من و یادداشت...!
یادش بخیر یه زمانی دفترچه داشتم و می نوشتم اهداف، افکار و...
نمیدونم اون خوب بود یا این خوبه!
دورم از جایی که باید می بودم!
SaSaMc2 میگن عقب افتادم! من بدجوووور عقبم!
غافل شدم!
اونقدر گیج چیزایی که اطراف بودن شدم که اصلا نفهمیدم چطور شد اینهمه گذشت! اینهمه عقب؟؟؟!!!
یعنی باید بدوم!!! دیگه فرصت آهسته دویدن هم نیست!
خدا رو شکر هنوز نفس دارم برای دویدن!!
یه بار یادمه به یکی که اونم معتقد بود به این موضوع گفتم: به فلان موضوع منم اعتقاد دارم! گفت: عجب!! احمق ها تو دنیا زیاد نیستن..! شاید احمقانه باشه ولی نمیشه باور نداشت و نمیتونم باور نداشته باشم! اونم نمیتونه! جالبه ...! من دوست دارم احمق باشم!
من عوض شدم! ولی باز هم میتونم عوض بشم!
من همون منم که...!
من از باورای خودم پاک شدم! با خودمم: میشه دوباره باورم کنی؟!!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)