضی افکارم را متمرکز کنم. از این گذشته، ما باید مانند مردم عادی حرف بزنیم. من هیچ علاقه ای به باهوش جلوه کردن ندارم. تمام حرف من، مانند یک روستایی ساده، این است که: ما استقلال می خواهیم.»
« من طلسمی در اختیار شما قرار می دهم؛ هر گاه شک و تردید بر شما غلبه کرد یا زمانی که دچار خود بزرگ بینی شدید، تدابیر زیر را به کار برید: چهره ی بیچاره ترین و درمانده ترین کسی را که تا حال دیده اید به خاطر آورید و از خود بپرسید عملی که درباره ی انجام دادن یا ندادن آن دچار شک شده اید، منفعتی برای او دارد یا خیر. آیا کاری را که انجام می دهید، چیزی عاید او نیز خواهد کرد؟ آیا عمل شما می تواند باعث حاکمیت او بر زندگی و سرنوشت خود شود؟ به بیان دیگر، آیا اقدام شما منجر به ... استقلال ملیون ها نفر هموطن گرسنه ی شما و نیز آنان که دچار فقر معنوی اند، خواهد شد؟ اگر چنین سؤالاتی را از خود بکنید، خواهید دید که تردیدها و خودِ شما به تدریج زدوده و محو می شود.»
« من عدم خشونت و امکانات آن را بیش از پنجاه سال بدون وقفه و با دقت علمی به کار بسته ام، چه در مسائل شخصی، چه در جمع و چه در مسائل سیاسی و اقتصادی؛ حتی یک مورد از آن ها نیز به شکست نینجامید.»
« یک ساتیاگراهی[ساتیا و اهیمسا-ahimsa- (= حقیقت و عدم خشونت) شعارهای همیشگی گاندی بودند.]، ترس را وداع گفته است. پس هرگز از اعتماد کردن به حریف نمی هراسد. حتی اگر حریفش بیست بار او را بفریبد، ساتیاگراهی آماده است تا برای بار بیست و یکم به او اعتماد کند، چرا که اعتماد مطلق به سرشت انسان، جوهره ی آیین اوست.»
روزی یک میسیونر، با ظاهری که نشان می داد زندگی مرفهی دارد، از گاندی برای چگونگی خدمت به مطرودین کاست ها در روستاهای هند راهنمایی خواست. پاسخ گاندی درست زیر بنای زندگی او را مورد تردید قرار داد: «باید از موقعیت خود پایین بیاییم و نه به عنوان ناظرینی از خارج، که مانند یکی از خود آنها در میانشان زندگی کنیم؛ باید خود را در همه ی غم ها و اندوه هایشان شریک سازیم.»
گاندی خطاب به استثمارگران خود چنین می گفت: « ما به این بی عدالتی تن در نمی دهیم نه فقط به این خاطر که به ما آسیب می رساند، بلکه به این خاطر که به شما نیز آسیب می رساند.»
«گیتا می گوید: کاری را که باید انجام دهی، انجام بده ولی از نتیجه اش چشم بپوش- خود را از چنبره ی نتایج وارهان و کار کن- و سودای پاداش نپروران و کارت را پی بگیر.»
« آموزه ی کاملاً روشن و بدون ابهام گیتا همین است. آن که از عمل دست می شوید، سقوط می کند. آن که تنها از پاداش دست می شوید، صعود می کند. ولی چشمپوشی از ثمرات کار به هیچ عنوان به معنای بی علاقگی نسبت به نتایج عمل نیست. هنگام هر عمل، نتایج حاصله و ابزارها و امکانات رسیدن به نتایج باید برای فرد شناخته شده باشد. کسی که به چنین آیینی مجهز است، سودای نتایج را در سر نمی پروراند و با این حال با تمام وجود غرق در انجام وظیفه ای است که در پیش رو دارد، همان کسی است که می گوییم از ثمرات عمل چشم پوشیده است.»
« برای کسی که اندیشه ی عدم خشونت را در خود پرورده است، تمام عالم، یک خانواده است. نه ترسی به دل دارد و نه کسی از او می ترسد.»
« باید به حقیقت و عدم خشونت نه تنها به مثابه ی خط مشی فردی، بلکه به عنوان راه و رسم گروه ها و جوامع و ملت ها نگریست. آنچه که همواره به آن می اندیشم و در پی آنم، دستیابی به همین طرز نگاه است. زندگی و مرگ من همه، در جهت تحقق آن است. ایمانم مرا یاری می کند تا هر روز حقایق جدیدی در مقابل چشمانم مکشوف گردد.»
روزی کاستوربای(همسر گاندی) در پاسخ به سؤال خبرنگاری که تعداد فرزندانش را پرسیده بود، به شیطنت گفت: «من چهار بچه دارم. اما همسرم، چار صد ملیون بچه دارد.»
یک بار زمانی که قطار گاندی به آهستگی ایستگاه راه آهن را ترک می کرد، خبرنگاری دوان دوان خود را به او رساند و بریده بریده از او خواست که پیامی به او بدهد تا آن را به ملت خود برساند. گاندی در پاسخ، با عجله خطی کوتاه بر تکه ای کاغذ نوشت: «پیام من، زندگی من است»
«نتیجه ی مهمی که من به آن رسیده ام این است که اگر در صدد انجام کاری حقیقتاً مهم هستید نباید صرفاً به ارضای منطق اکتفا کنید بلکه باید به قلب نیز راه یابید. توسل به منطق بیشتر در عقل تأثیر می گذارد ولی راه یافتن به دل جز با تحمل رنج میسر نیست. این رنج است که همدلی درونی را در انسان بر می انگیزد.»
« یکی از علامت های درستی روشی که در پیش گرفته ایم و دانستن این که آیا حقیقتاً عاری از خشونت است یا نه، این است که در پایان چنین مبارزه ای هیچ گونه کینه و بغضی، در میان نمی ماند و دشمنان به دوست بدل می شوند. این، تجربه ی من با ژنرال اسماتز در آفریقای جنوبی بود. او در ابتدا سرسخت ترین حریف و مخالف من محسوب می شد و امروز، صمیمی ترین دوستم است.»
« یکی از منشی های ژنرال اسماتز به شوخی به من می گفت: من از مردم شما خوشم نمی آید، و هیچ دلم نمی خواهد به آنها کمک کنم. ولی چاره چیست؟ وقتی شما ما را در روزهای سخت یاری می کنید، ما چطور می توانیم دست رویتان بلند کنیم؟ خیلی دلم می خواست شما هم مثل اعتصابیون انگلیسی دست به خشونت می زدید، آن وقت ما هم می دانستیم چطور از شرتان خلاص شویم. اما شما حتی به دشمنان خود هم آسیب نمی زنید. پیروزی را فقط در چهار چوب احترام و جوانمردی که خود آن را بر خود تحمیل کرده اید می خواهید. و همین بس است که ما را به اوج درماندگی می کشاند.»
« من درس عدم خشونت را زمانی که می کوشیدم همسرم را در مقابل اراده ی خود تسلیم کنم، از او آموختم. مقاومت قاطعانه ی او در مقابل اراده ی من ازیک سو و بردباری ساکتش در مقابل رنج هایی که حماقت من بر او تحمیل می کرد از دیگر سو، مرا در نهایت شرمگین ساخت و باعث شد که از حماقت خود شفا یابم.... دست آخر، او معلم عدم خشونت من شد.»
گاندی در دادگاهی که به جرم تحریک به فتنه گری در آن محاکمه می شد چنین گفت:
«به هیچ وجه در پی پنهان ساختن این واقعیت از دادگاه نیستم که سخنرانی و ایجاد نارضایتی از نظام حکومتی فعلی تقریباً همه ی دلمشغولی من شده...
بر آنم که با معرفی شیوه ی عدم همکاری، راه خروج از حالت غیر طبیعی ای را که هم هندیان و هم انگلیسیان در آن به سر می برند، نمایان کنم. به این ترتیب به هر دو خدمت کرده ام. به اعتقاد من به همان اندازه که همکاری با خیر، وظیفه ی همه ی انسان هاست، عدم همکاری با شر نیز این چنین است. اما شیوه ی عدم همکاری در گذشته به شکل اِعمال خشونت نسبت به بدکاران ظاهر شده است. همه ی تلاش من این است که به هموطنانم ثابت کنم، عدم همکاری توأم با خشونت، جز دامن زدن به بدی حاصلی ندارد و همان گونه که شر تنها با توسل به خشونت دوام می یابد، خود داری از حمایت از شر نیز مستلزم امتناع کامل از توسل به خشونت است.
لازمه ی مبارزه با شیوه ی عاری از خشونت، پذیرفتن مجازات ناشی از عدم همکاری با بدکاران است. پس من اکنون در این جایگاه قرار گرفته ام تا با شادمانی و شعف به خاطر آنچه که بر اساس قانون، جرم عمدی خوانده می شود ولی از نظر من عالی ترین وظیفه ی همه ی شهروندان است، بالاترین مجازات ممکن را پذیرا شوم. پیش روی شما نیز – جناب قاضی و کارشناسان دادگاه- دو راه بیشتر وجود ندارد. در صورتی که احساستان به شما می گوید قوانینی که اجرای آن را به عهده گرفته اید در جهت کمک به شر و بدی است و من حقیقتاً بی گناه هستم، از پُست خود کناره گیری کنید و به این ترتیب از آن شر و بدی تبرّی جویید. در صورت اعتقاد به این که نظام و قوانینی که شما به اجرای آن ها کمک می کنید به حال مردم این کشور سودمند است و فعالیت های من مخلّ منافع عمومی است، سخت ترین حکم مجازات را برایم صادر کنید.»
« این سؤال همواره برای من وجود دارد که چگونه انسان ها می توانند، با تحقیر دیگران احساس بزرگی کنند.»
« من به خل بودن، عجیب بودن و دیوانه بودن، شهرت دارم. ظاهراً این شهرت، بی سبب نیست زیرا به هر کجا که می روم افراد خل، عجیب و دیوانه را جذب خود می کنم.»
«اگر قرار باشد بین بزدلی و خشونت، یکی را بر گزینم، خشونت را ترجیح می دهم.»
« عشق هرگز طلب نمی کند. همواره می بخشد. عشق همیشه صبر می کند. هیچ گاه نمی رنجد و هرگز انتقام نمی گیرد.»
«با استدلال های مهر آمیز و الگو قرار دادن زندگی خود روی حقیقت پافشاری کنید. اگر حقیقت را بپذیرید، حتی پس از مرگ هم از زیر پا گذاشتن آن امتناع کرده اید.»
« به عقیده ی من، عدم خوشنت بی نهایت پر ارزش تر از خشونت است. بخشش به مراتب بیشتر از انتقام، نمایانگر قدرت است.»
« ما فقط به وسیله ی عشق و نه با تنفر است که می توانیم عقیده ی مخالفان خود را تغییر دهیم. تنفر وحشیانه ترین شکل خشونت است. خشونت، به شخصی که تنفر دارد آسیب می رساند نه فرد مورد تنفر. »
« آنها می توانند جسم مرا شکنجه کنند، استخوان هایم را درهم شکنند و حتی مرا از بین ببرند. در این صورت فقط جسم مرده ی مرا در اختیار دارند و نه اطاعتم را.»
« مذهبی که مسائل روزمره و عملی را در نظر نمی گیرد و در حل آنها کمک نمی کند مذهب نیست.»
« تا زمانی که یک مرد یا زن سالم بدون کار و غذا وجود دارد، باید از آرامش خود یا خوردن یک غذای مطبوع شرمسار شویم.»
« موسیقی خداوندی لا ینقطع در درون ما طنین افکن است، اما صداهای بلندی این موسیقی ملایم را که عظمتی بی حد و حصر دارد تحت الشعاع قرار می دهند. ما این موسیقی را با احساس خود، درک می کنیم و قادر به شنیدنش هستیم.»
«شکیبایی و مدارا به این معنا نیست که با هرچه مدارا می کنم، آن را حتماً قبول داشته ام. من با تمام وجود از نوشیدن مشروبات الکلی، خوردن گوشت و سیگار کشیدن متنفرم، اما انجام این کارها را در مورد هندوها، مسلمانان و مسیحیان تحمل می کنم؛ همان طور که از تمام آنان انتظار دارم که پرهیز مرا از تمام موارد بالا تحمل کنند. حتی اگر از این کار من، متنفر باشند.»
«خاطر نشان می کنم که همه ی ما به طریقی دزد هستیم. اگر چیزی را بردارم که فوراً به آن نیاز ندارم، و نزد خود نگه دارم، آن را از شخص دیگری سرقت کرده ام.»
« من به روابط آزاد، چه پنهان و چه آشکار اعتقاد ندارم. روابط آزاد را هم همیشه روابط سگی دانسته ام. در ضمن، رابطه ی پنهانی بزدلانه است.»
« من با این عقیده موافق نیستم که تنها یک مذهب می تواند در دنیا وجود داشته باشد یا دارد. به همین دلیل کوشش می کنم که یک عامل مشترک بیابم و به وسیله ی آن درک متقابل را ترویج کنم.»
« هر چه در مورد انسان ها معتبر است، برای ملت ها هم اعتبار دارد. انسان نمی تواند زیاده از حد، گذشت کند و ببخشد. افراد ضعیف هرگز عفو نمی کنند. گذشت و بخشش خصلت انسان های قوی است.»
«من بشریت را به اندازه ی هموطنان خود دوست دارم؛ زیرا خداوند در قلب تمام موجودات خانه دارد؛ هدف من این است که از طریق خدمت به بشریت، زندگی در بهترین شرایط را عملی سازم.»
« من خود را کند ذهن می دانم. برای درک برخی مسائل به زمان بیشتری نسبت به دیگران نیاز دارم؛ ولی برایم اهمیتی ندارد. باری پیشرفت شعور یک انسان، مرزی وجود دارد؛ اما کیفیت صعود قلب او حد و مرزی نمی شناسد.»
« رضایتمندی در کوشش است، نه در رسیدن به هدف. کوشش کامل، پیروزی کامل است.»
« بهتر است هنگام دعا کردن قلب مان تهی از کلمات باشد تا کلمات مان تهی ازعشق.»
« من واقعاً می توانم ادعا کنم که فقط به سختی قادر به تشخیص عیوب انسان ها هستم. چرا که خود، سرشار از عیب هستم. و به همین دلیل، نیاز به ترحم دارم. من یاد گرفته ام که هرگز قضاوت سخت نکنم و در مورد اشتباهاتی که مشاهده می کنم، گذشت داشته باشم.»
« من اهمیت چندانی به نمایش دادن ثبات و پایداری نمی دهم. تمایلم به حقیقت، موجب شد که بسیاری از ایده ها را کنار بگذارم و چیزهای زیادی بیاموزم. گرچه پیرم، اما احساس نمی کنم که رشد درونی ام متوقف شده است یا خواهد شد. برای من موضوع مهم این است که به دنبال حقیقت بروم و هر لحظه از خداوند خودم، اطاعت کنم.»
« من کوشش می کنم که خدا را از طریق خدمت به مردم، ببینم؛ زیرا می دانم که خداوند نه در بهشت و نه در دوزخ که در درون همه ی انسان هاست.»
« من با این عقیده ی خرافی موافق نیستم که هر چیز کهنه حتماً خوب هم هست. همچنین عقیده ندارم که چیزی، فقط به دلیل هندی بودن خوب است.»
«هر چقدر هم کار تو بی اهمیت باشد، تا جایی که می توانی، آن را به خوبی انجام بده. حتی المقدور دقت و پشتکاری بیشتری داشته باش. گویی این کار، مهم ترنی کار دنیاست. چرا که تو با مسائل کوچک سنجیده می شوی.»
« مرگ دوست ماست، مرگ با وفاترین رفیق است. ما را از رنج می رهاند. از ما در مقابل خودمان حمایت می کند. همواره موقعیت و امیدهای تازه ای به ما می دهد. مانند خواب، یک نو آفرین پر مهر است.»
«توانایی یک انسان محدود است؛ اگر گمان کند که قادر به انجام تمام وظایف است، خداوند غرور او را در هم می شکند. من به اندازه ی کافی فروتن هستم که حتی از کودکان و نوزادان تقاضای کمک کنم.»
« من به دنبال رهایی از عواقب گناهان خود نیستم. کوشش می کنم که از گناه رهایی یابم یا بهتر بگویم حتی به آن نیندیشم.»
« ثروتمندان مقدار زیادی از چیزهایی را دارند که نیازی به آنها ندارند و به همین دلیل هم توجهی به این چیزها نمی کنند و اسراف می کنند. ضمن این که ملیون ها انسان در اثر گرسنگی از بین می روند. اگر هر فرد، فقط چیزهایی را نزد خود نگه می داشت که به آنها نیازمند بود، هیچ انسانی از فقر رنج نیم برد و همه با رضایت خاطر زندگی می کردند.»
« اشتباه هر چقدر هم فاحش باشد، امری انسانی است. اما فقط زمانی انسانی است که فرد، تصمیم قاطع بر رفع و عدم تکرار آن گرفته باشد. اگر این اتفاق بیفتد، اشتباه به دست فراموشی سپرده می شود.»
« امروزه میلیون ها انسان رنچ گرسنگی را در کمال ناتوانی تحمل می کنند. بدون روزه گرفتن و تحمل این رنج با پوست و گوشت خود، چگونه می توانم با این افراد صحبت کنم یا خود را جای آنها بگذارم و معنای گرسنگی را درک کنم؟»
«این اعمال من هستند که جاویدان خواهند شد، نه سخنان و کتاب هایم.»
«مردم می گویند، من قدیسی هستم که اشتباهاً وارد سیاست شده است. در حقیقت من سیاستمداری هستم که تمام سعی خود را به کار می بندد تا مبدل به یک قدیس شود.»
« یک دولت نالایق جایی جز زندان هایش برای مردان و زنان لایق ندارد.»
« زنجیرهای یک برده درست در همان لحظه می گسلد که خود را موجودی آزاد حس کند.»
« هرگاه خود را برده حس نکردید، دیگر هرگز نمی توان، شما را برده به حساب آورد.»
« من هر تعلیم مذهبی که شعور را مخاطب قرار ندهد و با اخلاقیات مغایرت داشته باشد، رد می کنم. من احساسات غیر عقلانی مذهبی را در صورتی تحمل می کنم که غیر اخلاقی نباشد.»
« عدم خشونت یعنی عشقی بی حد و حصر که به نوبه ی خود به معنای توانایی تحمل رنجی بی اندازه است. جز یک زن، - مادر تمام انسان ها- چه کسی نماد کامل این توانایی است؟»
« من معتقدم که تمام مذاهب بزرگ جهان، کم و بیش حقیقت دارند. می گویم کم و بیش زیرا گمان می کنم چیزی که از زیر دست انسان ها رد شده باشد، به این دلیل که انسان موجود کاملی نیست، کمال مطلق خود را از دست داده است.»
« مذاهب راه های مختلفی برای رسیدن به یک هدف مشترک هستند؛ چه فرق می کند که برای رسیدن به یک هدف از راه های مختلف بگذریم؟»
« جایی که عشق باشد، خدا هم هست.»
« اگر نمی توان در مورد حقیقت با آرامش صحبت کرد، بهتر است، اصلاً حرفی از آن نزنیم. یعنی کسی که نتواند زبان خود را کنترل کند، نمی تواند حقیقت را هم بگوید.»
« هیچ انسانی حتی مردان خدا عاری از اشتباه نیستند. آنان به دلیل اشتباه نکردن نیست که مردان خدا هستند، بلکه چون قادر به دیدن اشتباهات خود هستند، با آن مبارزه می کنند، قصد پنهان کردنش را ندارند و همواره آمادگی تصحیح اشتباهات را دارند.»
« اگر دارایی کسی بیش از من باشد، بگذار باشد. اما اگر من بخواهم، زندگی خود را سر و سامان بدهم، چیزی را که به آن نیاز ندارم، بر نمی دارم.»
«وظیفه ای که بدون علاقه انجام می شود، به فردی که آن را انجام می دهد و صاحب کار کمکی نمی کند. اما تمام شادی ها و دارایی ها در مقابل خدمتی که با علاقه انجام می شود، رنگ می بازند.»
« زن، برده ی شوهر خود نیست، بلکه همراه، کمک و همدمی برابر با او در تمام رنج ها و ناراحتی هاست. او مانند شوهرش در انتخاب راه خود، آزاد است.»
« سواد آموزی به تنهایی حتی ذره ای هم به اخلاقی کردن توسعه و پیشرفت کمک نمی کند و شخصیت، ربطی به سواد ندارد.»
«تحقیر یک انسان به معنای توهین کردن به قدرت خداوند است ونه تنها به آن فرد که به تمام جهان صدمه می رساند.»
«ما نباید از طریق خط وزبان، افراد را جذب کنیم. فقط باید با الگو قرار دادن زندگی خود، این کار را انجام دهیم. بیایید از زندگی خود مانند یک کتاب گشوده برای آموزش دیگران استفاده کنیم.»
«هیچ مانعی برای بهره جستن از "نور غرب" وجود ندارد. فقط باید مراقب باشیم که مقهور زرق و برق غرب نشویم. نباید جلای ظاهری را با نور واقعی اشتباه بگیریم.»
« برای یک هنرمند واقعی فقط چهره ای زیباست که جدا از شکل ظاهری، حقیقت روح را هم نعکس کند. هیچ زیبایی جز حقیقت وجود ندارد.»
«اصول جاودانی وجود دارند که هیچ مصالحه و سازشی را نمی پذیرند باید آماده باشیم، زندگی خود را در راه عملی کردن این اصول فدا کنیم.»
« برای فردی که در جستجوی حقیقت است سکوت، کمک بزرگی به شمار می آید. سکوت، روح را به سمت نور راهنمایی می ند. هر چیز مبهم و تاریک در نور، روشن می شود. زندگی ما جستجویی طولانی وسخت در راه یافتن حقیقت است. و روح، برای رسیدن به کمال به آرامشی درونی نیاز دارد.»
« تجربه به من آموخت که سکوت، بخشی از نظم روحی یک فرد طرفدار حقیقت است. تمایل به مبالغه کردن، تحت فشار قرار دادن یا تحریف حقیقت – عمدی یا غیر عمدی- یک ضعف طبیعی بشر است و سکوت برای غلبه بر این ضعف ضروری است.»
«تردید نکن؛ کوشش کن که از حالا به بعد، ندای روح ناب کلمات خداوند را بشنوی. اما خداوند هرگز به دعاهای افراد خودخواه و همچنین کسانی که قصد معامله با او را دارند، جواب نمی دهد.»
«من به رسالت حقیقی که توسط تمام مذاهب جهان ترویج و تبلیغ می شود، اعتقاد دارم. دائم دعا می کنم که هیچ گاه نسبت به افرادی که آزارم داده اند، احساس خشم نکنم. دوست دارم، حتی اگر قربانی گلوله ی یک سوء قصد کننده شوم، روح خود را به سوی خداوند بکشانم و زیر لب برای او دعا کنم.»
« اگر در لحظه ی آخر زندگی کلمه ای مبنی بر خشم یا تهمت در مورد قاتل خودم، بر زبان آورم، می پذیرم که یک کلاهبردار خوانده شوم.»
« اگر قرار باشد که با گلوله ی یک دیوانه کشته شوم، باید این کار را با لبخند انجام دهم. خداوند باید در قلبم و روی زبانم باشد.»
« و به من قول بده اگر چنین اتفاقی برای من افتاد، حتی یک قطره اشک هم نریزی.»

-------------------------
منابع:
راه عشق، اکنات ایسواران، ترجمه ی شهرام نقش تبریزی، انتشارات ققنوس، چاپ هفتم، 1388
گزینه ی گفتارهای گاندی، ترجمه ی مهشید میرمعزی، نشر ثالث، چاپ دوم، 1388