معماري معاصر ايران را چگونه دوره بندي مي كنيم ؟

اگر ابتداي قرن حاضر يعني 1300 را به عنوان شروع و مبناي اين دوره قرار دهيم مي توانيم آن را به اين ترتيب تقسيم بندي كنيم: دوره نخست از 1300 تا 1320؛ دوره دوم از
1320 تا 1340 و دوره سوم از 1340 تا ابتداي انقلاب . معماري بعد از انقلاب را نيز مي توان به دو دوره تقسيم كرد: از شروع انقلاب تا جنگ ، و از بعد از جنگ تا امروز . البته اين دوره بندي تا اندازه زيادي مبتني بر تقسيم بندي سياسي و بر اين فرض استوار است كه معماري در ايران چه در خود و چه در ارتباط با شهرسازي تأثير پذيري شديدي از حوزه سياسي داشته است . بنابراين زمان بندي ها و دوره بندي هاي اين معماري هم تا اندازه زيادي با تقسيم بندي هاي سياسي صورت گرفته است .

اما پيش از ادامه بحث شايد مفيد باش كه ابتدا رابطه دو مفهوم معماري و شهرسازي را تعريف كنيم. در همه جا اين دو مفهوم بايد پيوندي كامل و نزديك با هم داشته باشند. معماري قبل از هر چيز دركي شخصي از معنا و ارادة فردي در خلق فضاست، اما اين رابطه فردي از فضا بايد بتواند تبديل به يك رابطه جمعي شود و تعميم پيدا كند. به عبارت ديگر توليد فضا در معماري توليدي فردي است كه بايد به توليد اجتماعي و جمعي تبديل شود. شهرسازي( و نه البته تنها شهرسازي) يكي از مظاهر اين توليد جمعي است . در دوره هاي جديد يعني بعد از صنعتي شدن ، معماري را به مثابه پديده اي شخصي با توليد اجتماعي مي بينيم . بنابراين بايد قاعده اي منطقي بين معماري و شهرسازي برقرار باشد كه در شكل آرماني و ايده آل اش بتواند خلاقيت فردي و هنري معمار را تبديل به خلاقيت اجتماعي و جمعي كند. مشكل اساسي معماري اين قرن ايران نيز در همين نكته است ، يعني اينكه اين رابطه منطقي و عقلاني چندان وجود نداشته است. ما هر چند معماري اي داشته ايم كه در شكل فردي و در بيان خلاقيت هاي هنري گاه بسيار تحسين برانگيز بوده است، اما با اين حال نتوانسته از شكل فردي به شكل توليد جمعي فضا تبديل شود بنابراين آنچه را عموما به مثابه نقاط برجسته معماري معاصر ايران از 1320 تا 1357 عنوان مي كنند عموما داراي همين خصوصيت يا همين كمبود نيز بوده اند و موفقيت در آنها بيشتر از جنبه زيباشناحتي محض مطرح شده است تا از جنبه جامعه شناختي و انسان شناختي .

دوره 1300 تا 1357 با نابرابري ها و تفاوت هاي اجتماعي زيادي در محيط معماري همراه است. از 1300 تا 1320 حكومتي متقدر و مستبد حاكم است كه بر شهرسازي و معماري اثر مي گذارد. بعد از شهريور 1320 يعني ابتداي پهلوي دوم هنوز حكومتي استبدادي برقرار نيست و نوعي دمكراسي سست كه كمابيش تا پس از كودتاي 1332 و تا اوايل دهه 40 كه محمدرضاشاه با اتكا به درآمدهاي نفتي به سمت ايجاد دولتي قدرتمند حركت مي كند به وجود مي آيد كه تأثير زيادي بر شكل گيري انقلاب دارد. به اين ترتيب دورة 1320 تا 1340 تفاوت زيادي با دوره آخر پهلوي دوم (1340 تا 1357) دارد. از 1340 به بعد شاهد هدايت تمركز يافته اي هستيم كه ناشي از تمركز دولت و برپايي استبداد به شكل جديد است .