اگر ادبیات کودک را به معنی وسیع آن در نظر بگیریم می توانیم در میان انواع آن از ادبیات آموزشی نیز یادی بکنیم« چنانچه ادبیات کودک را به سه گرایش ادبیات آموزشی، ادبیات تعلیمی و ادبیات هنری تخیلی تقسیم کنیم، میتوانیم بگوییم که پیش از ادبیات جدید یعنی ادبیات تخیلی- هنری، دو گرایش ادبیات آموزشی و ادبیات تعلیمی هر یک در دورهای از تاریخ ادبیات گرایش مسلط در ادبیات کودک بودهاند . » (پولادی، 1384: 70)

دراین قسمت مناسب است ابتدا منظور خود را ازادبیات آموزشی وتعلیمی بیان کنیم وسپس به آموزه ها وادبیات آموزشی شهرستان ومنظور از آن بپردازیم.« منظور از ادبیات آموزشی، نوشتهها و سرودههایی است که برای آموزش دانش و مهارتهای گوناگون به کودکان پدید آمده است. این مهارتها میتواند از فن خواندن و نوشتن تا اسرار کرات دور دست گسترش یابد. »

تاریخنویسان اروپا میگویند: » نخستین کتابی که از این نوع در اروپا نوشته شده کتابی است که توسط کشیکی به نام قدیسالدهلم (709-640م) نگاشته شده است. » (همان:71)

« ادبیات تعلیمی ادبیاتی است که برای یاد دادن آداب معاشرت و اصول سلوک و رفتار در نظر گرفته شده است. پیش از پاگرفتن آموزشوپرورش همگانی تدوین کتابهایی در زمینهی تعلیم وتربیت متوجه فرزندان اشراف بود.» (همان : 72)

در میان جوامعی که سواد خواندن و نوشتن گسترش نیافته بود، بیشتر آموزشها و تعلیمها شفاهی صورت میگرفته است. گاهی این آموزشها مستقیم بوده و گاهی نیز از طریق بازی یا داستان وحکایتها و روایتهای دینی بوده است.

اگر چه ادبیات کودک در ذات خود ماهیتی آموزشی دارند، همانگونه که دکتر خسرو نژاد مینویسد: « ادبیات کودک آموزشی است. آنگاه که دو کس با هم سخن میگویند و آنگاه که یکی از این دو بزرگسال و دیگری کودک است و آنگاه که فرد بزرگسال عاطفه و اندیشه خویش را به گونهای طراحیشده و هدفمند بر کودک عرضه میدارد فرایندی پدید میآید که به گونهای گریزناپذیر ماهیتی آموزشی دارد. » (خسرونژاد،1383: 32-33) امّا منظورما از آموزهها، آن بخش از ادبیات شفاهی است که جنبهی آموزشی و تعلیمی آن بیشتر مورد نظر است.

در جوامع اسلامی، ادب و پروردن کودکان یکی ار وظایف والدین بوده است. آنها فرزندان را امانتی ا لهی میدانستند که باید پرورش ایمانی واخلاقی و اجتماعی مییافتند. امام محمد غزالی در کیمیای سعادت در اینباره میگوید: « بدان که فرزند امانتی است در دست مادر و پدر و دل او پاک است چون جوهر نفیس ، و نقشپذیر چون موم و از همه نقشها خالی است و چون زمین پاک است که هر تخم که در آن افکنی بروید؛ اگر تخم خیر افکنی سعادت دین و دنیا رسد و مادر و پدر و معلم در ثواب شریک باشند و اگر بخلاف این بود، بدبخت شود و ایشان در هرچه بروی رود شریک باشند که خدای تعالی میگوید : «قوا انفسکم و اهلیکم نارا» و کودک را از آتش دوزخ نگهداشتن، مهمتر بود که از آتش دنیا و نگهداشتن او به آن بود که او را به ادب دارد و اخلاق نکو بیاموزد و از قرین بد نگاه دارد ... و چون زبان او گشاده گردد باید که سخن اول او الله باشد و این او را تلقین میکند و چون چنان شود که از بعضی چیزها شرم دارد این بشارتی بود و دلیل آن بود که نور عقل بر وی افتاده از شرم شحنه سازد که او را بر هر چه زشت باشد تشویر میدهد و اول چیزی که در وی پیدا میشود شره طعام بود باید که ادب خوردن بوی آموختن گیرد تا بدست راست بخورد و بسم الله گوید وبه شتاب نخورد ... .» (غزالی،445:1376)

اگرنگاهی به ادبیات شهرستان بستک بیندازیم ،در می یابیم که این گونه ادبیات درمیان مردم موجود بوده واست.پدران و مادران بستکی نیزمانند خیلی ازکشورها و شهرها کودکان خود را آموزش و تعلیم میدادند. قبل از حضور آنان در مکتبخانهها و مدارس، آنها بدون اینکه نوشتهای بهدست کودکان بدهند در اوقات فراغت به آموزش وتعلیم شفاهی آنان میپرداختند.

آموزشهای ایمانی، سورههای کوتاه قرآن، چگونه وضو گرفتن، چگونه نماز خواندن، ارکان ایمان و اسلام، دعاها، اسم پیامبر و زنان و آل و یاران ایشان و باورهای عامیانه نمونههایی از آموزشهایی است که کودکان آنها را شفاهی میآموختند.

زبان اغلب این آموزهها فار سی است و در برخی موارد مانند آیات و دعاها عربی است. غالب آموزهها منظوم بوده و گاهی نیز منثوراست. باورهای عامیانه که قسمتی ازآن شکل مثل به خود گرفته بیشتر به صورت عبارت منثور کاربرد داشته است.

شاید بتوان آموزههای شفاهی کودکان شهرستان بستک را به صورت زیر طبقهبندی کنیم.

آموزههای ایمانی

دعاها

3-باورها



1-آموزههای ایمانی:

پدران و مادران یکی از وظایف خود را در پرورش کودک تربیت ایمانی آنها میدانستهاند و براین باور بودهاند که بایدبه آنها از زمانی که توانایی اندیشیدن دارنداصول ایمان آموخت و از هنگامی که فکرشان شکوفا میشود ار کان دین اسلام را در گوش آنها خواند.

آنها معتقد بودند که آموزش مفاهیم مربوط به تربیت ایمانی را از همان ابتدای کودکی باید آغاز کنند، تا با عقیده و عبادت اسلامی مأنوس شوند واز لحاظ شیوهی زندگی و نظام فکری مزین گردند و پس از آن دین اسلام را به عنوان بهترین راهنما و والاترین مربی خود بدانند و غیر از قرآن پیشوایی و غیر از محمد (ص) رهبری برای خویش نشناسند.

آنها دلشان میخواست که کودکانشان با «لاالهالاالله» زبان بگشایند. زیرا باورشان این بود که پیامبر به آنها دستور داده است که: «افتحوا علی صیبانکم اول کلمه بلا اله الا الله» زبان کودکانتان را با کلمه لاالاالهالله بگشایید. (ناصح علوان، 1377: 150)

به همین خاطر است که میبینیم اولین تلقین آنها به کودک «لاالهالاالله» است. اینگونه نگرش هم در لالاییها و هم در آموزهها و هم در دعاهای آنها وجود دارد.

درزیر به نمونه هایی ازآموزه های ایمانی شهرستان بستک اشاره می شود.

1-1 آموزهی لاالهالاالله:

لاالهالاالله
حسبی ربی جلالله
ما فی قلبی غیرالله
لاالهالاالله
نام محمد صلیالله
گُلُم نَمِرید ایشاالله

این آموزه در لالایی نیز استفاده میشد

ه است. میبینیم که آهنگین است و کودک از آن لذت میبرد و بزرگتر که میشد خود تکرار میکرد.


1-2 آموزههای ایمان و اسلام:
علاوه بر قصهها و چیستان ها وکن کن ها مادران بستکی کودکانشان را با تلقین ((ایمان و اسلام)) خواب میکردند. آن ها معتقد بودند که باید قبل از خواب ایمان و اسلام خواند و خوابید و بدین صورت بود:

بسماللهالرحمنالرحیم، کلمهی ایمان شش است و اسلام پنج.
اول ایمان آوردم به ذات پاک خدا

دوم به ملائکتون خدا

سوم به کتابهای خدا
چهارم به پیامبران خدا
پنجم به روز جزا
ششم به سر قدر خدا به خیر راضی و به شر نه

اسلام:
اول: کلمه ی شهادتین گفتن
دوم: نماز فرض پنج وقت کردن
سوم: روزه ی ماه مبارک رمضان گرفتن
چهارم: زکات مال دادن
پنجم: حج بیتالله کردن، هرکس که استطاعت داشته باشد.
خدای ما حق است و رسول خدا بر حق، خدا بماند و بس دنیا نماند به هیچکس. خدای فریاد رس،به فریاد من و همه امتون رس. (راوی فاطمه حاجی مریم خانم، 70 ساله از شهر بستک)



1-3 آموزهی: رب من :

بسماللهالرحمنالرحیم
رب من جلیل من
خالق بی نظیر من
در عرفات بهر من (روز بد)
لطف تو گیرد دست من
ما لی(رو) به حق کنیم
حق نظری به ما کند
هرچه کند خدا کند
حاجت ما روا کند
عادل عدل عادلان
اوست خدای مهربان
(م شَز مَلک جدا نکرده باشم)
درختی بود در بهشت
برگش آیهی قرآن نوشت
لاالهالاالله
محمّد رسول الله
جُزمی به حسن
جُزمی به حسین
جُزمی بر فردای روز محشر
لاالهالاالله
محمّد رسول الله
برگش آیهی قرآنن(است)
ریشه ریشهی زعفرانن(است)
سایه سایهی مومنانن(است)
در پایان آن میگفتند: هر کس این دعا بداند و هفت مرتبه بخواند، هفت در جنّت به روی آن گشوده شود، بیشک و بیگمان (راوی همان)


2- دعاها و تأثیر آن در زندگی کودکان:

یکی دیگر از آموزهها که در ادبیات شفاهی کودکان شهرستان بستک وجود دارد دعاها هستند. کلماتی برای پناه بچههای معصوم از شرّ دژخیمان طبیعت. اگر نگاهی به گذشته بکنیم متوجه می شویم که کودک دیروز در ناامنی زیادی به سر میبرده است. کودک برای زنده ماندن مجبور بود با طبیعت خشن آنروز به جنگ برخیزد.گویا همه چیز با بچههابه جنگ برخاسته بود. هوای سرد دشمن کودکان بود گرما نیز بااو دشمن بود. خزندگان موذی او را احاطه کرده بودند. اطراف او پر از صداهای وحشتناک حیوانات بود. سگ، روباه پیر و شغال او را احاطه کرده بودند. خیلی از آنها با صدایشان پیام مرگ میدادند، مرگ اقوام یا خود آن ها. آب آلوده پایشان را ((پی)) میکرد. وآبله چشمانشان را کور میکرد. «اسهال» بیماری مهلک کودکان آن زمان بود. هیچ پدر و مادری نبود که داغ فرزندانی را ندیده باشد. بعضیها در مصاحبه گفتند: از هیجده فرزند فقط دوتا برایشان مانده است. آیا لالاییها سرودهای غمگینانهی مادران در داغ فرزندانشان نیست؟

پدر و مادر در هجوم این همه دشمن چه میتوانستند بکنند؟ کودک در شب از مار میترسید، از عقرب وحشت داشت. این خزندگان به محدودهی زندگی او وارد میشدند. و کسی نیز نمیتوانست مانع ورود آنها شود. مادر برای او لالایی میخواند، قصه میگفت تا بلکه خوابش بگیرد امّا کودک از وحشت آمدن اجنّه و خزندگان نمیتوانست بخوابد. چه میتوانست بکند؟ تنها هدیهی پدر به کودک معصوم در آن دنیای بیپناهی رو آوردن به خدای بینیاز بود. دعاها هدیههای قشنگتر از قصهها بودند که برای کودک امنیّت میآوردند و روح او را آرام میکردند.

این آموزهها مانند آموزههای ایمانی ریشه در فرهنگ اسلامی مردم ما دارد. روایت است که: مردی خدمت پیامبر آمد وگفت: چه رنج بزرگی دیدم دیشب که عقربی مرا گزید. فرمود: هرگاه چون شام کردی میگفتی: «اَعوذُ بکلمات الله التامَّات من شرّ ما خلق، لَم تَضُرُّکَ» یعنی پناه میجویم به کلمات تامّهی خدا از شرّ آنچه آفرید، نمیتوانست گزندت رساند. (خاموش هروی،820 )

در اینجا بعضی از دعاهایی که به کودکان آموزش داده میشد تا از بدیها در امان بمانند برای نمونه میآوریم:

2-1- دعای دمبند عقرب:

الله و نور رحمان

سی صد هزار و یک نام
بستم زبان خصمان
تا نگزد مسلمان
بستم که بسته باشی
چون مور خفته باشی
چون میخ کوفته باشی
به حق نور مصطفی
جُم حم مکن تا پس سوا (صبا)(راوی سیّد محمّد بنیهاشمی 62 ساله از بستک)

2-2- دعای مار:

دور مار حصارن
حصار بی بلائن
کِلیلُش قل هوالله(کلید آن)
وَدستِ جانواللهِ (ودست یعنی به دست)

این دعا علاوه بر حمایت از مار برای حفاظت از خانه نیز خوانده می شد.

2-3- دعای حفاظت از سگ: آیهای از سورهی کهف بود: «وکلبُهم باسِطٌ ذراعیه باالوسیط لواطلعت علیهم لولیت منهم فراراً»

2-4- دعای دم بند زنبور: باز آیهای از قرآن :
«انهم یکیدون کیداً و اکید کیدا فمهل الکافرین امهلهم»
میگفتند : رویدا را نباید گفت اگر بگویید زنبورها نمیروند. بلکه برمیگردند.

2-5- دعای بلاگردان :
یا رب به حق قرآن یارب بلا بگردان