دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت
دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همی لباس زیباست نشان آدمیت
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
اندیشیدن ، نبضِ حیاتِ ذهن ماست
دیروز گل هایی چو حافظ داشت میهن
فردا از این گل ها باز خواهد کاشت میهن
عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف حسین (ع) است
شهید اوینی
نشاط جوانی ز پیران مجوی
که آب رفته نیاید به جوی
یار مرا غار مرا عشــــــق جگر خار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
آن که مست آمد و دستی به دل ما زدو رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زدو رفت
تویی بهانه آن ابر ها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
یا رب،نگاه کس به کسی آشنا مکن
گر می کنی،کرم کن واز هم جدامکن
نشان ز عالم آوارگی نبود هنوز
که ساخت عشق تو آوارهی جهان ما را
عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف حسین (ع) است
شهید اوینی
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)