تنهایی
چیزهای زیادی
به انسان می آموزد
اما تو نرو
بگذار من نادان بمانم ...
از : ناظم حکمت
تنهایی
چیزهای زیادی
به انسان می آموزد
اما تو نرو
بگذار من نادان بمانم ...
از : ناظم حکمت
آهنگران سرشان شلوغ است ...
بايد نعل تازه بسازند براي اسب ها ...
دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست
قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...
اللهم صل علی محمد و آل محمد
>این روزها که
>می گذرد
>یک ترانه تلخ
>قصه ی تنهایی های مرا می سراید
>سمفونی گوش خراشی است
>روزهاست پنبه دگر فایده ندارد
>……باید باور کنم
>
>
>تنهایم
اللهم صل علی محمد و آل محمد
من نیستم مانند تو، مثل خودم هم نیستمتو زخمی صدها غمی، من زخمی غم نیستمبا یادگاری از تبر، از سمت جنگ آمدی گفتمچه آمد بر سرت؟ گفتی که مَحرم نیستممجذوب پروازم ولی، دستم به جایی بند نیستحالا قضاوت کن خودت، من بیگناهم! نیستمبا یک تلنگر میشود، از هم فروپاشی مرانگذار سر بر شانهام، آنقدر محکم نیستم
خواندی غزلهای مرا، گفتی که خیلی عاشقماما نمیدانم خودم، هم عاشقم هم نیستم
اللهم صل علی محمد و آل محمد
کف پایم زخمی است
ودلم زخمی ترلحظه ای صبر نماتادلم را که به پایت افتاد،از زمین بردارم.سهم من از این عشق - چه تفاوت دارد - سهم این عشق کجاست؟تو که ما را به تمنای وصال آزردی،از چه آخر به دل ما غم هجران دادی؟در دلت چیست؟ بگوعشق ما یا غم اودرد ما یا تب اوتو ندانی که چه دردیست غم دل به زبان آوردن.ما که دیگر رفتیم؛ولی از عشق سخن با دل دیوانه نگو،که دلت از سنگ است و دل دیوانه از شیشهاو که عاشق بشود،نکند فهم که سنگ از شیشه چه بدش می آید.عاقبت سنگ زد و شیشه شکست.کودکی این را گفت؛و دل من بشکست.با خدا من گفتم درد دل از غم توو خدا گفت به من،بنده کوچک من،دل او از سنگ است.پس تو بیهوده نکوشدل او از سنگ است.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)