حضرتِ علی اصغر علیه السلام
یارِ عشق
اي که گرفتی به دوش بارِ غم و بارِ عشق
باز بیا سر کنیم قصّه يِ گلزارِ عشق
قصّه شنیدم که دوش، تشنه لبِ گلفروش
بُرد گلی سبزپوش، هدیه به بازارِ عشق
گل، غمِ ناگفته داشت؛ خاطرِ آشفته داشت
چشمِ به خون خفته داشت، از غمِ سالارِ عشق
عشوه کنان ناز کرد، وا شدن آغاز کرد
خنده زد و باز کرد؛ دیده به دیدارِ عشق
گر چه زمان دیر بود، تشنه لبِ شیر بود
منتظرِ تیر بود، یارِ وفادارِ عشق!
باغ تب و تاب داشت؛ گل، طلبِ آب داشت
کی خبر از خواب داشت، دیده يِ بیدارِ عشق؟
عشق زمین گیر شد؛ عرش سرازیر شد
گل هدفِ تیر شد؛ اي عَجَب از کارِ عشق
آن گلِ مینوسرشت بر ورقِ سرنوشت
با خطی از خون نوشت: معنیِ ایثارِ عشق
این گلِ باغِ خداست از چمن کربلاست
خوابگهِ او کجاست؟ سینه يِ اسرارِ عشق
آه که با پشتِ خم، پشتِ خیامت بَرَم
نغمه سُراید به غم، قافله سالارِ عشق
تازه گلِ پرپرم! من ز تو عاشقترم
اصغرم! اي اصغرم! اي گلِ گلزارِ عشق!
غنچه يِ خاموشِ من! زینتِ آغوشِ من!
یار کفن پوشِ من! یارِ من و یارِ عشق!
دشت پر از هاي و هوست؛ مشتريِ عشقِ اوست
اي شده قربان دوست! اوست خریدارِ عشق
خیمه به کویم زدي؛ خنده به رویم زدي
مِی ز سبویم زدي، بر سرِ بازارِ عشق
کودكِ من! لاي لاي! از غمِ تو، واي واي!
گریه کُنَد هاي هاي، چشمِ عزادارِ عشق
پر گرفت؛ عشق در او در گرفت « شَفَق » با تو
تا نفسی بر گرفت، پرده ز اسرارِ عشق
شفق
علاقه مندی ها (Bookmarks)