عقاب
ناتل خانلری : ((تقدیم به دوست عزیزم صادق هدایت))
گشت غمناك دل و جان عقاب
چو ازو دور شد ايام شباب
ديد كش دور به انجام رسيد
آفتابش به لب بام رسيد
بايد از هستي دل بر گيرد
ره سوي كشور ديگر گيرد
خواست تا چاره ي نا چار كند
دارويي جويد و در كار كند
صبحگاهي ز پي چاره ي كار
گشت برباد سبك سير سوار
گله كاهنگ چرا داشت به دشت
ناگه ا ز وحشت پر و لوله گشت
وان شبان ، بيم زده ، دل نگران
شد پي بره ي نوزاد دوان
كبك ، در دامن خار ي آويخت
مار پيچيد و به سوراخ گريخت
آهو استاد و نگه كرد و رميد
دشت را خط غباري بكشيد
ليك صياد سر ديگر داشت
صيد را فارغ و آزاد گذاشت
چاره ي مرگ ، نه كاريست حقير
زنده را فارغ و آزاد گذاشت
صيد هر روزه به چنگ آمد زود
مگر آن روز كه صياد نبود
آشيان داشت بر آن دامن دشت
زاغكي زشت و بد اندام و پلشت
سنگ ها از كف طفلان خورده
جان ز صد گونه بلا در برده
سا ل ها زيسته افزون ز شمار
شكم آكنده ز گند و مردار
علاقه مندی ها (Bookmarks)