آخه اش بالاخره تموم شد.!چقدر زیاد خوندم
چه خوب پیش رفتین!
یه بار منو دوستم عجله داشتیم خودمونو رسوندیم به خیابون اصلی ،
وایستادیم یه تاکسی اومد هر دونفر سریع رفتیم سوار شدیم البته جلو(اونموقع دو نفر جلو می نشستند) ،
بعد که خیلی سخت هم نشسته بودیم سعی کردیم همونجوری که خیلی کیپ هم بودیم کرایه رو آماده کنیم که وقتی به مقصد رسیدیم سریع بپریم به کارمون برسیم،
خلاصه هر جور بود از جیب مانتو و داخل کیف پولو آماده کردیم وقتی رسیدیم تشکر کردیم و پیاده شدیم ،
در نهایت تعجب متوجه شدیم از اول کسی پشت تاکسی نشسته نبود.
به به چه خبره اینجا
حالا آدم سرّ بعضی از وقایع رو می فهمه
------------
حالا ما هم یه دونه بگیم اشکالی نداره به قول مهدی جان (ریپورتر) بزار قدیس بمونیم و الا خدا می دونه چقد آتیش سوزوندیم
یه بار برای مدت دو روز من تو خونه تنها بودم اونهم تو تابستون که هر چی می گذشت روز تموم نمیشد در این دو روز بود که به استعداد های ذاتی خودم پی بردم
در همین روز های پر ماجرا (ابتدایی بودم ) رفتم سراغ نوارکاست های آقای پدر که همیشه برام ناشناخته و مرموز بود .. یه هفت هشت تا رو برداشتم و هی می گذاشتم و گوش می دادم . از سخنرانی های امام گرفته تا صداهای ضبط شده از دوران کودکی ما و سرودهای انقلابی و .. خلاصه چشمتون روز بد نبینه دقیقا وقتی یکی از نوارهای مهم رو گذاشته بودم که بخونه وسطش خراب شود نوار جمع کرد
دیگه در حالتهای مختلف سعی کردم نوار رو بدون اینکه خراب بشه بکشم بیرون اما نشد که نشد آخرش نمی دونم چی شد پاره شد در این لحظه بود که به آرامی نشستم و به آینده وحشتناک خودم فکر می کردم
نوار کاست رو بین بقیه یه جوری قایم کردم که دیده نشه .. اما بعد از یه هفته اون آینده ای که ازش می ترسیدم رسید و من در مقابل سوالات پدر می گفتم چی ؟ نواااااااار؟ من که اصلا بلد نیستم نوار گوش بدم
با سلام خدمت حاج آقا کمان ابروی بزرگوار
ممنون از حضورتون در تاپیک
و تشکر از خاطره و اعتراف زیباتون که همه ما رو برد به زمان نوارهای کاست که هر کدوم در زمان خودشون برامون خاطره انگیزند
اعترافتون منو یاد یک دسته گلم انداخت که چشمتون روز بد نبینه ...
یادمه تو گروه سرود مدرسه دکلمه اول سرود رو برای جشن دهه فجر به من محول کرده بودند و ما سرودی رو آماده کرده بودیم که بایستی با متن موزیکی در یک کاست تمرین میکردیم
معلم پرورشی ما از من خواستن نوار کاست رو همراه خودم داشته باشم تا صبح بتونیم برای آمادگی تمرین داشته باشیم
توی خونه در یک آن جو گر شدم وهوس کردم یکبار دیگه دکلمه رو بصورت آنلاین و برای اعضای خانواده اجرا کنم
ناگفته نماند که مادرم هم مدام تاکید میکردند مراقب نوار باش خراب نشه من همچنان به تلاش خودم ادامه دادم در یک لحظه متوجه شدم صدای جیر جیر ضبط صوت در آمد و رفتم سراغش دیدم بله نوار جمع شده برای آروم نشون دادن وضعیت قیافه حق به جانبی گرفتم و گفتم همین بود و برنامه تموم شد
داشتم از ترس میمردم و نمیدونستم چیکار کنم
با تلاش فراوون سعی کردم نوار رو خارج کنم یک قسمت رول نوار بر اثر کش و واکش های نا جوانمردانه بنده سائیده شده بود من هم میدونستم اون قسمتش خرابه نشستم و مهندسی کردم و پیش خودم حساب کردم چون انتهای نوار معمولا خالیه یه تیکه از ته اون میبرم و وصله میکنم نوارم صاف میشه دقیقا مثل کار خیاطی مادرا
و حس کردم با این کار معلممون نمیفهمه برای اینکار کل رول رو با هیجان زیاد باز کردم تا برسم به قسمت انتهایی
در یک لحظه خودم رو در میان تپه ای از رشته های در هم پیچیده نوار کاست دیدم
من هم کل این نوار ها رو جمع کردم تا پایان شب وقتی مادرم خوابند با آرامش و حوصله جمعشون کنم
ولی متاسفانه من زودتر از مادرم خوابم برد و صبح با حالتی سراسیمه بیدارشدم
با یک قاب خالی و یک دنیا غصه راهی مدرسه شدم مادرم زمان بدرقه پرسیدن نوار کاست رو برداشتی با اطمینان گفتم بله تو کیفمه
اون روز بدترین روز دوران دبستانم بود وقتی معلم پرورشی سراغ نوار رو گرفتن نا خدا گاه گفتمم خونه جا مونده
ایشون هم کمی غرغر کردند و یک کپی از آرشیو در آوردند و ما تونستیم برنامه مون رو اجرا کنیم
وقتی اجرا تموم شد نفس راحتی کشیدم حس کردم قضیه تموم شده ولی در یک لحظه مادرم رو دم در دفتر مدرسه دیدم
با یک کیسه که توش کلاف نوار کاستها بود و من فراموش کرده بودم اون رشته ها رو با خودم بردارم از شب قبل زیر بالشم جامونده بود
سلام
آخی پس فقط من سابقه خراب کردن نوار کاست ندارم
من وقتی اینجوری خراب میشد و یکجاش جمع میشد آروم یک قسمتیش رو میکشیدم بعد با قیچی اون قسمتایی که چروک خورده بود رو می بُریدم و دو سرش رو بh چسب نواری میچسبوندم....البته چسب نواری رو خیلی نازک می بُریدم و می چسبوندم تا حجم زیادی از مطالب نوار رو از دست نده....همه چیز خوب ماست مالی میشد ولی میدیدی همین که پخش میشد به یه قسمت که میرسید یه کوچولوش پخش نمیشد که خوب خیلی به چشم نمیومد و من راحت نفس میکشیدم
به این میگن ماست مالیزیشن (mast malization)
طلب كردم ز دانائي يكي پند .......مرا فرمود: با نادان نپيوند
با سلام
من عادت دارم کارهایی که انجام میدم را وقتی افتراف کنم که اثرش از بین رفته
حدود چند ماه پیش در خوابگاه دانشجویی شهید باهنر تعدادی از کامپیوتر های سایت به دلیل استفاده نادرست دانشجویان خراب شده و تعدادی از تجهیزات مفقود شده بود
مسئولان دانشگاه عقیده داشتند که این بی نظمی به دلیل عدم مدیریت مسئول سایت(که هم اتاقی من بود) اتفاق افتاذه است و برای تنبیه دانشجویان از تعمیر و تجهیز سیستم های خراب اجتناب می کردند.
از طرفی سایت تعطیل شده بود.
دوست من مجبور بود هزینه ها را تامین و سایت را باز کند
دانشجویان نیز حاضز به پرداخت خسارت نیودند و حق داشتند.
من یک نامه با این مضمون "ما دنشجویان در اعتراض به تعطیلی سایت،هزینه ها را تقبل کرده و برای یازگشایی مجدد سایت از مسئولین درخواست دستور بازگشایی داریم"
از هر اتاق 2000 تومان پول گرفتیم و تومار امضا کردیم و ...
که در نهایت با این پولها نیاز سایت برطرف شد و باقیمانده پول خرج من و دوستم شد و مسئولین هم باخبر نشدند.
الیته تعدادی مقاومت می کردند که در نهایت مبلغ را پرداختند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)