یک نفر ابرها را
می کند پاره پاره
مثل نقاشی من
توی دست ستاره
مادرم گفت:برف است
این که در آسمان است
با زمستان همیشه
برفی از داستان است
پرده را می کشم تا
داستان را ببینم
دانه های سفید
توی آن را بچینم
یک نفر ابرها را
می کند پاره پاره
مثل نقاشی من
توی دست ستاره
مادرم گفت:برف است
این که در آسمان است
با زمستان همیشه
برفی از داستان است
پرده را می کشم تا
داستان را ببینم
دانه های سفید
توی آن را بچینم
باز برف و باز برف _باز هم ابر کبود _باز هم بر روی بام رقص برف ورقص دود_ باز هم بر روی سیم بند بازی های برف _باز هم خوابیده است کوچه با لا لای برف_مینشیند می پرد میکند پرواز برف _بامها پر شد ولی باز برف وباز برف
انتخاب سریع یک انجمن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
قبل از هر گونه فعالیت در سایت به قوانین توجه نمایید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)