سرآغاز هنر هفتم

چهاردهم مهرماه برابر با پنجمين روز از ماه اکتبر، در تقويم سينمايي جهان هم زمان است با روز تولد«لوئيز لومير»(۱۸۶۴) برادر کوچک تر خانواده اي که صنعت سينما را در واپسين سال هاي قرن نوزدهم ميلادي پايه گذاري و به جهان معرفي کردند، صنعتي که در مدت اندکي تبديل به هفتمين شاخه از هنر شد و نه تنها برخلاف پيش بيني پدر لوميرها زود از خاطر مردم نرفت بلکه پس از گذشت بيش از يک قرن، با قدرتي بي حد و حصر به عمر خود ادامه مي دهد. ناگفته نماند که ۲ هفته ديگر يعني ۱۹ ماه اکتبر هم سالروز تولد برادر بزرگ تر لوميرها يعني«آگوست لومير»(۱۸۶۲) است و روشن است که به دليل همکاري نزديک اين ۲ برادر، امکان تعريف نقش هاي مجزايي براي هر يک از اين ۲ نفر تقريبا غيرممکن به نظر مي رسد. از همين رو نزديک شدن به روز تولد اين ۲ برادر تاريخ ساز، بهانه اي شد تا نگاهي گذرا داشته باشيم به سال هاي آغازين سير تحول سينما از آن چه که برادران لومير اختراع کردند تا آن چه ما امروز به آن سينما مي گوييم. تا پيش از ثبت اختراعي به نام سينما در سال ۱۸۹۵ ميلادي بسياري ديگر در اين زمينه دست به تحقيق و فعاليت زده بودند که نتيجه اين فعاليت ها منتهي شده بود به همه گيرشدن واژه«تصاوير متحرک» و تقريبا مي توان گفت که مشهورترين فعاليت ثبت شده در اين زمينه به سال ۱۸۷۲ ميلادي بازمي گردد، يعني زماني که يک عکاس مشهور به نام «ادوارد مايبريج» مامور شد تا به سفارش يک تاجر ثروتمند، اين ادعا را اثبات کند که آيا اسب ها هنگام چهارنعل دويدن، هر ۴ پاي خود را به طور هم زمان از زمين بلند مي کنند يا نه! اگر چه اين تحقيق بيش از ۷ سال به طول انجاميد اما بالاخره در سال ۱۸۷۹ ميلادي، مايبريج توانست با عکاسي پي درپي توسط ۲۴ دوربين، همه لحظات تاخت و تاز اسب را به تصوير بکشد و اين ادعاي تاجر ثروتمند را اثبات کند. پس از تجربه مايبريج، در سال ۱۸۸۲ ميلادي، دوربيني تفنگ مانند توسط يک پرنده شناس فرانسوي به نام«ژول ماره» اختراع شد که مي توانست در يک ثانيه ۱۲ عکس تهيه کند. عکس هاي اين دوربين روي صفحات شيشه اي چاپ مي شدند که با نگاتيو، فاصله بسياري داشتند اما ديري نپاييد که سال ۱۸۸۷ ميلادي اولين نوار سلولوئيدي براي ثبت تصاوير توسط يک کشيش اهل نيويورک نيز اختراع شد و همه اين ها مقدمه اي شد براي اختراع اولين دوربين فيلم برداري(کينه توگراف) و دستگاه نمايش تصاوير متحرک(کينه توسکوپ) توسط شرکت توليد اختراع«توماس اديسون».
اولين فيلم داستان گو
با وجود نظرات مختلف، بسياري از صاحبنظران، فيلم کوتاه«باغبان آب پاشي شده» را اولين فيلم داستاني تاريخ سينما مي دانند که از ابتدا تا انتهايش يک اتفاق از پيش طرح ريزي شده را به نمايش مي گذاشت. داستان فيلم از اين قرار بود که باغبان مسني مشغول آب پاشي باغ با شيلنگ است که ناگهان نوجوان شروري وارد کادر مي شود و پايش را روي شيلنگ مي گذارد، ناگهان آب قطع شده و باغبان که ازهمه جا بي خبر است مشغول وارسي خروجي شيلنگ مي شود و آن را رو به صورتش مي گيرد که در همين حال، نوجوان، پايش را از روي شيلنگ برمي دارد و آب به سروصورت باغبان مي پاشد، مرد دنبال پسرک مي کند و او را حسابي گوشمالي مي دهد و با خروج پسر از کادر، باغبان به کارش ادامه مي دهد.
محصولي به نام فيلم براي سينما
پس از اختراع دستگاه سينماتوگراف، فيلم هاي برادران لومير که همگي فيلم هاي کوتاه چند ثانيه اي بودند به عنوان اولين فيلم هاي تاريخ سينما در سالن هاي عمومي، نمايش داده شدند که اين فعاليت، زمينه ساز معرفي صنعتي به نام سينما به عنوان يک هنر و هم چنين يک رسانه تاثيرگذار در تمام جهان شد. نخستين فيلم هاي لوميرها تنها يک سري تصاوير از زندگي عادي و روزمره مردم بود، مانند کودکي روي زانوي مادرش نشسته و مادرش غذا را به دهان او مي گذارد، يا نمايي که در آن عده اي کارگر از در کارخانه لوميرها خارج مي شوند.
شعبده بازي فرانسوي
پس از لوميرها، ژرژ مليس مسئوليت تکميل فن سينما را عهده دار شد. نگاه مليس به سينما با تئاتر تفاوتي نداشت از همين رو او پرده هاي گوناگوني از نمايش را فيلم برداري و سپس اين پرده ها را به يکديگر متصل مي کرد. مليس که در ابتدا يک شعبده باز بود پس از آشنايي با صنعت سينما به اين رشته روي آورد و مبداء بسياري از اتفاقات جديد در حوزه سينما از جمله جلوه هاي ويژه تصويري بود. مليس که با توجه به سابقه شعبده بازي اش علاقه بسياري به دستکاري در واقعيت ها داشت، سينما را هم به شيوه خود تغيير داد و تعدادي از فيلم هاي پيشگام سينما در گونه فانتزي، علمي تخيلي، تاريخي و وحشت را پايه گذاري کرد که به عنوان نمونه مي توان به قلعه تسخير شده(۱۸۹۶)، روياي ستاره شناس(۱۸۹۸)، کلئوپاترا(۱۸۹۹)، سفر به ماه(۱۹۰۲) و قلمرو پريان(۱۹۰۳) اشاره کرد.
ديويد وارک گريفيث
در دوران اوج شکوفايي صنعت سينما، مرد جواني پا به اين عرصه گذاشت که به معناي واقعي، اين صنعت را دچار تحول کرد. «دي دبليو گريفيث» مبدع بسياري از روش ها و تمهيدات سينمايي بود، به گونه اي که حرکت دوربين در فيلم و حتي مونتاژ از ابداعات او به شمار مي رود. وي در سال ۱۹۱۰ فيلم با شکوه«تولد يک ملت» را ساخت و پنج سال بعد با ساخت فيلم«تعصب» اوضاع سينما را دگرگون کرد. گريفيث با ساخت اين ۲ فيلم عظيم تاريخي، در حقيقت اثبات کرد سينما، مقوله اي جدي است و هرگز قرار نبوده است تنها به عنوان يک سرگرمي شناخته شود.
سينما به عنوان يک اختراع
با وجود اين که اولين دستگاه ضبط و نمايش تصاوير متحرک توسط شرکت«توماس اديسون» ساخته شده بود اما اين نام«برادران لومير» است که در تاريخ، به عنوان مخترعان صنعت سينما شناخته شده است که البته دليل اين موضوع کاملا روشن است. دستگاه توليدشده توسط شرکت توماس اديسون کاربرد سينمايي نداشت و بيشتر از اين که به مفهوم سينماي امروز نزديک باشد، شبيه به دستگاه«شهر فرنگ» بود. «کينه توسکوپ» تنها مي توانست تصاوير توليد شده توسط«کينه توگراف» را از طريق يک سوراخ کوچک نمايش بدهد و طبيعتا فقط براي يک نفر قابل استفاده بود. اما اين برادران لومير بودند که در ۱۳ فوريه ۱۸۹۵ دستگاه ابداعي خود را به نام«سينماتوگراف» ثبت کردند و با توليد تصوير متحرک و پايه گذاري اولين نمايش عمومي در سالن سينما به شکل امروزي، نام خود را در تاريخ به عنوان مخترعان سينما ثبت کردند.
مفهوم جديدي در سينما
پس از مليس«ادوين اس پورتر» گام ديگري در تکامل ساختار سينما برداشت و با ساختن چند فيلم مهم، سينما را به عنوان پديده اي که امروزه مي شناسيم معرفي کرد. سينماي پورتر ارتباطي به تئاتر نداشت و هنري کاملا مستقل و جديد بود و راهي را نويد مي داد که در نهايت به سينماي داستان گوي هاليوود منجر شد. پورتر در فاصله سال هاي ۱۸۹۸ تا ۱۹۱۵ ميلادي بيش از ۱۸۰ فيلم ساخت که مهم ترين آن ها فيلمي بود به نام«سرقت بزرگ قطار»(۱۹۰۳). اهميت اين فيلم آن بود که هم اولين«وسترن» تاريخ سينما بود و هم اين که به معناي واقعي از همه هيجان و قوت يک فيلم اکشن برخوردار بود. شايد امروز کمي ساده به نظر برسد اما صحنه تيراندازي مستقيم بازيگر نقش اول فيلم به سمت دوربين، در زمان خود يک پيشرفت عجيب به حساب مي آمد.
بزرگ ترين تحول همه دوران سينما
با وجود همه تلاش هايي که در طول ۳ دهه ابتدايي قرن بيستم صورت گرفت، به غير از نواي موسيقي زنده اي که هم زمان با پخش فيلم در سالن هاي سينما به اجرا درمي آمد، هيچ صداي ديگري به فيلم ها افزوده نشد تا اين که در سال ۱۹۲۷ شرکت فيلم سازي«برادران وارنر» يک اثر موزيکال ناطق به نام«خواننده جاز» را به سالن هاي سينما معرفي کردند. اين فيلم با استقبال فراواني روبه رو شد و کمپاني برادران وارنر که در معرض ورشکستگي قرار داشت را نجات داد و باوجود اين که نوار صوتي فيلم فقط ۲۸۱ کلمه بود اما اين فيلم به عنوان نخستين فيلم ناطق، نام خود را در تاريخ سينما جاودان کرد. ناگفته نماند که در آن سال ها هنوز بزرگاني مانند«چارلي چاپلين» اصرار شديدي بر بي نياز بودن سينما به گفتار داشتند تا آن جا که چاپلين شاهکارش(روشنايي هاي شهر) را نيز به شيوه صامت ساخت اما با اين حال سير ورود صدا و گفتار به سينما موضوعي نبود که بتوان آن را ناديده گرفت.
ظهور و سقوط رنگ
در ابتداي ظهور صنعت سينما هنوز امکان فيلم برداري به صورت رنگي وجود نداشت و فيلم ها را به صورت دستي رنگ مي کردند که اين روش وقت گير بود و براي فيلم هاي بلند نيز جوابگو نبود. از همين رو تلاش هاي متعدد صنعتگران درسال ۱۹۲۸ ميلادي به ابداع پيشرفته ترين روش مکانيزه رنگ آميزي فيلم ها منجر شد که اين فناوري به نام شرکت«تکني کالر» ثبت شد. موفقيت فناوري شرکت تکني کالر به حدي بود که در دهه ۱۹۳۰ ميلادي ۳۶ فيلم بلند داستاني از اين شيوه براي رنگ آميزي بهره بردند با اين وجود توليد فيلم هاي تکني کالر تا ۱۹۳۲ رو به کاهش نهاد، چرا که اولا اين فيلم هاي ۲ رنگ، که رنگ پوست بازيگران را مدام از صورتي به نارنجي تغيير مي داد، مردم را از فيلم رنگي زده کرده بودند، دوم اين که هزينه اين گونه فيلم ها حدود ۳۰ درصد بيش از متوسط هزينه فيلم هاي بلند سياه و سفيد بود. بنابراين، تا اوايل دهه ۱۹۵۰ که هزينه تولد فيلم رنگي کم تر شد، فيلم هاي ناطق به صورت سياه و سفيد تهيه مي شد.