...اکنون انواع اين شجاعت که ياد کرده شد آلت او شمشيراست، و آن چهارده گونه است:
يکی يمانی، دوم هندی، سوم قلعی، چهارم سليمانی، پنجم نصيبی، ششم مريخی، هفتم سلمانی، هشتم مولد، نهم بحری، دهم دمشقی، يازدهم مصری، دوازدهم حنيفی،
سيزدهم نرم آهن، چهاردهم قراجوری. و باز اين نوع به ديگر انواع بگردد که گر همه ياد کنيم دراز گردد.
از يمانی يک نوع آن بود که گوهر وی هموار بود به يک اندازه و سبز بود و متن او به سرخی زند و نزديک دنبال نشان های سپيد دارد از پس يکديگر مانند سيم، آن را کلاغی خوانند.
و ديگر نوع مشطب، و اين مشطب چهارگونه بود با چهار جو. يکی آنک نشان جوب ها ژرف نبود و گوهر وی مانند پای های مورچه بود زبانه زنان.
و ديگر آتک نشان های جوی ژرف باشد و گوهر او گرد نمايد چون مرواريد، آن را لؤلؤ خوانند. و سه ديگر چنانک جوی چهارسوی بود و گوهر آن زمان نمايد که کژداری.
و چهارم آنک ساده باشد و اندک مايه اثر جو دارد و درازی او سه به دست و چهارانگشت بود و چهار انگشت پهنا دارد و گوهر وی به سياهی زند، آن را بوستانی خوانند.
و ديگر بود ساده سه به دست و نيم درازی او و چهارانگشت پهنا وزن او دو من و نيم ياسه من کم ده ستير.
و يکی گوهرست که ارسططاليس ساخته است مر تيغ ها را از بهر اسکندر، آن نيز ياد کنيم چه سخن بديع است.
ارسططاليس چنين فرموده است که يک جزو منغيسيا ببايد گرفت با يک جز و به صد و يک جزو زنگار. آنگه هر مه را خرد بسايد و با يکديگر بياميزد آنگه يک من آهن نرم بياورد
و پيوسته اندر کند و ازين دارو دوانزده اوقيه برافگند و به اتش برد تا بگدازد و به بوته اندر بگردد. پس جزوی حرمل و جزوی مازو و جزوی بلوط و جزوی صدف و هم چندهمه ذراريح گيرد
و خرد بسايد و بر هم آميزد، و دو اوقيه بر من آهن افگند و بدمد تا همه يکی شود و آهن اين داروها را بخورد. آنگه سرد بايد کردن و از وی تيغ ها زدن، تيغ های پاکيزه باشد.
و به سلاحنامه بهرام اندر چنين گفته است که چون تيغ از نيام برکشند و از وی ناله آيد علامت خون ريختن بود،
و چون تيغ خود از نيام برآيد علامت جنگ، و چون تيغ برهنه پيش کودک هفت روزه بنهند آن کودک دلاور برآيد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)