هان مشو نومید چون واقف نی از سر غیب / باشد اندر پرده بازی های پنهان،غم مخور...
هان مشو نومید چون واقف نی از سر غیب / باشد اندر پرده بازی های پنهان،غم مخور...
برای درک آغوشم،شروع کن، یک قدم با توتمام گامهای مانده اش با من
منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست می دارم
تو بگشا گوش دل،
پروردگارت با تو می گوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خودت
غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیزا،
من خدایی خوب میدانم تو دعوت کن مرا با خود به اشکی . یا خدایی،
میهمانم کن که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را. بجو مارا، تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که وصل عاشق و معشوق هم،
آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم.
تویی والاترین مهمان دنیایم.
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم، بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟هزاران توبه ات را گرچه بشکستی،
ببینم من تورا از درگهم راندم؟که میترساندنت از من؟
رها کن آن خدای دور
آن نامهربان معبود،
آن مخلوق خود را.
این منم پروردگار مهربانت. خالقت.
اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را.
با زبان بسته ات کاری ندارم لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام.
آیا حاجتی داری؟بگو،
جزمن کس دیگر نمی فهمد.
به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را نوربگیرد
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با توتمام گامهای مانده اش با من تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید ترا در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد
سهراب سپهری
ویرایش توسط تداعی : 21st September 2013 در ساعت 10:24 PM
<a href="http://typeiran.com/r/19340"> تایپایران - مرکز تخصصی تایپ </a>
موجهای خروشان دریا
اینجا ناخدا خواهی شد
در دریای
متلاطم
اما
میدانی
در دریای ارام هرگز
دریانورد نخواهی شد
این هست
رسم زندگی
ناخدا
حواست کجاست
زندگی هم مثل دریاست
اگر خروشان نبود
هرگز ناخدای
قهار زندگیت نمیشدی
فضای مجازی واســـه بعضــــیا مثل بهشت زهراست...
واسه سر زدن به اونی که دوستش دارن...
ولی دیگه ندارنش...!
برای آروم کردن دل خودشون میرن توی پروفایلش...
با یه دنیا حسرت و خاطره فقط سکوت میکنن
و کامنت دوستای تازشو میخونن
این روزا دارم یاد می گیرم به فکرم یاد بدم به چی فکر کنه
فکر نمی کردم یه روزی بتونم به فکرم یاد بدم به چی فکرکنه
یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)