چو بیرون رفت از آن میدانِ خضرا
رکاب افشاند از صحرا به صحرا 36
بدان پرّندگی طاوس اخضر
فکند از سرعتش هم بال و هم پر 37
چو جبریل از رکابش باز پس گشت
عنان بر زد ز میکائیل بگذشت
سرافیل آمد و بر پر نشاندش
به هودج خانه ی رفرف رساندش
ز رفرف بر رفِ طوبی علم زد
وز آنجا بر سر سدره قدم زد
جریده بر جریده نقش میخواند
بیابان در بیابان رخش میراند
چو بنوشت آسمان را فرش بر فرش
به استقبالش آمد تارک عرش 38
فرس بیرون جهان از کل کونین
علم زد بر سریر قابِ قوسین 39
قدم برقع ز روی خویش برداشت
حجاب کاینات از پیش برداشت
جهت را جعد بر جبهت شکستند
مکان را نیز برقع باز بستند 40
محمد در مکان بیمکانی
پدید آمد نشانِ بینشانی
کلام سرمدی بینقل بشنید
خداوندِ جهان را بیجهت دید 41
به هر عضوی تنش رقصی در آورد
ز هر موئی دلش چشمی بر آورد
و زان دیدن که حیرت حاصلش بود
دلش در چشم و چشمش در دلش بود
خطاب آمد کهای مقصودِ درگاه
هر آن حاجت که مقصود است در خواه 42
سرای فضل بود از بخل خالی
برات گنج رحمت خواست حالی
گنه کاران امت را دعا کرد
خدایش جمله حاجتها روا کرد
چو پوشید از کرامت خلعتِ خاص
بیامد باز پس با گنجِ اخلاص
گلی شد سرو قدری بود کامد
هلالی رفت و، بدری بود کامد
خلایق را برات شادی آورد
ز دوزخ نامه ی آزادی آورد
ز ما بر جان چون او نازنینی
پیاپی باد هر دم آفرینی
«خسرو وشیرین»
معراج پیغمبر اکرم «ص»
ای نقش تو معرجِ معانی
معراج تو نقل آسمانی 43
از هفت خزینه در گشاده
بر چهار گهر قدم نهاده 44
از حوصله ی زمانه ی تنگ
بر فرق فلک زده شباهنگ
چون شب علم سیاه برداشت
شبرنگ تو رقصِ راه برداشت 45
خلوتگه عرش گشت جایت
پرواز پری گرفت پایت
سر برزده از سرای فانی
بر اوج سرای امِّ هانی
جبریل رسید طوق در دست
کز بهر تو آسمان کمر بست
بر هفت فلک دو حلقه بستند
نظاره ی تُست هر چه هستند
برخیز هلا نه وقت خواب است
مه منتظر تو آفتاب است
در نسخ عطارد از حروفت
منسوخ شد آیت وقوفت
....
علاقه مندی ها (Bookmarks)